ترجمه: حمید پرنیان
سیماسحر زرهی برای بخش انگلیسی شهروند با دکتر رضا مریدی گفت وگوی مفصلی کرده بود که چاپ آن مصادف شد با انتخابات درون حزبی لیبرال های انتاریو که به پیروزی خانم کاتلین وین، اولین نخست وزیر زن انتاریو منجر شد. در نتیجه آن مصاحبه با افزودن مقدمه ای مبنی بر خبر پیروزی خانم وین و حضور مؤثر دکتر مریدی در کمپین او در شماره پیش شهروند (۱۳۲۴) به چاپ رسید.
رسم شهروند بر این است که ترجمه ی فارسی مقالات بخش انگلیسی در شماره ی بعدی منتشر می شود. و اما این بار نیز پیش از چاپ ترجمه ی این گفت وگو اتفاق خجسته دیگری رخ داد که باعث شد مقدمه ی دومی بر آن افزوده شود.
همان گونه که می دانید روز دوشنبه ۱۱ فوریه ۲۰۱۳، مراسم رسمی معرفی کابینه ی جدید خانم وین انجام شد و دکتر رضا مریدی به عنوان وزیر تحقیقات و نوآوری در کابینه ی خانم کاتلین وین برگزیده شد. مراسم رسمی از دفترکار فرماندار انتاریو با گرفتن عکس دسته جمعی شروع و در نهایت با آداب و رسوم ویژه ای در تالار نشست های پارلمان با ادای سوگند و امضای مدارک و تأیید امضاها از سوی فرماندار کل به پایان رسید. بعد از مراسم سوگند گروهی متشکل از فدراسیون ملل اولیه انتاریو یا First Nations برنامه موسیقی اجرا کردند.
پس از اجرای این تشریفات اولین جلسه کابینه به ریاست خانم وین برگزار شد.
طی تماس تلفنی با دکتر مریدی و ضمن تبریک به ایشان، آخرین خبرها را در این خصوص جویا شدیم تا مصاحبه مان به روز شود.
دکتر مریدی ضمن ابراز خرسندی از این موفقیت، انتخاب خود را غیرمنتظره نخواند و گفت، در این چند سال گذشته، به هنگام تغییر در کابینه، خانم وین همیشه انتظار داشتند که من نیز در کابینه حضور داشته باشم، با توجه به این پس زمینه ی فکری من حدس می زدم خانم وین احتمالا از تجربیات من استفاده خواهند کرد.
مریدی با اشاره به این که هنوز فرصتی برای برنامه ریزی در مورد وزارتخانه اش پیدا نکرده، گفت: به نظرم اقتصاد کانادا و مخصوصا انتاریو بستگی به تحقیقات علمی و نوآوری در کارهای علمی و فنی دارد، برای این که اقتصاد کانادا و انتاریو نمی تواند بر مبنای اقتصاد کارگری و مونتاژ باشد. صنایع «کارگر بر» با وجود کشورهایی چون چین و هند که کارگر ارزان دارند، در انتاریو نمی تواند خیلی موفق باشد. بنابراین ما باید تمرکزمان را روی «دانش آفرینی» و تحقیقات علمی بگذاریم.
تحقیقات علمی هم دو گونه است. یکی fundamental research یا تحقیقات بنیادی که اثرات آن ممکن است سی یا چهل سال دیگر مشخص شود و تبدیل شود به کالا یا خدمات یا چیزی که شما بتوانید بفروشید. یکی هم تحقیقاتی است که انجام شده و رسیده به مرحله ای که بشود نتیجه آن تحقیقات را به صورت کالا یا خدمات و سرویس فروخت. منتها احتیاج به کمک دولت دارد که این کار به صورت تجاری دربیاید. بنابراین وزارتخانه من در این دو زمینه باید کار و برنامه ریزی کند. یکی این که از تحقیقات علمی خیلی پایه ای و اساسی که اغلب در دانشگاهها انجام می شود و نتایج آن ممکن است طولانی باشد، حمایت کند و روی آنها برنامه ریزی کند، و دیگر به پژوهش هایی که انجام شده و آماده است که وارد بازار شود ولی محقق آن از نظر مالی امکان ندارد که بتواند فکر یا ایده اش را که آماده است به بازار عرضه کند، حمایت کند.
دکتر رضا مریدی ضمن سپاس از مردم گفت، درست است که برای اولین بار یک ایرانی در آمریکای شمالی به وزارت رسیده، اما در این سفر من تنها نبودم و همه ایرانیان انتاریو بخصوص ایرانی های تورنتوی بزرگ، در این سفر همراه بودند.
***
تاریخ در ۲۶ ژانویه رقم خورد و کاتلین وین به عنوان رهبرِ حزبِ لیبرال انتخاب شد و نخستین نخست وزیرِ زن در انتاریو و همچنین نخستین رهبر آشکارا همجنسگرا در کانادا شد. و آن کسی که در همایش Toronto Maple Leafs Gardens در سمتِ راستِ کاتلین وین ایستاده رضا مریدی، پیشگامِ دیگری است که به عنوان نخستین ایرانی-کانادایی در کانادا به این مقام برگزیده شده است.
روزِ تاریخی ای بود، ده ها هزار کوشنده ی کارگری و ضد فقر در بیرون از مرکزِ همایشِ لیبرالها راهپیمایی میکردند، در حالی که هزاران عضوِ حزبِ لیبرال به این می اندیشیدند که چه کسی مناسب آن است که اعتبارِ حزب را از نو زنده کند و شکافهای مجلسِ انتاریو را ترمیم کند تا این استان بتواند به مسیرِ درست بازگردد.
زمانی که نتایجِ آرا بعد از دیرکردی چندساعته و جانکاه رسما اعلام شد، نتیجه تقریبا همانی بود که از قبل انتظارش را داشتیم. بجز معجزه ای که آن شب با نامِ کاتلین وین گره خورده بود.
این آخرِ هفته، مخالفانِ وین یکی یکی بی خیالِ نامزدی شدند و از وین حمایت کردند، برخی شان به موقع و با حالتی هماهنگ، و برخی دیگر اما کورکورانه و بی هدف و بی اینکه بتوانند تاثیری واقعی بر جای بگذارند، اما برای اکثرِ اعضای جامعه ی ایرانیانِ کانادایی چشم ها به دنبالِ رضا مریدی (نمایندهی ریچموند هیل در پارلمانِ انتاریو) بود؛ مردِ باوقار و حرفه ای که میانسال به نظر میرسد و در طولِ تمامِ این هیاهوها قاطعانه کنارِ وین ایستاد.
درحالیکه رسانه ها زمزمه ی این را داشتند که آیا لیبرال ها یا مردمِ انتاریو آماده هستند تا زنی آشکارا همجنسگرا را به رهبریِ حزب و استان انتخاب کند یا نه، مریدی اما به همه ی آنهایی که مراسم را می دیدند نشان داد که ایرانیان کانادایی این تبعیضها را پشتِ سر گذاشته اند و اعتنایی به این تبعیض ها ندارند. او کنار کاتلین ایستاد، و می دانست که انتخابکنندگان اش هنوز به صداقت و وفاداری او باور دارند.
شاید برای بعضی ها عجیب باشد که ببینند مردی میانه سال و ایرانی از رهبریِ یک همجنسگرا حمایت میکند، اما این بدان خاطر است که هنوز رضا مریدی را نمی شناسند.
از علم به سیاست
گرچه مریدی چندین انتخابِ بحث برانگیز در زندگی اش انجام داده، یعنی مهاجرت از بهشتِ گرمسیرِ فیجی به کانادا، اما وقتی پای سیاست در میان باشد وی همیشه مطابقِ میل اش رفتار میکند.
بعد از اینکه از دانشگاهِ برونل انگلستان دکترای فیزیک گرفت، سالها وقت اش را به عنوان دانشمند و دانشگاهی و همچنین مدیرِ حرفه ای سپری کرد.
مریدی ماجرای سفرش به کانادا را برای ما بازگو میکند «در ۱۹۹۰ شغل ام را به عنوان استادی دانشگاهِ اقیانوس آرامِ جنوبی در فیجی ترک کردم و به همراهِ همسرم و دو بچه و چهار چمدان به کانادا آمدم».
مریدی که مجهز به آموزشِ درجه ی یک و حرفه ای ممتاز به عنوان دانشمند و دانشگاهی بود، یکی از نادر مهاجرانی بود که هیچ مشکلی برای یافتنِ کار در حوزه ی حرفه ای خودش نداشت.
بعد از اینکه به کانادا مهاجرت میکند، به عنوان دانشمند در مرکز محافظت از پرتو کانادا مشغول به کار میشود. بعد، به منصبِ مدیر علم و فن آوری ارتقا مییابد و بعد هم نایب رئیس و دانشمندِ اصلی این مرکز می شود.
در طول فعالیتِ حرفه ای مریدی تمجیدهای زیادی از وی به عمل آمده، از جمله در سال ۱۹۸۶ به عضویتِ موسسه ی فیزیکِ انگلستان درآمده، در ۱۹۹۲ عضویتِ موسسه ی مهندسی و فن آوری انگلستان به وی اعطا شده، از سوی انجمنِ هسته ای کانادا به خاطر تحقیقات اش در زمینه ی هسته ای در سال ۲۰۰۱ جایزه دریافت کرده است، و جایزه ی عضویت انجمن فیزیکِ بهداشتی آمریکا را در سال ۲۰۰۲ از آن خویش ساخته است.
به رغمِ موفقیت های مریدی به عنوان دانشمند، وی تصدیق میکند که همیشه اشتیاقِ زیادی به خدماتِ عمومی داشته. «همیشه به کار و فعالیت در جامعه تمایل داشتم، حتی وقتی که در دانشگاهِ تهران دانشجو بودم در انجمنِ دانشجویی فعال بودم، که البته آن زمان زیاد مرسوم نبود، و برنامه ها را سازمان دهی میکردم و بودجه جمع میکردم تا دانشجویانی که از نظر مالی مشکل دارند را کمک کنم».
چهطور شد نامزدِ ما نماینده ی پارلمانِ انتاریو شد
مریدی سرانجام در ۲۰۰۶ تصمیمی به موقع اتخاذ کرد تا بهعنوان نامزد استانی حزب لیبرال در ریچموند هیل فعالیت کند. این اولین بار نبود که مریدی از سوی دوستان و نزدیکان اش در حزبِ لیبرال تشویق شده بود تا نامزدِ استانی این حزب شود، اما اینبار مریدی احساس کرده بود که اجتماع ایرانیانِ کانادا نه تنها مشتاق که آماده هستند تا در این حزب جویای منصبی سیاسی باشند.
مریدی بعد از اینکه روی این مساله حسابی اندیشید، توصیه ی مشاورِ ارشد خود، همسرش را جویا شد «به اش گفتم اگه تو موافقی من فعالیت کنم». همسرش قبول کرد.
مریدی اشاره میکند که به رغمِ این واقعیت که وی چندین سال در حزبِ لیبرالِ انتاریو فعال بوده، هنوز اما راه زیادی برای آموختنِ روندِ عملی و منطقه ایِ نامزدی در این حزب پیشِ رو داشت.
وی توضیح می دهد «قوانینِ بازی را به من گفتند. وقتی حزب شما را به عنوان نامزد تایید میکند، امکانِ نامزدی را برای دیگران هم باز میگذارند. شما شروع میکنید به عضوگیری مردم در حزب تان و رقبای دیگر هم همین کار را انجام می دهند. دستآخر حزب نشستِ عمومی سالانه در منطقه برگزار میکند و همه ی اعضای آن منطقه دعوت می شوند تا نامزدشان را انتخاب کنند، شخصی که در این رایگیری برنده می شود نامزدِ این حزب در آن منطقه می شود».
مریدی لبخندزنان تایید میکند که «صادقانه بگویم، تاییدشدن برای نامزدی بسیار سخت تر از فعالیت در انتخاباتِ عمومی است. وقتی شما دارید برای نامزدی فعالیت میکنید، دوستان و همکارانِ شما بدل به رقیب می شوند؛ رقابت درون حزبی».
«شما همچنین مجبورید که مردم را دعوت به عضویت در حزب کنید. کار ساده ای نیست، زیاد نیستند آدم هایی که بخواهند کارتِ عضویت را امضا کنند و رسما خودشان را وابسته ی یک حزبِ سیاسی کنند».
وی اضافه میکند «باید استعدادی خاص و مهارتی مردمی داشته باشید».
مریدی که موفقیت سیاسی اش را در ارتباط با وابستگی اش به اجتماعِ ایرانیان می داند، شروع کرد تا پایگاهی برای خودش در جمعِ ایرانیانِ کانادایی در تورنتو ایجاد کند.
مریدی توضیح میدهد «هر جا که اجتماعِ ایرانیان گرد هم می آمدند حضور داشتم، جاهایی مثل میدان مل لستمن، خواربارفروشی های ایرانیان در عصرهای جمعه که مردم می آمدند تا روزنامه های ایرانی بردارند و خریدِ هفتگی شان را انجام دهند. آنجاها میرفتم و سعی میکردم خودم را به مردم معرفی کنم و عضوگیری کنم».
مریدی میگوید«همچنین سعی کردم از طریق رسانه ها آگاهی رسانی کنم. رسانه های ایرانی خیلی مفید بوده اند؛ روزنامه ها، رادیوها، تلویزیون ها مرا حمایت کردند و به من فرصت دادند تا با مخاطبان شان صحبت کنم».
مریدی ادامه می دهد «صاحبانِ مشاغل نظیر خواربارفروشی ها نیز به من اجازه دادند تا جلوی در مغازه های شان بیاستم و با مشتری هایی که می آمدند تا خرید کنند حرف بزنم».
مریدی وقتی به یاد می آورد که چه طور چهارپایه ی سنگینی که دوستِ نجارش برایش ساخته بود را هر جا که می رفت بر دوش میکشید، چانه اش را می خاراند و میگوید «آنزمان ها این سکو را روی دوش ام میگذاشتم و از پارک رد می شدم تا برسم به محلِ پیک نیکِ ایرانیان یا گردهماییِ دیگرِشان ».
در حالیکه مریدی در آن روزهای اول اقداماتِ خودش را عمدتا روی جامعه ی ایرانیانِ کانادایی متمرکز ساخته بود، اما اقداماتِ مهمی نیز انجام داد تا به دیگر جوامع ریچموند هیل نزدیک شود. میگوید «من همچنین با اجتماعاتِ ایتالیایی ها و آسیای جنوبی ها و فیلیپینی ها و چینی ها و دیگر اجتماعاتِ مذهبی در منطقه ارتباط برقرار کردم».
مریدی به رغم برخورداری از پیشینه ی ممتاز علمی اش، می دانست که موفقیت در سیاست یعنی توی کوچه ها افتادن و خانه به خانه دَرزدن است. وی همچنین فهمیده بود که به داوطلبانِ زیادی نیاز دارد تا وی را در تحققِ اهدافش کمک کنند.
«نشانی ایرانیانی که در ریچموند هیل زندگی میکردند را از کتابِ راهنما درمی آوردم و می رفتم در خانه شان و ازشان می خواستم که عضوِ حزب شوند. همگی پاسخِ مثبت دادند».
او می افزاید، حتی افرادی که با دیگر احزابِ سیاسی در تماس بودند از کمپینِ وی حمایت کردند. «بعضی ایرانیها بودند که ارتباطِ نزدیکی با NDP و PC داشتند، حتی آنها هم آمدند و مرا حمایت کردند؛ آن ها مرا حمایت کردند چون باور داشتند که اجتماع مان را به خوبی نمایندگی خواهم کرد».
مریدی و گروهِ رو به رشدِ داوطلبانش بیش از ۲۳۰۰ عضو در سال ۲۰۰۶-۲۰۰۷ برای حزبِ لیبرالِ انتاریو جمع کردند و در میانِ ۱۰۷ نامزدِ انتاریو او بالاترین مقدارِ عضوگیری را داشت.
در ۶ می، روزِ نشستِ عمومی سالانه، رقبای مریدی اطلاعاتِ روی دیوار را دیدند و فهمیدند که از دورِ مسابقه خارج شده اند. ۱۰۰۰ تن از اعضای جدیدی که مریدی به حزبِ لیبرال استانی آورده بود و عمدتا ایرانی ها، سالنِ محل نشست را پر کرده بودند. جمعیتِ حاضر چنان زیاد بود که به حیاط نیز سر ریز شده بودند.
مریدی میگوید «مقاماتِ حزب از اینکه دیده بودند اینهمه آدم آمده حسابی شگفت زده شده بودند. ایرانیان آمده بودند تا نتیجه ی زحماتِ خود را ببینند».
با اینکه مریدی و گروهش ماه ها به درِ خانه ها رفته و فعالیت کرده بودند اما هنوز خیلی کار داشتند. «روز ۶ می، نشستِ عمومی سالانه داشتیم و روز ۷ می من رفتم از کارم استعفا دادم تا بتوانم با کمکِ داوطلب ها روی کمپین ام کار کنم. به مدتِ پنج ماه روی کمپین ام تلاش طاقت فرسا انجام دادم».
حرکتی تاریخی برای اجتماع ایرانیانِ کانادا
مریدی میگوید در ۱۰ اکتبر ۲۰۰۷، روزِ انتخاباتِ استانی در انتاریو «روزی بود که در زندگی من نقش مهمی داشت؛ رویای جامعه ایرانی مان به حقیقت بدل شد».
وی بازگو میکند که «مدیرانِ کمپین سُنتی دارند؛ از نامزدها می خواهند که روز انتخابات در خانه بمانند. خب من هم توی خانه نشستم و نزدیکی های ۹ شب بود که دیدم تلویزیون دارد انتخابات را پوشش می دهد، مهمانی ای به افتخار پیروزی در رستورانِ شیراز ترتیب داده شده بود، چون پارکینگ بزرگی دارد، برای همین هم آن شب مردمِ زیادی آمدند و پارکینگ پُرِ پُر شده بود، بیش از ۳۰۰ نفر آمده بودند و خیلیها بیرون ایستاده بودند، گزارشگرِ تورنتو استار هم آن جا بود و گفتم پیروزیِ من همان چیزی بوده که اجتماعِ ایرانیان می خواست، مشارکت در کشورمان کانادا بوده، کشوری که ما را از ۱۹۷۹ پذیرفته و حالا ما احساس میکنیم که باید این کارش را جبران کنیم».
ثبتِ رسمیِ نوروز
امید و آرزوی مریدی برای اجتماعِ خویش با پیروزی در انتخابات پایان نگرفت. «می خواستم نوروز را در قوه ی مقننه ی استانی به ثبت برسانم. من از ۲۰۰۳-۲۰۰۴ روی این مساله با ماریو راکو و در سال ۲۰۰۵ با دیوید کاپلان کار کرده بودم، اما نتیجه ای نداده بود. قبل از آن نیز، در ۱۹۹۱، ایرانیها از بیل اتول در «مجلسِ عوام» خواستم تا روی این موضوع کار کند اما تصویب نشد».
از مریدی میپرسم چرا اینقدر برای شما مهم بود که نوروز را در کانادا ثبتِ رسمی کنید: «نوروز هویتِ ماست؛ ریشهی عمیقی در فرهنگِ ما دارد، باعث میشود تا فرهنگِ ایرانی زنده بماند. اگر نوروز ثبت شود، یعنی اجتماعِ ما ثبت شده، برگه ی شناساییِ ما ایرانی هاست».
مریدی میگوید «نخستین فرصتی که دست داد مارچِ سالِ ۲۰۰۷ بود که طرحی را به مجلس بردم تا نخستین روزِ بهار را در انتاریو به عنوان نوروز اعلام کنند، و بحث بر سر این طرح در آپریل ۲۰۰۸ صورت گرفت. خیلی هیجان زده بودم؛ با شکست هایی که در این زمینه روی داده بود آشنا بودم. اما وقتی همکارانم در مجلس صحبت کردند، همگی موافق بودند، و وقتی نوبت به رای گیری رسید همگی آری گفتند، و وقتی پرسیدند آیا کسی مخالف است، هیچکس چیزی نگفت».
گرچه ترغیبکردنِ استانِ انتاریو برای رسمیت بخشیدن به نوروز اقدامِ بزرگی بود، این موفقیت اما فقط انگیزه ی مریدی برای اهدافِ دیگر را بیشتر و بیشتر کرده بود.
«در ۲۰۰۹ گفتم حالا ما این [ثبتِ نوروز] را در سطحِ فدرال هم باید انجام دهیم. با مایکل ایگناتیف (آن زمان رهبرِ حزبِ لیبرالِ کانادا بود) صحبت کردم و اطلاعات را برایش فرستادم. بریان ویلفرت (نماینده ی پارلمان) نیز طرح را نوشت. می خواستم که این اتفاق در ۲۲ مارچ روی دهد. محافظه کارها اول گفتند که به این طرح رای نخواهند داد، در آن زمان ما اقلیت بودیم و نمی توانستیم بدون کمکِ محافظه کارها کاری انجام دهیم. یک هفته طول کشید تا سر این موضوع با آنها بحث کنم، بالاخره در ۲۹ مارچ طرح تصویب و نوروز در کانادا رسمی شد».
چیزی که به عنوان یک طرح در انتاریو بود، بعدها در کانادا به صورتِ ملی درآمد، و یک سال بعد هم یونسکو (سازمان آموزشی و علمی و فرهنگیِ سازمان ملل) نیز مصوبه ای داد و نوروز را به رسمیت شناخت، که در پیِ آن نیز مصوبه ای در کنگره ی ایالاتِ متحده تصویب شد.
کارهای حقوقبشری
گرچه مریدی مفتخر است که نوروز را در نقشه ی سیاستهای کانادایی و بین المللی قرار داده، اما زمانی که در مجلس بوده در طرح های دیگری هم پیشگام بوده؛ از جمله مطرحکردنِ موضوع حقوقِ بشر در ایران به ویژه پس از انتخاباتِ متقلبانهی ۲۰۰۹.
وی در تابستان ۲۰۰۹ تقریبا در همه ی تظاهرات و گردهمایی های هفتگی حضور داشت تا توجه ها را به جنبش دمکراسی خواهی در ایران جلب کند. او در صدها برنامه و راهپیمایی و پنل و تظاهرات و کنفرانس حضور یافت و درباره ی اهمیتِ این جنبشی که جوانان اداره اش میکنند صحبت کرد و به طور خستگی ناپذیری سعی کرد تا حمایتِ کانادایی ها را برای کوشندگانِ این جنبش فراهم آورد.
مریدی همچنین مدافعِ خیلِ افرادی بود که در زندان های جمهوری اسلامی ایران گرفتار شدهاند، مانند سعید ملک پور (شهروند ایرانی مقیم کانادا) و نسرین ستوده (وکیل برجسته ی حقوق بشری).
افزون بر اینها، مریدی با بسیاری از گروه های قومی و مذهبی بر سر مسایل حقوق بشری همکاری داشته است، مانند جامعه بهایی ها، جامعه کردها و جامعه آذربایجانی ها.
مریدی در ریچموند هیل
در حالیکه مریدی همیشه مسائل بین المللی به ویژه مسائلی که در رابطه با ایران و ایرانیانِ کاناداست را دنبال میکند، همچنین با پشتکارِ فراوان در راستای بهبودِ ساکنان ریچموند هیل نیز تلاش میکند.
از کارهای او می توان به اینها اشاره کرد: بازسازیِ بیمارستانِ مکنزی ریچموند هیل و بیمارستانِ جدیدالتاسیسِ مکنزی وان، پروژه های بزرگی که میزانِ دسترسی به مراقبت های بهداشتی را برای جمعیتِ روبه رشدِ این منطقه بالا می برد.
مریدی در ۲۰۱۲ همچنین ساختارِ غیردمکراتیکِ شهرداری منطقه ی یورک را به چالش گرفت و لایحه ای را به پارلمان برد که میخواهد رئیسِ شهرداری به وسیله ی انتخابات مشخص شود و نه انتصابات.
مریدی در این زمینه میگوید «احساس کردم که نقصانی در دمکراسیِ منطقه ی یورک هست. یورک یکی از مناطقی است که ۱.۱ میلیون جمعیت دارد و برای خودش شهر بزرگی است و ۲.۸ بیلیون دلار بودجه دارد، و شخصی که رئیس و مدیرِ اجراییِ این منطقه است عملا همان شهردار است».
مریدی با مطرحکردنِ لایحه ای جهت اصلاحِ این حوزه ی شهری، خواستار آن شد تا این منصب سمتی انتخابی شود. لایحه تصویب شد و حمایتِ همه ی احزاب را از آنِ خود کرد، اما با تعطیلی مجلس نتوانست مراحلِ بعدی را طی کند. مریدی اما مصمم است وقتی پارلمانِ انتاریو شروع به کار کند، دوباره این لایحه را دنبال کند.
مریدی با ریشه هایش آشناست
مریدی از هر نظر، شخصی است که هم در حرفه اش به عنوان دانشمند و دانشگاهی و هم در مقامِ سیاستمدار بسیار موفق بوده. اما وقتی ازش میپرسی که رازِ موفقیت اش چه بوده، او جواب را در آموزش یا مهارت های حرفه ای اش نمی بیند، بل به مردمی اشاره میکند که عضو جامعه ایرانیان هستند و او را حمایت کرده اند.
مریدی توضیح میدهد که «من قدردانِ جامعه ام هستم، وقتی به عنوان نامزد حزب به درِ خانه ها می رفتم مردم بهگرمی از من استقبال کردند. من هیچ جوابِ منفی ای از طرفِ جامعه ایرانیان دریافت نکردم. یادم هست شخصی به من گفت که می توانم ده تا پلاکارد روی چمنِ حیاطِ خانه اش بگذارم. خانه دارهای ایرانی هم با شیرینی و تنقلات از من و گروهم پذیرایی کردند. آنها واقعا نشان دادند که از من حمایت میکنند».
مریدی یکی از داستان های محبوباش را از زمانِ انتخابات به یاد میآورد و لبخندی روی لب اش می نشیند. «یادم هست در سال ۲۰۰۷ خانواده ای پیشِ من آمدند، دلواپس بودند چون مجبور بودند به ایران بروند تا برای آخرین بار با برادرِ بیمارشان ملاقات داشته باشند. به رغمِ مسائلِ شخصی شان می خواستند من را هم ببینند چون نگران بودند که نتوانند در انتخابات شرکت کنند و می خواستند بدانند آیا میتوانند در سفارتِ کانادا در ایران رای بدهند یا نه. بعدها از ایشان شنیدم که در ایران مبلغِ زیادی پول داده اند و ماشین گرفته اند تا برسند سفارتِ کانادا و به من رای دهند».
مریدی میگوید «دستکم، ۱۰۰۰ ایرانی به عنوان داوطلب و حامیِ مالی به من در این کمپین کمک کردند. ایرانیانِ ریچموند هیل در سال ۲۰۰۷ آمدند و رای دادند و در انتخاباتِ ۲۰۱۱ نیز همین کار را کردند. حتی سالمندان هم آمدند و رای دادند. یکی از آقایانِ مُسِن گفت که تا به حال در زندگی اش رای نداده، نه در رژیم شاه و نه در رژیم خمینی، و نه حتی وقتی واردِ کانادا شده، این اولین بار است که می آید و رای میدهد، گفت این کار را به خاطر من کرده است».
چهطور از اینجا به آنجا برسیم
مریدی زمانِ زیادی را صرفِ همکاری با ایرانیانِ جوان در اقداماتِ ابتکاریِ گوناگونی کرده است؛ وی تصدیق میکند که همیشه مشتاقِ دیدنِ جوانانی بوده که می توانند سیاستمدارانِ آتی به شمار روند.
توصیه ی او به جوانانی که می خواهند در آینده سیاست را دنبال کنند این است: «عجله نباید داشته باشید، باید وقت بگذارید و تکالیف تان را انجام دهید. فکر میکنم بهتر این است که سعی کنید در حرفه ی خود موفق باشید، در درجه ی اول حرفه و تحصیلات. سیاست شغل نیست. در کنارِ شغلِ حرفه ایتان در اجتماع تان و به طور کلی در جامعه ی بزرگتر مشارکت داشته باشید، فقط زمانی دست به کار شوید که زمان و مکانِ مناسبش فرا رسیده باشد».
مریدی همچنین هشدار میدهد که «استراتژیک عمل کنید، برای پنج تا ده سال تان برنامه بریزید. ممکن است در سیاست شغل پیدا کنید و ممکن است پیدا نکنید. به جامعه خویش گوش دهید، اگر مردم از شما خواستند و شما هم با موضوع آشنا بودید و با حوزه ی انتخاباتی در تماس بودید، میتوانید شروع به فعالیت کنید».
مریدی از زندگی سیاسیِ خودش میگوید «میخواهم صریح صحبت کنم، حرفه ی سیاسیِ من از سال ۲۰۰۶ شروع نشد. ماجرای وارد شدن من به سیاست از زمان دبیرستان و دانشگاه شروع شد که آن زمانها درگیرِ فعالیت های سیاسیِ دانشجویی بودم. بعدها در کانادا، چند سال قبل از ۲۰۰۶، من در سازمان ها و انجمن های گوناگونی مثل انجمن بین فرهنگیِ ریچموند هیل فعال بودم و آنجا با افرادِ دیگری از اجتماعاتِ دیگر آشنا شدم».
مریدی تاکید میکند «باید حوزه ی انتخاباتیِ خود و آمارِ این حوزه را بشناسید و چند سال قبل از انتخابات در این اجتماع ها مشارکت کنید، نه اینکه چند ماه قبل اش. زمانی که در ریچموند هیل فعال بودم، با مردمِ همه ی جوامع آشنا شدم و سالها با آن ها کار کردم تا اینکه در انتخابات شرکت کردم».
دوره ی سوم
مریدی حتی بعد از دو بار انتخابشدن، هنوز هیچ نشانه ای برای کوتاه آمدن از خود نشان نداده است. وی پایِ ثابتِ همه ی برنامه های جامعه ایرانیان است، از کنسرت ها و برنامه های هنری گرفته تا تظاهرات و راهپیمایی ها و حتی مراسم خانوادگی خاکسپاری. مریدی را به این میشناسند که سازمان دهنده ی قابل اعتمادی است و قهرمانِ اجتماعاتِ حاشیه ای است. حضورِ مفتخرانه ی او همیشه مایه ی غرور اجتماعی ایرانیانِ کانادا بوده و دست آوردهاش نیز همچون الگویی برای سیاستمدارانِ جوان است تا ببینند وقتی اراده و مهارت و مسئولیت در قبالِ اجتماع در یک جا جمع شود حاصل چه خواهد شد.
وقتی از مریدی می پرسم آیا برنامه ای برای دورِ سوم هم دارید یا نه، قاطعانه جواب میدهد «دورِ سوم هم خواهد بود. در انتخاباتِ بعدی نیز شرکت خواهم کرد».