یادداشت و برگردان شعرهایی از استفان کرین
تقدیم به خانواده های زندانیان سیاسی
در همه جای دنیا، سربازان به جنگ رفته یک کشورمورد احترام هستند. آنها برای میهن جنگیده اند، خواه در جنگی سزاوار یا ناسزاوار. در آن جنگ کشته اند یا کشته شده اند. بسیاری در کمال آگاهی به جنگ رفته اند و بسیاری در پیروی از جوی همه گیر. در هر صورت، در رویارویی با دشمن، شمار این جنگجویان بی شمار بوده است اگرچه دشمن پرشمارتر هم بوده باشد. ملت های این جنگجویان نه تنها در خلوت وجدان، بلکه در کوچه و خیابان نیز با همه وجود از آنها چه در گفتار و چه در کردار پشتیبانی کرده اند. جنگجو همواره ارجمند باقی مانده است چون جنگ همیشه خونریز، هولناک و پر مرارت است. جنگجو جان بر کف یا جان تسلیم کرده است و یا با جسم و جانی خسته بازگشته است.
پس شاید نتوان گفت که کرداری دلاورانه تر از جنگیدن در جنگ در این جهان باشد. استفان کرین، خبرنگار، نویسنده و شاعر دوره جنگ داخلی آمریکا، اما نظر دیگری دارد. او که به چشم خود جنگیدن برای افتخار و سربلندی مابین سربازان لشگرهای کنفدارسیون جنوبی و ایالات متحده را در جنگی خونین دیده بود، سخن از کردارهای دلاورانه تر می گوید. براستی کدام کرداری می تواند دلاورانه تر از جنگیدن باشد؟
اگر ما نتوانیم پاسخی درست برای این پرسش پیدا کنیم، می توانیم نمونه های بسیاری از این کردارهای دلاورانه را در همه جای جهان بیابیم. نمونه اش انسانهایی هستند که به تنهایی با اتکا بر ندای وجدانشان، جان بر کف برای ارزش های والای آزادی و حقوق انسانها در برابر هیولای حکومت ها و جامعه های استبدادی و توتالیتر ایستاده اند. نمونه هایی که شاید از پشتیبانی در خلوت ملت شان برخوردار باشند، ولی در بیشتر زمان ها، در عرصه بیرونی و همگانی از پشتیبانی کرداری و گفتاری بی بهره اند و رویهمرفته تنهای تنهایند. زندانیان سیاسی ایران از همین گروه دلاورانی هستند که دست خالی و جان بر کف و بدون برخورداری از پشتیبانی آشکارهم میهنانشان به جنگ هیولای استبداد دینی جمهوری اسلامی آخوندها رفته اند. هیولایی که بارها و بدون کوچکترین گذشتی، شمار بزرگی از مخالفان و حتی منتقدان را به بند کشیده، شلاق زده، شکنجه کرده و کشته است.
دلاوران امروز ما زندانیان سیاسی ایران هستند. آنهایی که بدون داشتن هیچ چشمداشتی در ازای دفاع از حقوق مردم و در پیگرد راستی برای ملت ایران، به بند کشیده شده اند و در زندان های ایران، زندگی، جان، خانواده، آسایش و بسیاری نیز جوانی خود را نثار راه آزادی مردم کرده اند.
نسرین ستوده دلاوری است در زندان اوین که با خواسته آزادی زندانیان سیاسی و مخالفت با اعدام برای ۴۹ روز دست به اعتصاب غذا زد و توجه جهانیان را به وضعیت اسفناک زندانیان سیاسی ایران جلب کرد.
هاشم خواستار دلاوری است که به جرم رویارویی با ضحاک زمانه، خامنه ای، و درخواست استعفای او در زندان وکیل آباد مشهد اسیر است.
سپیده قلیان دلاوری است که با وجود شکنجه دیدن، از نامه عفو نوشتن به خامنه ای سرپیچی کرد و با گفتن اینکه «در مسیر احقاق حق از تنها چیزی که باید ترسید، ترس است»، جوانی را با افتخار در زندان اوین سر می کند.
محمد نوریزاد که پیشتر از پیروان خامنه ای بوده است دلاوری است که با اعتراف به اشتباهات گذشته اش و عریان کردن جنایات جمهوری اسلامی، یک سال است که به جرم ستمگر خواندن خامنه ای و درخواست استعفای او به زندان افکنده شده است.
نیلوفر بیانی دلاوری اسیر است که به جرم حفاظت از محیط زیست کشورش برای ۱۲۰۰ ساعت بازجویی شده است و گفته است که مورد «شدیدترین شکنجه های روحی و روانی، تهدید به شکنجه فیزیکی و تهدیدهای جنسی» قرار گرفته است.
نرگس محمدی دلاوری است که از جوانی در مسیر روشنگری و آزادیخواهی کوشش روزافزون داشته است و حتی در زندان مخوف زنجان به دلیل بلند کردن صدایش در پشتیبانی از آزادیخواهان، مورد ضرب و شتم گماشتگان قرار می گیرد. و بسیاری دیگر از زندانیان سیاسی هستند، از جمله گلرخ ایرایی، سهیلا حجاب، آرش صادقی و امیر سالار داوودی، که به دلیل کردارهای دلاوارنه خود در اسارت دشمن مردم ایران، جمهوری اسلامی هستند.
می دانیم که همه اینها ارجمند هستند. ولی ایکاش از دست این نگارنده و خوانندگان این نوشته کاری بیشتر از پشتیبانی از این دلاوران در خلوت خودمان بر می آمد. ایکاش همه ما ایرانیان می توانستیم بیش از پیش در کوچه و خیابان، در گفتار و کردار برای آزادی این دلاوران بکوشیم. ایکاش می شد که این دلاوران را یاری بیشتر از این باشیم. اکنون که در کمال شرمساری نمی توانم، دستکم برگردان شعرهای زیر از استفان کرین را در ارج گذاری از دلاوری و از خود گذشتگی این انسانهای ایرانی والا پیشکش می کنم.
مرا از تو هراسی نیست
اگر تو یارای دیدن درون قلب مرا داری
مرا از تو هراسی نیست،
تو خواهی دید که چرا من از تو نمی هراسم،
و چرا این راستی است.
پس تهدیدم مکن تو، با نیزه های خون آلودت
مگر آنکه گوش های عالیجناب خواهان شنیدن نفرین هستند
کردارهای دلاورانه تر از جنگیدن
“بگو از کردارهای دلاورانه در جنگ”
آنگاه قصه ها نقل کردند –
“در آنجا ایستادگی ها سرسختانه بودند”
“و تاخت و تاز پر مرارت به سوی افتخار”
آه، من فکر می کنم که کردارهایی دلاورانه تر از اینها هم بودند.
تو و بازوان ات
بباید که پهنه گیتی از گردونه خارج شود
بماند وحشت تیره گون بجایش،
شب بی انتها،
نه [دیگر] خدایی، نه آدمی، نه مکانی برای ایستادن
برایم حیاتی است،
اگر تو و بازوان … ات آنجا باشید،
تا سقوط به درون هلاکت تا مسافتی دراز [ز من] دور شود