عیدی نعمتی

نامت

از ساق هایم  شروع  می شود

 از دلم عبور می کند

 و دهانم را به آتش می کشد

 چطور می تواند مرگ

از تو

تنها گودالی را پُر کند .

 

 غلامرضا بروسان- مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است

 

 مرگ دو شاعر فرزانه غلامرضا بروسان  و الهام اسلامی که مفسر صادق وصمیمی ی روزگار وگذران ما بودند وشعرشان از انسان بود وبرای انسان در زبانی پاک وزلال غافلگیر و اندوهگینم کرد . اهل قلم دردمند میهنمان که هر پائیز غم پیری در جانشان گشت می زند به یاد زنده یادان پوینده ومختاری حالا با آوار این مصیبت چگونه کنار بیایند.

برای این درخت به پهلو افتاده من که کوچکترین شاعر این جهانم چه دارم بگویم . دست برواژه گان شعر تو می گذارم شاعر دوست داشتنی غلامرضا بروسان  نبض ام عجیب تند می زند – جغرافیای چشمم خیس می شود. تو را صدا میزنم:

غلامرضا بروسان شاعری که پیشاپیش سرنوشت می دوی مرگ با تبر در مسیر قوچان – شیروان ایستاده است . تو را به جان شعر مرو برگرد … برگرد

۱

 

کوه

با قله اش

به دنیا می آید

انسان

با مرگ.

در قلمرو پائیز

در مرگ هر درخت

جنگل می آشوبد

از شیون مرغان

اما

مرگ جوان تو را

هیچ پرنده ای

باور نمی کند.

چرا

مرگ امانت نداد

و تو را پهلوی درختی خواباند

که مرثیه اش را گفته بودی.

حالا

شاعر

باد غبار خون تو را

منتشر می کند

و فوجی پرنده

از شعرهایت پر می کشند.

۲

 

دیگر

چیزی برای گریستن نمانده است

تو نیستی

شاخه ی شکسته ی این درخت

و رودخانه که می گذرد

در قاب کهنه ی

این عصر پائیزی.