ایرانگردی
شهرستانک، روستای زیبا و چشمنواز از توابع دهستان «لورا» در ۶۳ کیلومتری شمال غربی کرج و ۱۰ کیلومتری گچسر در جاده چالوس جای دارد. در منطقهای سردسیر در دل کوهستان سربلند البرزکوه، با مردمانی خونگرم و سخت کوش، که هنوز به زبان باستانی تاتی سخن میگویند. اقتصاد آن بر پایه کشت غلات، گردو، درختان میوه، پرورش زنبور عسل، تولید لبنیات، دامداری و سپس جاجیم و شالبافی است.
تمامی دهکدههای کوهستانی ایران زمین از نعمت خوش آب و هوایی و رودهای پربار بهرهمند هستند. با این وجود کمتر دهکدهای را میتوان یافت که به تمامی در دامان درهای پر آب از شرق به غرب گسترده باشد و از نخستین تا واپسین پرتو تابناک مهر خورشید بهرهمند شود. از این رو دره شهرستانک از دیرباز “گذرگاه خورشید” نام داشته است.
پس از راهپیمایی در کوچه باغهای سرسبز پر از میوه و کنار رودخانه، وارد دره “گل گیله” میشویم. بوی هیزم سوخته، هرم تنور و نان تازه، آغل گوسفندان و بازیگوشی بزبزکان تیزپا، خاک باران خورده در کهسار، چهچه سار و قناری در لابلای درختان بالابرز، … و بوی طبیعت، واژگان زندگی را به درستی معنا میکنند.
در سینهکش البرز و در دامان شیار کوه، در کنار رودخانه به بازمانده کوشک ناصرالدینشاه بر میخوریم که مراسم معروف “آشپزان شاهی” در آن برقرار میشده است. در سمت شرق کاخ تپهای است که میتوان از آن بالا به تمامی کاخ را نظارهگر بود. شاه در زمان آشپزان و یا در هنگام شکار در این کاخ اطراق میکرده است. در یکی از این شبها، سنگ بزرگی از بالای کوه به پایین در میغلتد و در نزدیکی کاخ جای میگیرید. “به شکرانه رفع بلا از سر قبله عالم” کتیبهای بر روی این سنگ نقر میشود که اینک ناخواناست و تنها آثار آن بر جای مانده است.
دره در پایان به سه دره دیگر میرسد، مسیر کوهنوردان که از طریق شنستون (شناستان) به سمت توچال میرود، دیگری به میگون و آهار و سومی به گرمابدر و گسیل که در این مسیر تک درخت سرو سه هزار سالهای، که اهالی آن را “هورست” میخوانند، به سربلندی و سرفرازی پایداری و ایستادگی، روح ایرانی در جهان پر از ناملایمات را به رخ میکشاند.
در سمت شمال کاخ چشمهای خروشان با آبی خنک و زلال از زیر سنگی بزرگ میجوشد که “چشمه گلگیله” نام دارد. پس از آن و در مسیر “قله شاهنشین” به “قلعه دختر” می رسیم که در دوران ساسانی نیایشگاه آناهیتا، ایزدبانوی آبها بوده و آتشکدهای هم در کنار خود داشته است.
ناصرالدین شاه قاجار نذر داشت سالی یک روز، آن هم در فصل بهار، از راه ناصری به شهرستانک برود. راه ناصری از منظریه در شمال تهران آغاز شده از مسیر کلکچال و پیازچال و از کنار قله توچال گذشته و پس از گذر از قله شاهنشین به سمت قلعه دختر و سرانجام شهرستانک میرسیده است. راه توچال به شهرستانک از زیباترین مسیرهای کوهنوردی شمال تهران است.
در سالهای ۱۲۵۶ تا ۱۲۵۹ خورشیدی به دستور ناصرالدینشاه، کوشکی در دو اشکوبه جهت “ذات ملوکانه” ساخته شد که دیوارهای آن با کاغذدیوارییهای روغنی که از آلمان سفارش داده بودند پوشانده شده بود. معمار این کاخ آقا محمد ابراهیم خان معمارباشی بوده است.
در روز آشپزان دوازده دیگ آشی بر بار میگذاشتند که از قطعات گوشت چهارده رأس گوسفند و بیشتر گیاهان خوردنی و سودمند ترکیب میشد. کلیه اعیان و اشراف و رجال و شاهزادگان و همسران شاه و وزرا در این آشپزان افتخار حضور داشتند و همگی به آشپزی میپرداختند. عدهای از معاریف و موجهین کشور به کار پاککردن نخود، سبزی، لوبیا، ماش، عدس و برنج مشغول بودند. گروهی فلفل و زردچوبه و نمک تهیه میکردند. نسوان و خواتین محترمه که در مواقع عادی و در خانه مسکونی خود دست به سیاه و سفید نمیزدند، در این محل دامن چادر به کمر زده در پای دیگ آشپزان برای روشن کردن آتش و طبخ آش کذایی از بر و دوش و سر و کول یکدیگر بالا میرفتند تا هر چه بیشتر مورد لطف و عنایت قرار گیرند. خلاصه هر کس به فراخور شأن و مقام خویش کاری انجام میداد، تا آش مورد بحث حاضر و مهیا شود. اعیان نورچشم افتخار “بادنجان دور قاب چینی” را به دست میآوردند.
رجال دولت و بزرگان کشور طوری حساب کار را داشتند که بادنجانها را موقعی که شاه سری به چادر آنها میزد به دور قاب میچیدند و دقت و سلیقه وسواسگونه به کار میبردند که بادنجانها را به طرزی زیبا و شاهپسند دور قابها بچینند تا مسرت خاطر ناصرالدینشاه فراهم آید و نسبت به مراتب اخلاص و چاکری آنها اظهار تفقد و عنایت فرماید.
شادروان مهدیقلی خان هدایت (مخبرالسلطنه) راجع به برنامه و مخارج آشپزان شرح جالبی نوشته است:
«… آش شله قلمکار که اواخر در سرخه حصار پخته میشد، تشریفات فوقالعاده داشت. در زمان فتحعلی شاه در گردش عید پخته میشد و از تشریفات تحویل بود. حال در پاییز و سابق روز سیزده تشریفات به عمل میآمد. از جمله شکستن بعضی ظروف بود و یغمای میوه و شیرینی؛ و انداختن بعضی کنیزان در حوض آب که کشتی بگیرند و لباس زیاد هم نداشته باشند. خانمها در اطراف حوض نشاط میکردند و شاه را انبساطی دست میداد. از حوض که بیرون میآمدند، شاه، شاهی شاباش میکردند و به اطراف میپاشیده. خانم و کلفت و خواجه و غلام بچه به هم میریختند، جامهها میدریده، پاها به هوا میرفته! خر تو خری بوده است و چرچری میشده است. در سرخه حصار کنیزی در حوض نمی انداختند. تشریفات مردانه بود و انعامات به جای خود. وزرا و امرا و روسا در چادرها و خیمهها جمع میشدند و سبزی آش را پاک میکردند. شاه هم گاهی سری به چادر میزد و سبزیهای حضوری پاک میشد و آش به منازل تقسیم …».
شادروان عبدالله مستوفی مینویسد: «من خود عکسی از این آشپزان دیدهام که صدراعظم مشغول پوست کردن بادنجان، و سایرین هریک به کاری مشغول بودند.»
دکتر فورویه طبیب مخصوص ناصرالدین شاه مینویسد: «… اعلیحضرت مرا هم دعوت کرد که در این آشپزان شرکت کنم. من هم اطاعت کردم و در جلوی مقداری بادنجان نشستم و مشغول شدم که این شغل جدید خود را تا آنجا که میتوانم به خوبی انجام دهم. در همین موقع ملیجک به شاه گفت بادنجانهایی که به دست یک نفر فرنگی پوست کنده شود نجس است. شاه امر را به شوخی گذراند و محمدخان پدر ملیجک تمام بادنجانهایی را که من پوست کنده بودم جمع کرد و عمدتا آنها را با نوک کارد بر میچید تا دستش به بادنجانهایی که دست من به آنها خورده بود نخورد. بعد بادنجانها و سینی و کارد را با خود بیرون برد …»
* جعفر سپهری مدرس کامپیوتر در دانشگاه های آزاد، جامع علمی کاربردی و پیام نور و مدرس رسمی فدراسیون کوهنوردی و صعودهای ورزشی در زمینه “هواشناسی کوهستان” بوده است. او صدها مقاله در زمینه ی ایران شناسی و تاریخ علم در ایران به چاپ رسانده . سپهری از سال ۲۰۱۴ به کانادا مهاجرت کرده است.
خیلی عالی بود