این هفته چه فیلمى ببینیم؟


خیانت. . . جایی خواندم که خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی، خیانت می تواند دروغ دوست داشتن باشد ـ و فیلم “Last Night” موشکافانه به عمق احساسات مرد و زنی دقیق می شود تا به ما نشان دهد که این گفته تا چه اندازه می تواند به واقعیت نزدیک باشد.

فیلم در شبی پائیزی در آپارتمانی در نیویورک  آغاز می شود. مایکل و جوآنا  آماده رفتن به مهمانی هستند. با دیدن رفتارشان با یکدیگر، احساس می کنیم که با هم خوشحالند و از وجود یکدیگر راضی. مهمانی، یک گردهمآیی کاری در منزل رئیس مایکل است. جوآنا همه را می شناسد و شب خوبی دارد تا این که متوجه زنی می شود که بیشتر شب کنار مایکل ایستاده، به هم لبخند می زنند و گرم صحبت هستند. مایکل او را لورا معرفی می کند ـ همکار تازه ای که روی پروژه اخیر به او کمک می کند. ما با چشم جوآنا تمام شب مایکل را زیر نظر می گیریم. هیچ اتفاق خاصی نیافتاده، هیچ حرکت یا حرف خارج از معمولی رد و بدل نشده و با این حال همه چیز برای جوآنا تغییر کرده. اسمش باشد شم زنانه یا هرچیز دیگری، کمتر زنی است که این احساس را در وجودش حس کند و به آن اطمینان نکند.

last_night-poster

از لحظه ای که از مهمانی خارج می شوند، مایکل متوجه می شود که رفتار جوآنا تغییر کرده ولی باور ندارد که اتفاقی افتاده و می پرسد که چرا ناراحت است. جوآنا در مقابل سؤال می کند که چرا چیزی درباره همکار جدیدش نگفته که با هم کار می کنند و حتی هفته پیش با هم به مسافرت کاری رفته بودند؟ دعوا می شود. مایکل جواب می دهد که چیز قابل گفتنی نبوده و شاید می دانسته که او عکس العمل نشان می دهد. جوآنا می گوید که لورا زن زیبایی است و به او حق می دهد که جذبش شده باشد و طبیعی است که هرچه که تازگی داشته باشد برای انسان جذاب است. مایکل می پرسد پس دیگر چرا او را مقصر می داند و جوآنا جواب می دهد: “برای آن که تمام شب سعی کردی از اقرار به احساست نسبت به او طفره بروی” و مایکل بدون آنکه فکر کند می گوید: حالا که اقرار کردم!

دعوا می کنند، قهر می کنند و بالاخره تا قبل از این که صبح بشود، مایکل به جوآنا اطمینان می دهد که هیچ اتفاقی بینشان نیفتاده و نخواهد افتاد، که او جوآنا و زندگی شان را دوست دارد و هیچ چیز ارزش از هم پاشیده شدن رابطه شان را ندارد. دوباره به هم لبخند می زنند و کنار هم دراز می کشند. فقط یک مشکل وجود دارد. فردای همان روز مایکل به سفر کاری دو روزه ای باید برود. با لورا.

وقتی مایکل و لورا را می بینیم که سوار قطار می شوند و کنار هم می نشینند و لورا لبخندهای کشدار تحویل او می دهد و مایکل با حالتی معذب سعی می کند حواس خودش را پرت کند، چیزی که پیش بینی نمی کنیم این است که در همان لحظه، عشقی قدیمی و از دست رفته سر راه جوآنا سبز می شود و با گفتن اینکه تنها یک شب در نیویورک است، از او می خواهد که شام را با هم باشند.

از آنجا داستان را موازی و کنار هم دنبال می کنیم و این، یکی از جالب ترین وجه های فیلم است. این که چطور زن و مردی در شرایطی یکسان در معرض وسوسه قرار می گیرند. هر کدام  چقدر می توانند روی احساساتشان کنترل داشته باشند و برای زن یا مرد چه بازی می تواند آنقدر وسوسه انگیز باشد که همه چیز را فراموش کنند و به همسرشان خیانت کنند.
مایکل کنار لورا در باری نشسته. لورا از او می پرسد که آیا از زندگی اش راضی است و مایکل جواب می دهد که خیلی … و بعد از ثانیه ای مکث اضافه می کند که ” خوشحال بودن دلیل نمی شود که آدم وسوسه نشود.” … جوآنا در رستورانی با الکس شام می خورد و وقتی از او می پرسد که آیا به شوهرت خواهی گفت که امشب کجا بودی و چه کردی، جواب می دهد که: “امشب هنوز تمام نشده.” … به هم تلفن می زنند و هر دو به هم دروغ می گویند و  فیلم به زیبایی ما را صحنه به صحنه با شب هر دویشان پیش می برد و در آخر به چالش مان می کشد. خیانت چیست؟ معنایش برای زن و مرد چقدر تفاوت دارد؟  آیا منطقی است در این که کسی خیانت کند و بعد مدعی شود که فقط نیازی فیزیکی بوده، معنایی نداشته و پای احساسات در میان نبوده و فقط میلی جنسی بوده؟ اگر عکس آن باشد چطور؟ این که خط و خطبه ای تو را پایبند خانه ای نگه دارد ولی نگاهت برای دیگری بلرزد، جسمت اینجا و حواست جای دیگر باشد.

“آخرین شب”  فیلمی دیدنی است که تمام اتفاقات در دیالوگ و احساسات بازیگرانش می افتد. بازی ها باور کردنی و سناریو لمس کردنی است و کمتر کسی پیدا می شود که در رابطه ای طولانی باشد و یکی دو جمله فیلم، بازتابی از رابطه اش نباشد.

https://www.youtube.com/watch?v=89AsctCHnVg

* مریم زوینی دانش آموخته رشته تغذیه است ولی کار او همواره ترجمه در حوزه ادبیات بوده و علاقه اش به ویژه به هنر سینماست. هفت کتاب از ترجمه های او تا به حال در ایران منتشر شده است.