از لحظه ای که به عنوان یک کودک متوجه شدم که در یک خانواده مسلمان متولد شده ام و در نتیجه مسلمان هستم احساس غرور می کردم زیرا به ما کودکان مسلمان یاد داده بودند که اسلام بالاترین دین است و اعمال و کردار پیروان هیچ دینی بجز پیروان دین اسلام پذیرفته نخواهد شد.
بعدها که به مدرسه رفتیم از معلم تعلیمات دینی یاد گرفتیم که خداوند حضرت موسی را به همراه تورات برای راهنمایی مردم فرستاد ولی بعد از مدتی عده ای از پیروان تورات موسی را دستکاری کردند. بعد خداوند دید حالا که تورات پیامبرش دستکاری شده بهتر است پیامبر دیگری بفرستد. این بود که حضرت عیسی را فرستاد. حضرت عیسی کتاب انجیل را از سوی خدا برای راهنمایی مردم آورد ولی انجیل هم به سرنوشت تورات گرفتار شد و مورد تحریف قرار گرفت.
خداوند این بار تصمیم گرفت پیامبری بفرستد که برای همیشه تکلیف بشر را روشن کند. این بار خدا کاری کرد که هیچ کس نتواند کتاب پیامبرش را تحریف کند.
ما در دبستان و دبیرستان یاد گرفتیم که پیروان ادیان دیگر نجس هستند و باید در هنگام معاشرت با غیر مسلمانان مواظب باشیم با دست خیس با آنها درتماس نباشیم.
کم کم ازپای منبر امام جماعت مسجد محله مان یاد گرفتیم که” الاسلام یعلوا ولایعلی علیه” یعنی هیچ دین و آئینی و هیچ ایده و مسلکی را یارای مقابله با اسلام نیست. به خاطر این که خداوند خودش تضمین کرده که پشتیبان دینش خواهد بود. به ما فهمانده بودند که اولا در میان میلیاردها مخلوق خداوند این فقط ما هستیم که همه حقیقت را به طور موهبت الهی دراختیار داریم و دیگران در ضلالت و گمراهی هستند.
بزرگان دین به ما آموزش داده بودند که اسلام پاسخگوی همه نیازهای بشر است برای همه عصرها و همه نسل ها. اسلام برای همه چیز برنامه دارد. از داخل شدن به توالت تا پیچیده ترین نیازهای فردی و اجتماعی. از فلسفه و منطق و علوم عقلی و نقلی بگیر تا طب و بازرگانی و بانکداری و اقتصاد و کشاورزی و دامپروری و دامپزشکی و غیره و غیره. خلاصه هیچ چیز نیست که شما برای سعادت و کمال بشر مجبور شوید ایده ای را از جای دیگری قرض بگیرید بلکه این غیرمسلمانان هستند که با بکار بستن دستورات اسلام به پیشرفت و ترقی رسیده اند.
با چنین پیش زمینه ذهنی و اعتقادی که اسلام دین جامع و مانعی است و تا ابد برای بشریت بس است، مقابله با دین و آئین بهائیت که مدعی داشتن حرفی است نو برای نیازهای بشریت، برای معتقدان به دین اسلام یک فریضه دینی به شمار می رفت.
بی دلیل نیست که هزاران بهائی به صرف دگر اندیشی به دست برخی از مسلمانان برای اجر و پاداش اخروی و با توهم حمایت از دین خدا (که همانا فقط دین اسلام است) به خاک و خون کشیده شدند.
تاریخ یکصد و شصت ساله اخیر ایران شاهد بیرحمی های دردناکی است که از سوی روحانیون شیعه و برخی از جزم اندیشان ناآگاه علیه این اقلیت دینی بی آزار اعمال شده است و متاسفانه هنوز هم ادامه دارد.
خوشبختانه با روی کارآمدن حکومت اسلامی در ایران ما به خوبی “جامع و مانع بودن احکام اسلام” را برای اداره یک جامعه با گوشت و پوست و استخوانمان درک کردیم. ناکارآمدی احکام دینی در مدیریت کلان یک جامعه آن هم در عصر ارتباطات که نیازهای جوامع مختلف جهانی در حال همگرایی است نه تنها بر مردم عادی مسلم و ثابت شد، بلکه این بحث در حوزه های علمیه نیز در حال تکوین است که رویگردانی بی سابقه مردم از دین چیست و چرا همه به این نتیجه رسیده اند که بهتر است دین پایش را از حکومت و اداره کشور بیرون بکشد.
واقعیت این است که احکام اسلام مربوط به نیازهای جوامع هزار و چهارصد سال پیش بوده و با نیازها و استانداردهای انسانیت امروز در تعارض است. بشر امروز سعی می کند از خشونت پرهیز کند. احکام دینی که تجلی خشونت هستند برای انسان این عصر مذموم و مطرود است. هنوز علمای اسلام نمی دانند با آن بخش از دستورات دینی که منجر به سنگسار زنان و قطع دست یا پای سارقان می شود و یا درآوردن چشم از حدقه به عنوان قصاص و یا دستور کشتار مشرکان در جامعه امروزی چه پاسخی بدهند و آنها را چگونه برای نسل جوان و پویای امروز توجیه کنند.
انسان امروز می خواهد آزاد باشد. حجاب اجباری ناقض آزادی انسان است. بشر این زمانه می خواهد آزاد بیاندیشد. ارتداد با آزادی اندیشه در تناقض است. واقعا چگونه می خواهیم به فرزندانمان بگوییم: این دینی که ما به آن معتقد هستیم یک طرفه است یعنی فرد می تواند داخل شود ولی حق ندارد خارج شود و اگر چنین کند زنش بر دیگران مباح می گردد و اموال و دارایی اش باید ضبط شود!
در جامعه کنونی و در عصر حاضر برابری زن و مرد یک اصل شناخته شده ای است. قوانین اسلام اجازه نمی دهد که حقوق زن و مرد برابر باشد. علمای شیعه تا همین اواخر به صراحت از دادن حق رای به زنان در انتخابات (۱۳۴۱) مخالفت می کردند.
این ها گوشه هایی مختصر و فشرده بود از این حقیقت که باورهای اشتباه ما از مطلق بودن دین اسلام چه بر سر این مرز و بوم آورد که نتیجه اش را هم اکنون در ویرانه ای که حکومت دینی و ولایی برایمان گذاشته به عیان می بینیم.
برخلاف باورهای ما مسلمانان که فقط دین خود را برتر می دانیم همه، ادیان را از یک گوهر می دانند. یک مسیحی معتقد همان قدر در نزد خداوند ارج و قرب دارد که یک بودایی و یا یک بهایی و یا یک یهودی یا یک مسلمان.
کشور ما از دوران شاه اسماعیل صفوی شاهد ظهور طبقه روحانیت شد که همواره دست در دست قدرتمندان و زورمداران بوده و باعث بدبختی ایران و ایرانیان شد. تا سالیان دراز امر قضاوت در انحصار مجتهدین و علما بود. در روستاها آخوندها قدرتی بیشتر داشتند. کشاورزان مجبور بودند سهمی از زراعت شان را هم به مالکین و کدخدا بدهند و هم سهمی را به عنوان خمس و زکات به آخوند ده.
روحانیت همواره با ترویج خرافات سد راه تجدد و تمدن بوده و با نمایندگی از طرف خداوند متولی تعیین و تفسیر دین خدا بوده است. در طول تاریخ چند دهه اخیر هزاران نفر با حکم همین نمایندگان خدا به قتل رسیدند و خانواده هایشان داغدار و سیاهپوش شدند.
بهائیت آمد و در اوج جولان دهی روحانیت که بر گرده مردم جای خوش کرده بودند نوید دین و آئینی را داد که در آن دکان دین فروشان تخته می شد. دیگر نمی توان به نام خدا بر جان و مال انسانها تسلط داشت و بر اموال و ناموس آنها دست درازی کرد. این است که خصومت روحانیت با بهائیت در اوج مبارزات آنها با غیر مسلمانان قرارگرفت.
در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی دلیل دشمنی با بهائیت رنگ و بوی سیاسی گرفت و به بهانه وابستگی پیروان این دین با کشورهای خارجی دشمنی دیرینه روحانیون با بهائیت را رنگ و لعاب امنیتی دادند.
خوشبختانه در سالهای اخیر اسناد محرمانه دولت های انگلیس و امریکا از حالت محرمانه خارج شده و در دسترس همگان قرار گرفته است. خوشبختانه حتی یک سند که نشان ارتباط انگلیس با آئین بهایی باشد یافت نشده است.
در مورد دین بهایی محققان روس در اسناد دولتی روسیه تزاری نیز تحقیق کرده اند. نوشته های آنان نیز حاکی بر این است که هیچ سندی که دال بر این باشد که آئین بهائی ساخته و پرداخته روسیه است یافت نگردیده است.
پس از انقلاب اسلامی اسناد ساواک به دست حاکمان اسلامی افتاد. اسناد وزارت کشور، وزارت خارجه رکن دوم ستاد ارتش نیز بر ایشان آشکار گشت. هیچ سندی که مبتنی بر ارتباط محرمانه دولت و رژیم سابق با دیانت بهایی و یا دلیل بر جاسوسی و یا ارتباط با ساواک باشد یافت نشد.
با اشغال سفارت امریکا اسناد آن سفارتخانه منتشرگردید. در هیچکدام از اسناد سندی که حاکی از ارتباط بهائیان با سازمان سیا و یا دولت امریکا باشد وجود نداشت.
اگر چنین بود امروزه آن اسناد با آب و تاب منتشر می گردید و به عنوان مدرکی مستند علیه بهائیان به کار می رفت.
(برای توضیحات بیشتر به کتاب یکصد و شصت سال مبارزه با آئین بهائی نوشته دکتر فریدون وهمن مراجعه شود.)
اسفند ۱۳۹۲