نشست بیستم از سری نشست های کتاب ماه تهرانتو که به نقد و بررسی کتاب می پرداخت در روز جمعه ۲۲ آگوست در یکی از اتاق های مرکز اداری نورت یورک برگزار شد. موضوع این نشست بررسی کتاب “سرکوب و کشتار دگراندیشان مذهبی در ایران” نوشته سهراب نیکوصفت بود.
فرشته مولوی، سازمانده و برگزارکننده ی این نشست ها، در آغاز با اعلان این که این نشست آخر کتاب ماه تهرانتو خواهد بود از تمامی کسانی که در برگزاری این کار فرهنگی به او یاری رسانده بودند بویژه کیوان مهجور برای تهیه پوستر برنامه و هفته نامه شهروند که کار اطلاع رسانی را همیشه به عهده داشته اند، قدردانی کرد و همین طور با ابراز امیدواری به اینکه این نوع کارهای فرهنگی در جامعه ایرانی بخصوص به دست جوانان ادامه یابد، منظور از برپایی این کار را راه اندازی روشی برای ترویج فرهنگ کتابخوانی و پیشبرد کتاب فارسی و توجه بخصوص به کتاب به جای نویسنده ذکر کرد و همچنین یادآور شد که یکی از مهمترین دلایل پایان زودرس این سری نشست ها کمبود و عدم دسترسی کافی به افراد مناسب در زمینه نقد کتاب در موضوعات مختلف است.
در ادامه به سیاق قبل مولوی به معرفی میهمانان سخنران برنامه پرداخت. نوشین شاهرخی، روزنامه نگار مقیم آلمان و دکتر ایرج اشراقی که نویسنده ی کتاب مورد بررسی بودند ـ و به دلایلی که در بعد خواهد آمد با نام مستعار سهراب نیکوصفت کتاب را به چاپ رسانده اند ـ سخنرانان راه دور این نشست بودند. در دنباله فرشته مولوی دلایل انتخاب این کتاب را موضوع کتاب دانست که به عقیده او یک گفتمان مادر در جامعه ایران است. او با ذکر این که گرفتاری اصلی ما در طی تاریخ و بخصوص تاریخ معاصر ایران، استبداد است، سرکوب دگراندیشان را معنای دیگر استبداد خواند. البته ایشان نام کتاب را نارسا دانست به دلیل اینکه این کتاب تمامی طیف دگراندیشان مذهبی را در بر نمی گیرد و تاکید ویژه ای روی بهائیان دارد. کتاب در دو جلد چاپ شده که در جلد اول بیشتر روی وضعیت بهائیان در دوره قاجار تا پیش از انقلاب و در جلد دوم تاریخ و زندگی این بخش از جامعه ایران را در دوره پس از انقلاب مرور می کند. مولوی یکی از مشکلات و عدم آگاهی نسبت به جامعه بهایی را کمبود منابع بیرونی و عدم دسترسی به این منابع توسط غیر بهائیان دانست و این کتاب را یکی از امکانات آشنایی با معضلات جامعه بهایی در ایران دانست.
در این جلسه ویدئوی تهیه شده از گفتگوی نوشین شاهرخی با نویسنده کتاب دکتر ایرج اشراقی پخش شد و در آن بخش هایی از کتاب نیز توسط نوشین شاهرخی خوانده شد.
در آغاز خانم شاهرخی علت استفاده از نام مستعار برای چاپ کتاب را پرسید و جناب اشراقی علت را در پیشگیری از پیش داوری نسبت به متن و موضوع کتاب عنوان کرد. او معتقد است که آوردن نام اصلی نویسنده می توانست در کم اهمیت کردن موضوع کتاب نقش داشته باشد و تمرکز مخالف و موافق بر روی نویسنده ایجاد شود تا اسناد و مدارک ارائه شده در کتاب. در ادامه شاهرخی پرسید که آیا با پاگیری مذهب اصولی، می توان گفت نطفۀ ولایت فقیه با نیابت امام غایب شکل می گیرد؟ در جواب دکتر اشراقی توضیح داد که در هر دو مذهب اخباری و اصولی اساس باور بر این است که حکومت حق امام است و این را نمی توان گفت که در این مقطع می توانسته این نطفه شکل بگیرد، بلکه این مطلب در زمان صفویه که علمای شیعه همنشین شاهان شدند پا می گیرد که روحانیت حق حکومت دارد. این روند ادامه دارد تا این که آقای نائینی در جریان انقلاب مشروطه، جریان مشروطۀ مشروعه را مطرح می کند که پادشاه مشروعیت خود را از روحانیت می گیرد. اصل حکومت فعلی ولایت مطلقه فقیه را نیز آقای منتظری پایه گذاری کرد که بعدها متممی در قانون اساسی جمهوری اسلامی به این عنوان اضافه شد.
سئوال بعد مربوط به کشتار زرتشتیان در طی یک سده بود که در کتاب آمده در طی یک سده جمعیت بالغ بر یک میلیون نفر از زرتشتیان تنها به هفت هزار نفر رسید و شاهرخی با بیان آن پرسید که اگر این آمار درست باشد می توان آن را یک نسل کشی خواند؟
دکتر اشراقی با اشاره به اینکه این کشتار سیستماتیک نبوده و ممکن است در جایی شدتی داشته و در جای دیگر نه، گفت که شک دارم بتوان آن را نسل کشی مانند آنچه در اروپا اتفاق افتاد خواند ولی آن چه مسلم است این است که زرتشتیان به علت اینکه دارای حامیانی در بیرون مرزهای ایران نبودند مانند ارامنه، بنابراین تحت فشار بیشتری بودند و بسیاری مجبور به پذیرش اسلام شدند و تعدادی به هند گریختند و بسیاری کشته شدند. و این که آن را با تعریف نسل کشی بتوان خواند، نیاز به مطالعه بیشتر و دقیق تر دارد.
در سئوال دیگری شاهرخی پرسید که در کتاب اشاره ای به این شده که ناسیونالیسم و مذهب شیعه برای پادشاهان صفوی بسیار اهمیت داشت. از سوی دیگر این پادشاهان روحانیون شیعه را از کشورهای دیگر به ایران دعوت کردند و به آنها جاه و مقام و منزلت در دربار دادند. چه چیز برای روحانیون شیعه بیشتر نقش بازی می کرد که به دسیسه علیه استقلال ایران دست بزنند؟
اشراقی دلیل آن را در اقلیت قرار داشتن شیعه و بخصوص تمایل روحانیون شیعه به قدرت گرفتن و استفاده از امکانات قدرت می داند. در عین حال این فرصت با رسمی شدن مذهب شیعه توسط شاه اسماعیل برای روحانیون شیعه به دست می آید. صفویان با تاکید بر ناسیونالیسم و ترویج مذهب بویژه شیعه می خواستند یک ایران همبسته در برابر بخصوص پادشاهان عثمانی که در آن موقع در اروپا پیشرفت های زیادی کرده بودند و علاقه مند به تصرف آذربایجان بودند، داشته باشند.
سئوال بعدی در مورد جنگ هایی که با بابیان توسط قاجار انجام شد بود. او نظر فریدون آدمیت را که نوشته است که بابیان ستیزه جو و جنگ طلب بوده اند با روایت ایشان در کتاب که معتقد است هر سه جنگ به بابیان تحمیل شد قیاس کرد و نظر دکتر اشراقی را در تفاوت دیدگاهش در این بخش پرسید.
نویسنده کتاب معتقد است که متاسفانه آقای فریدون آدمیت در این بخش چشمش را بر روی برخی حقایق و مدارک بسته است. او معتقد است در تمام چهار جنگ که بابیان با حکومت مرکزی دارند، مجبور به استفاده از اسلحه می شوند. در مورد این که این جنگ ها به بابیان تحمیل شد امروزه مدارک بسیاری در دسترس است که در کتاب آمده است. یکی از دلایل آن این است که در زمان کوتاهی جنبش بابیه نفوذ بسیار زیادی در اقشار مختلف جامعه کرده بود و روحانیون مخالفان خود را با نفوذی که در حکومت مرکزی و مردم داشتند به سادگی با یک حکم تکفیر از بین می بردند و حالا برای اولین بار روحانیت با پدیده ای روبرو شده بود که دامنه نفوذ زیادی داشت پیدا می کرد و به نوعی آینده خود را در خطر می دید. بنابراین با استفاده از نیروی حکومت مرکزی توانست این جنگ ها را به بابیان تحمیل کند و در تمام جنگ ها نیز بابیان از خود تنها دفاع کردند و به هیچ عنوان در پی اشغال جایی نبودند.
در سئوال دیگری شاهرخی دلیل سکوت روشنفکران از جمله آخوندزاده و دهخدا را در مورد کشتار بهائیان پرسید.
دکتر اشراقی معتقد است که در آن زمان بخش روشنفکری مسئله بهائیان اصلن برایشان مطرح نبود و در ضمن چون روحانیون با انقلاب مشروطه همراه شده بودند، روشنفکران نمی خواستند که با جانبداری از بهائیان، حمایت روحانیون را در بخش مشروطه از دست بدهند. او بیان کرد که تفکرات آئین بهایی مخالف وجود روحانی در همه ادیان است و آئین بهایی به رابطه بدون واسطه خداوند و انسان اعتقاد دارد و روحانی را یک قشر اضافه می پندارد. بنابراین روحانیت انکار خود را در وجود بهائیت می بیند و بدیهی است که در این وضعیت روحانیت با تمام توان با بهائیت مخالف است. از سوی دیگر می توان دلیل عدم شناخت قشر روشنفکر را از آئین بهایی نیز مزید بر علت دانست.
شاهرخی در سئوال دیگری نظر نویسنده کتاب را در مورد تاثیر وحشت از کمونیسم و عقاید مذهبی شاه در آزاد گذاشتن روحانیون برای مبارزه با بهائیان پرسید.
دکتر اشراقی دلیل اصلی را نفوذ کمونیسم و وسعت دامنه نفوذ نیروهای چپ در دهه سی در ایران می داند که شاه در مقابل با استفاده از مذهب خواست خطر کمونیسم را خنثی یا مهار کند و در نتیجه رویکردهای مذهبی و دادن اختیارات بیشتر به روحانیون باز به سرکوب بهائیان کمک کرد. مثلن شما می بینید که آقای قمی که رضا شاه او را تبعید کرده بود، پس از آن توسط محمدرضا شاه به ایران دعوت می شود و به او تبریک نیز می گویند، و انجام درخواست هایش را وعده می دهند و در این میان حتا نیروهای چپ هم شاید به دلیل عدم آگاهی ورود آقای قمی را تبریک می گویند و تنها مخالف دکتر احمد کسروی است که به آنها می نویسد که مثل اینکه شما نمی دانید مرتجع کیست. اگر ایشان مرتجع نیست، پس چه کسی مرتجع است؟ (نقل به مضمون)
آخرین سئوال نوشین شاهرخی از چگونگی جمع آوری اسناد و مدارک و نگاشتن کتاب است. دکتر اشراقی می گوید: نوشتن این کتاب کار ساده ای نبود. وقتی از من می پرسند که نوشتن این کتاب چقدر زمان برد می گویم به روایتی دو سال و به روایتی بیش از چهل سال. این کتاب بسیار دردناکی است و حتا تایپیست این کتاب که بهایی نیز نیست دو مرتبه نتوانست ادامه دهد و دست از کار کشید. دو سه مسئله در هنگام نوشتن کتاب برای من بسیار دردناکتر از بقیه بود یکی سرگذشت دختری هفده ساله است که به عنوان مُبلغ بهائیت او را اعدام کردند و او نامه ای دارد با خطی و لحنی کودکانه برای پدر و مادرش که بسیار مرا تحت تاثیر قرار داد و بسیار دردناک بود.
دیگر کشتن پنج زارع در فریدن است که حتا اینها به سختی خواندن و نوشتن می دانستند و به اتهام همکاری با اسرائیل و آمریکا اینها را اعدام می کنند و نامه هایی که معلوم بود به سختی نوشته اند بسیار دردناک بود. مطلب دیگر کشتار و جنایت مربوط به محفل همدان بود که جزئیات کشتن این افراد بسیار هولناک بود برای من، اما در کنار اینها در این کتاب بسیار سعی کرده ام که به هیچ وجه پیش داوری نشود و تنها مدارک و اسناد ارائه شود و قضاوت به عهده خواننده باشد و خوشبختانه تمام اظهارنظرها تا امروز در مورد این کتاب مثبت بوده است.
بخش پرسش و پاسخ، پایان بخش نشست بیستم و آخرین نشست کتاب ماه تهرانتو بود.