نگاهی به واکنش جامعهی یهودی ایرانیان به گفتار مهدی خزعلی و همصدایی صدای آمریکا با آنها در برنامهی بسیار خوب “صفحهی آخر”
پیش از نوشتن این مطلب و برای این که مبادا مُهر هواداری از مهدی خزعلی و خط سیاسی او و یا مُهر یهودیستیزی بر من بخورد، اعلام میکنم که هدف من از نوشتن این نوشتار، تنها روشن شدن بیشتر قضیه است و دیگر هیچ. نه توهمی به خط و ربط سیاسی و فکری آقای خزعلی دارم و نه از کردار لابی اسرائیل در گوشه و کنار جهان و بویژه در آمریکا بی خبرم. روزنامهنگار هستم و اخلاق روزنامهنگاری وامیداردم که صریح و روشن و به دور از حیله و نیرنگ، حقیقت را بگویم، بدون آن که توجه داشته باشم، حقیقت با فکر من همخوانی دارد یا ندارد. بنابراین مگر نور افشاندن بر بخشی از حقیقت که آزادی بیان را نشانه رفته است، هدف دیگری ندارم.
دو هفته پیش در بررسی حسابهای بانکی بی در و پیکر صادق لاریجانی رئیس قوهی قضاییه ایران؛ مهدی فلاحتی، مجری برنامهی “صفحهی آخر” گفت وگویی داشت با مهدی خزعلی که ایشان در بررسی پیشینهی خانواده لاریجانیها، به این نتیجه رسید که پدر خانوادهی لاریجانیها به احتمال یهودی بوده است. در همین برنامه هم او به صراحت اعلام کرد: با احترام به یهودیت، و بعد عملکرد زشت و نادرست خانوادهی لاریجانیها که از همان نخست با برنامهریزی بوده را توضیح داد. مهدی فلاحتی هم در همان برنامه به گفتههای مهدی خزعلی اعتراضی نداشت و حتا از ایشان توضیح نخواست که به صراحت بگوید، منظورش از احترام به دین یهود و پیامبرشان چیست. در این معنا میتوان چنین تفسیر کرد که یهودیها یا برخی از یهودیها، دارای خصلتهایی هستند که دین یهود به آن باور ندارد. بنابراین برنامه دو هفته پیش ادامه پیدا کرد و ایشان به خوبی خانوادهی لاریجانیها را افشا کردند.
تا اینجا مشکلی نبود و با یک برنامه خوب، پیشینهی خانوادگی خانواده لاریجانیها (درست یا نادرستی این افشاگری را هم باید بهپای جناب خزعلی نوشت) با عنوان «شیخ صادق لاریجانی و خانوادهی لاریجانیها» افشا شد، اما هفته گذشته به ناگاه عنوان برنامهی “صفحهی آخر” به «مقابله با یهودی ستیزی» اختصاص یافت. در این برنامه بیش از پرداختن به کنه موضوع، از کارکردهای صهیونیزم و دولت اسرائیل دفاع شد و برای درست جلوه دادن این کارکرد، جامعهی روشنفکری و چپ ایران نیز محکوم شد و مُهر یهودیستیزی بر پیشانیشان خورد.
با مهدی فلاحتی از زمانی که سردبیر مجلهی «آرش» در فرانسه بود، آشنا شدم و بعدتر هم در کانون نویسندگان ایران در تبعید و رادیو فردا. به صداقت او تردیدی ندارم. به برنامههای خوبی که در رادیو فردا و بعد در صدای آمریکا تهیه و اجرا کرده است هم بهترین امتیاز را میدهم، اما در برنامهی هفته پیش او شاهد (به باور خودم که شاید درست هم نباشد) تحت فشار قرار گرفتن صدای آمریکا و سکوت مهدی فلاحتی در برابر لابی اسرائیل و جنبش صهیونیزم بودم.
چرا و چگونه؟ برای پاسخ به این پرسش باید گام به گام پیش رفت تا سیه روی شود هر که در او غش باشد:
۱- پرداختن به یهودی ستیزی یک هفته پس از برنامهی افشای نادرستیهای خانوادهی لاریجانیها به این خاطر که مهدی خزعلی از یهودیت حمایت کرده، اما پلشتیهای خانوادهی لاریجانی را به پای یهودیها نوشته است، مرسوم برنامههای «صفحهی آخر» نیست. در این معنا، صدای آمریکا تحت فشار بوده که باید بیدرنگ برنامهای برای جبران خطا تهیه کند. خوب، اشکالی هم ندارد که فرد یا نهادی اگر مورد ناسزای دیگری قرار گیرد، فرصت پاسخگویی و دفاع از خویش را داشته باشد. ولی آیا چنین شد؟ جناب فلاحتی آیا از خزعلی هم خواست که برای توضیح حرفهایش در کنار دو میهمان برنامه قرار بگیرد و اگر پرسشی هست پاسخ دهد؟ نه، چنین نشد و یک ساعت برنامه در اختیار دو میهمان برنامه قرار گرفت تا هر طور که بخواهند سفسطه کنند و برای اسرائیل به بهانهی دفاع از جامعهی یهود، تبلیغ کنند. پرسشهای مهدی فلاحتی چونان کودکانه بود که گاه تردید میکردم که این همان مهدی فلاحتی است که با شجاعت بسیاری از سران نظام اسلامی را افشا کرده است! از این بدتر گاه همراه میشد با میهمانها که روشنفکرهای ایرانی هم یهودستیز بودهاند.
فلاحتی شاعر بسیار توانایی است و ادبیات و هنر را هم از بسیارانی از جمله من، بهتر میشناسد. ساختار داستان را هم خوب میداند و پیرنگ را هم. بنابراین با واژههای سیاسی هم از سر ناگزیری به خوبی آشنا شده و معنا و مفهوم آنها را شناخته و با گوشت و پوست و استخوان لمس کرده است. در این معنا، پرسش این که «صهیونیزم» چیست، کودکانه است مگر برای روشن شدن ذهن مخاطب. اما در مقام روزنامهنگار، باید مگر حقیقت چیزی به مخاطب منتقل نشود، که شد. فلاحتی هم سکوت کرد یا شوربختانه گاه در کُر میهمانان شریک شد!!
در توضیح صهیونیزم چیست؟ میهمانان فقط به بخشی از تعریف میپردازند؛ صهیونیزم جنبش ملی یهودیان است. فلاحتی و گردانندگان صدای آمریکا بیتردید میدانند که این تعریف سر و دُم بریده و بی یال و اشکم، تحریف یک تعریف است. برای روشن شدن ذهن و بهتر بیان کردن حقیقت چند تعریف از صهیونیزم را در زیر میآورم که با مراجعه دیگر بار به سخنان میهمانان برنامه، ببینید که چگونه از همان روشی استفاده شده که آخوندها در بیان آیههای قرآنی به کار میبرند؛ گفتن بخشی که به سود خودشان است و لاپوشانی بخش دیگر.
معنی صهیونیسم در لغت نامه دهخدا
صهیونیسم.[صِ] (اِ) مسلک گروهی که طرفدار سلطه و نفوذ یهودیان بر اقوام و ملل دیگرند.
معنی صهیونیسم (Sahyunism) به فارسی
مسلک گروهی از یهودیان که خواستار آن بودند که فلسطین را وطن رسمی یهود قرار دهند و [صهیون] (اورشلیم) را پایتخت آن میدانستند. این فکر در قرن ۱۹ میلادی آغاز شد و پس از وعده بلفور و تعهد انگلستان مبنی بر مساعدت در ایجاد وطن قومی جهت یهودیان رسمیت و سپس تحقق یافت .
معنی صهیونیسم در فرهنگ معین
(صَ) [ فر. ] (اِ.) جریانی که از اواخر قرن نوزدهم به منظور ایجاد یک میهن یهودی در فلسطین به وجود آمد. نام این مرام از کوه صهیون (آرامگاه داوود نبی ) در اورشلیم گرفته شده است .
معنی صهیونیسم در فرهنگ فارسی عمید
نهضت گروهی از یهودیان که هدف آن تأسیس حکومت یهود در فلسطین است.
معنی صهیونیسم در دانشنامه ویکی پدیا
صهیونیسم یک جنبش سیاسی و ملیگرای یهودیست که در اواخر سده ۱۹ میلادی شکل گرفت. عمدهترین هدف جنبش صهیونیسم، تشکیل میهنی برای یهودیان بود. این جنبش بر منابع تاریخی و مذهبی تکیه دارد که یهودیان را به سرزمین اسرائیل ارتباط میدهد. این سرزمین که آن را امروزه اسراییل مینامند، میباشد که قوم یهود از حدود ۳۲۰۰ سال پیش تا سال ۲۰۰ میلادی (که امپراتوری روم آنها را پراکنده کرد) در آن سکونت داشتند.
صهیونیسم اعتقادات یهودیان سرتاسر جهان را تحت شعاع قرار میدهد و آنها را ترغیب به مهاجرت به سرزمین موعود میکند. به همین علت در ابتدا یهودیان با هر عقیدهای به این جنبش پیوستند. پس از مدتی که اختلافات عقیدتی در آنها بروز کرد صهیونیسم به شاخههای دیگری مانند «صهیونیسم مذهبی»، «صهیونیسم سوسیال» و «صهیونیسم تجدیدنظر طلب» تقسیم شد. با این حال تمام این شاخهها در عقیدهٴ پایه، یعنی بازگشت یهودیان به اسرائیل و تشکیل دولت یهودی مشترکند.
مخالفتهایی با صهیونیسم در موارد مختلفی چون مخالفتهای مذهبی، نحلهٔ فکری ملیگرای رقیب و اختلاف عقیده سیاسی که این ایدئولوژی را غیراخلاقی یا غیرعملی میشمارد، به وجود آمده است.
مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال ۱۹۷۵ قطعنامه ۳۳۷۹ را با ۷۵ رأی موافق، ۳۵ رأی مخالف و ۳۲ رأی ممتنع به تصویب رساند که در آن به صورت درست «صهیونیسم شکلی از نژادپرستی و تبعیض نژادی معرفی شده» بود. در سال ۱۹۹۱ همین مجمع در قطعنامه ۴۶/۸۶ با ۱۱۱ رأی موافق، ۳۳ رأی مخالف و ۱۳ رأی ممتنع اعلام کرد که قطعنامه ۳۳۷۹ را لغو می کند.
صهیونیسم ستیزی
ضد صهیونیستی یا صهیونیسم ستیزی به مخالفت با جنبش صهیونیسم و یهودیان ملیگرای طرفدار دولت و کلیت اسرائیل و نگاه منفی نسبت به آن چه تفکرات، باورها و اهداف جنبش صهیونیسم و دولت یهودی در اسرائیل است، گفته می شود. البته ضدصهیونیست ها دیدگاههای گوناگونی دارند و عبارت «ضدصهیونیست» به جامعهای یکپارچه با دیدگاه یکپارچهای اشاره ندارد.
صهیونیسم یک جنبش سیاسی و ملی گراست که در اواخر سده ۱۹ میلادی شکل گرفت. منشاء جنبش صهیونیسم، تشکیل کشوری برای یهودیان بود. این جنبش بر منابع تاریخی و مذهبیای تکیه دارد که یهودیان را به سرزمین اسرائیل مرتبط میکند. بنیانگذار جنبش صهیونیسم تئودور هرتسل نام داشت. گاهی لفظ صهیونیسم ستیزی برای توصیف تبعیض علیه اسرائیل و مردم اسرائیل (خصوصاً یهودیان) به کار می رود.
بنابراین در بیان تعریف واژهی صهیونیسم، صداقت و امانتداری رعایت نشده و مجری برنامه هم برای انتقال تعریف درست به مخاطب، دست کم خودش تعریف درستتری که بیتردید آموخته است، ارائه نمیکند. در این معنا است که میگویم آزادی بیان به چالش گرفته میشود و سایه سنگین سانسور که فلاحتی از مخالفهای بی چون و چرای آن است، بر برنامهی با ارزش او یله میشود.
۲ ـ میهمانان برنامه، به یهودیستیز بودن جنبش چپ ایران و روشنفکران اشاره میکنند و در این راستا از هدایت هم نام میبرند. در این جستار جای پرداختن به فکر و اندیشهی هدایت نیست، اما اگر در جایی رفتار کس یا کسانی را در بخشی از رمان یا داستان کوتاه توضیح داده است را مگر میشود دال بر یهودستیز بودناش دانست؟
در ادبیات حقیقت و تخیل در هم میآمیزند تا شعر یا داستان را خواندنیتر کنند، اما در بخش حقیقت آن گاه چیزی گفته میشود که ممکن است به مذاق من یا دیگری خوش نیاید، اما دلیل دشمنی نویسنده با آن گروه فکری یا دینی نیست. واقعیتی است که در بخشی از جامعه جاری است و نویسنده هم به صورت عریان در بخشی از آفرینش خود آورده است. برای روشن شدن مقصودم نمونه روشنی که پس از بهمن ۵۷ رخ داده است را میآورم: ابوتراب خسروی، نویسندهی توانای ایرانی، در رمان یا داستان بلند «اسفار کاتبان» روابط عاشقانه یک دختر یهودی و پسری مسلمان را دستمایه کار کرده و مناسبات درونی یهودیها را با توجه به سنتهای دینی نوشته است. این داستان از آشنایی اقلیما دانشجوی یهودی و همکلاسی دانشگاهش سعید (که مسلمان است) برای انجام یک تحقیق مشترک آغاز میشود. موضوع تحقیق نقش قدیسان در ساخت جوامع است که با نقطه آغاز جداگانه از طرف دو شخصیت داستان دنبال شده و به یک نقطه مشترک میرسد. این نقطه، محل اشتراک دو روایت دیگر (علاوه بر روایت دو قدیس) نیز هست؛ داستان زندگی پدر راوی (سعید) در نقش کاتب مجدد یک روایت قدیمی و داستان عشق تازه اقلیما و سعید. این رابطه خشم متعصبان یهودی را بر میانگیزد. باید ابوتراب خسروی را یهودستیز خواند؟ هدایت یا هر کس دیگری را هم؟
در این مورد گله من از فلاحتی این است که او بیش از من به این مقوله آشنا است و چرا فرصت داد که در مورد نویسندگانی چون هدایت یاوهگویی شود. چرا توضیح نداد که شرح بخشی از مناسبات درونی دین یهود، نمیتواند یهودیستیزی معنا شود.
به بخش دیگری از سخنان میهمانان میپردازم که حقیقت ندارد؛ چپهای ایران (چپ سنتی و مدرن) تا آنجا که من میدانم، هرگز ضد یهود نبودهاند. میهمانان برنامه هم مدرکی ارائه نمیکنند که کی و کجا و چگونه چپهای ایران با دین یهود ستیز داشتهاند. اما میهمانان برنامه اعلام نمیکنند که در قبال کشته شدن این همه چپ ایرانی در دو رژیم شاه و شیخ، چرا مُهر سکوت بر لب داشتهاند و هرگز به دادخواهی برنخاستهاند. نمیگویند که جنبش صهیونیزم در ذات خود ضد سوسیالیسم است و دینخوییشان به آنها اجازهی دفاع از جانهای شیفتهای که برای آزادی و عدالت برای همه جان باختهاند را نمیدهد.
۳ ـ در خدمات یهودیهای ساکن ایران به این آب و خاک هم چیزهایی گفته میشود که بسیار ناشیانه میباشد و نشان میدهد که واکنشی است کودکانه. زیرا هر کس در سرزمینی که زندگی میکند، به این علت که آموختهای اگر دارد مدیون مالیات مردم آن کشور است، وظیفه دارد که به آن ملک و مردم یاری برساند. بنابراین اگر یهودیهای ساکن ایران از دیر باز تا امروز، از صنعت، هنر، شعور و پول خود برای شکوفایی وطنشان استفاده کردهاند، منتی بر کسی نیست که مطرح شود. یهودیها دیرزمانی است که در خاک ایران زندگی میکنند و همیشه هم مورد مهر ایرانیان بودهاند. حالا برای واکنش به یاوههای دینی که در باور مسلمانهای متعصب است، آیا باید ایران و ایرانی سرزنش شود و مجری هم سکوت کند؟
به تاریخ حضور یهودیها در سرزمین ایران نگاه کنید:
تاریخ یهودیان در ایران به زمان عهد عتیق بازمیگردد. در کتابهای اشعیا، دانیال، عزرا و نحمیا مطالب زیادی در مورد زندگی یهودیان در سرزمین پارس وجود دارد. در کتاب عزرا شاهان ایرانی به دلیل اجازه دادن به یهودیان برای بازگشت به اورشلیم و بازسازی معبد مورد احترام قرار گرفتهاند. بازسازی معبد بنا به دستور کورش، داریوش و خشایارشا انجام شد (عزرا ۶:۱۴). این اتفاق مهم در تاریخ یهودیان در قرن ۶ پیش از میلاد رخ داد که در آن زمان گروههای یهودی پابرجا و بسیار بانفوذ در ایران وجود داشتند.
یهودیان در سرزمین ایران فعلی از ۲۷۰۰ سال پیش زندگی کردهاند. اولین مهاجرت آنها به ایران از زمان شلمنسر پنجم و تسلط او بر پادشاهی شمالی اسرائیل (۷۲۲ پیش از میلاد) و اخراج یهودیان (ده قبیله گمشده) به سمت خراسان است. در ۵۸۶ قبل از میلاد، بابلیان بر یهودیان چیره شدند و آنها را در بابل به اسارت گرفتند.
یهودیان ایران معمولاً فقط در جوامع خود زندگی میکردند. بعضی از این جوامع از جوامع دیگر به دور بودند و با آنها در ارتباط نبودند. در زمان اوج قدرت امپراتوری هخامنشی، تخمین زده میشود که یهودیان حدود ۲۰ درصد جمعیت ایران را تشکیل میدادند.
بدیهی است که این اندک بسنده نمیکند که تاریخ حضور یهودیها در ایرانزمین را پاسخگو باشد، اما سخن به درازا میکشد و خواننده را خسته خواهد کرد.
میهمانان برنامه «صفحهی آخر» یادشان میرود به حیله و نیرنگ و دروغگویی جناب نتانیاهو اشاره کنند که با این تاریخ طولانی در مقر سازمان ملل بخشی از تاریخ و مناسبات متقابل یهودیها و ایرانیها را وارونه جلوه میدهد و مِهر یهودیستیزی را به ناحق بر پیشانی ایرانیها می چسباند: در تورات سوره یا بخشی است به نام کتاب استر. در کتاب استر، هامان یک اشراف زاده و وزیر در دربار شاه ایرانی اهاسئوروس است که معمولاً توسط محققان با خشایار یکی دانسته میشود. هامان به شاه میگوید که در قلمرو او کسانی (یهودیانی) هستند که به قوانین او پایبند نیستند و تصمیم میگیرد که یهودیان را از بین ببرد ولیکن این برنامه توسط ملکه یهودی خشایار، استر و عمویش مردخای خنثی میشود و در نتیجه هامان و پسرانش به دار آویخته میشوند. در کتاب استر نقل شده است که در سه روز بعد از این ماجرا یهودیان از دشمنان خود در سرتاسر امپراتوری ایران انتقام گرفته و ۷۵۰۰۰ نفر از دشمنان خود در سراسر ایران را نابود میکنند. این اتفاق همه ساله در عید پوریم که در روز ۱۴ آدار در تقویم یهودی است جشن گرفته میشود.
در روز سیزدهم ماه دوازدهم، ماه آدار، دستور شاه باید اجرا میشد. در این روز دشمنان یهودیان امیدوار بودند که بر آنان چیره شوند، ولیکن ورق برگشته بود و یهودیان دارای دست بالا نسبت به دشمنان خود بودند. یهودیان در شهرهای خود در تمامی استانهای خشایار شاه جمع شدند تا برای حمله به دشمنانشان آماده شوند. هیچکس یارای مقابله با آنان را نداشت و تمامی مردم و تمامی ملیتها از آنها (یهودیان) میترسیدند؛ و تمامی اشراف استانها، ساتراپها، استانداران و مأموران پادشاه به یهودیان کمک کردند زیرا ترس از مردخای بر آنان چیره شده بود. مردخای در کاخ شاه قدرتمند بود و شهرت او به تمامی استانها رسیده بود و هر روز قدرتمندتر میشد. یهودیان تمامی دشمنانشان را با شمشیر کشتند و آنها را نابود کردند و آنها هرگونه خواستند با دشمنانشان رفتار کردند. در قلعه شهر شوش، یهودیان پانصد نفر را کشتند و نابود کردند. آنها همچنین پاراشندتا، دالفون، آسپاتا، پوراتا، آدالیا، آریداتا، پرمشتا، آریسای، آریدای و وایزاتا را کشتند. اینها ده پسر هامان بودند که دشمن یهودیان بود؛ ولیکن یهودیان اموال آنان را غارت نکردند. تعداد کشته شدگان قلعه شهر شوش همانروز به گوش پادشاه رسید. شاه به ملکه استر گفت: «یهودیان پانصد نفر و ده پسرهامان را در شهر شوش کشتند و نابود کردند. آنها در بقیه استانها چه کردهاند؟ الان چه میخواهی؟ هر چه بخواهی به تو میدهم. چه درخواستی داری؟ هر چه بخواهی انجام میدهم.» استر پاسخ داد: «اگر شاه موافقت کند به یهودیان شوش اجازه دهید که فردا نیز کار خود را ادامه دهند و ده پسر هامان را به نیزه بکشند.» شاه دستور داد که این کار انجام شود. دستور در شوش اجرا شد و ده پسر هامان به نیزه کشیده شدند. یهودیان شوش در روز چهاردهم ماه آدار جمع شدند و در شوش سیصد مرد را کشتند ولی اموال آنان را غارت نکردند. در همین زمان بقیه یهودیان در بقیه استان های امپراتوری نیز برای حفاظت از خود و نابود کردن دشمنانشان جمع شده بودند. آنها هفتاد و پنج هزار نفر را کشتند ولیکن اموال آنان را غارت نکردند. این اتفاق در روز سیزدهم ماه آدار افتاد و روز چهاردهم استراحت کردند و آن را روز جشن و پایکوبی کردند. (عهد عتیق، کتاب استر۹:۱–۲۰)
حقیقت را باید از تورات شنید یا دروغگوییهای نتانیاهو که میهمانان برنامه هیچ اشارهای به آن ندارند و روشنفکر و چپ ایرانی را ضد یهود قلمداد میکنند.
۴ ـ سرانجام به مسئلهی سیاسی فلسطین و اسرائیل میرسیم که خود دفتری است هفتاد من، اما در این مورد هم میهمانان دروغ میگویند و از دولت اسرائیل چهرهای مقبول ارائه میکنند که هیچ تقصیری ندارد مگر کشتن کودکان فلسطینی. ویدئوهای موجود در مورد کشتار مردم فلسطین مرا از بازگویی در این مورد نجات میدهد و شما را به دیدن آنها در یوتیوب دعوت میکنم، اما هنوز هم ماندهام که لابی اسرائیل چرا نمیخواهد چشمانش را به روی واقعیت زمانه باز کند؟
به فرایند صلح بین دو کشور سه دههی اخیر نگاه کنید و ببینید که هرگاه طرفهای درگیر با پا در میانی دولتهای دیگر به نقطهی حساس رسیدهاند، به بهانه های واهی دولت اسرائیل برای اجرا نشدن صلح، میز گفت وگو را ترک کرده و جنگ را ادامه داده است. این ماجرا را به سخن دیروز (سه شنبه ششم دسامبر ۲۰۱۶) وزیر خارجه آمریکا ختم میکنم که گفته است: اسرائیل باید بین صلح و خانهسازی در مناطق اشغالی یکی را انتخاب کند.
جان کری، وزیر خارجه آمریکا، در انتقادی تند از دولت بنیامین نتانیاهو گفته است، اسرائیل «همه هشدارها در مورد سیاست ساختوساز در اراضی اشغالی فلسطینی را نادیده میگیرد» و «آمریکا را به دردسر میاندازد».
به گفته آقای کری، این سیاستها خود اسرائیل را هم «به سوی یک پیچ نگرانکننده میبرد» و این کشور باید «میان ساختوساز و راه صلح یکی را انتخاب کند.»
به گزارش رسانههای اسرائیل، وزیر امور خارجه آمریکا این سخنان را یکشنبه چهاردهم آذر در کنفرانس مرکز مطالعات «سابان» در موسسه بروکینگز در واشینگتن بیان داشت.
جان کری گفت، راستگرایان اسرائیلی شهرکسازی را به سیاستی برای جلوگیری از صلح مبدل کرده و نبود چشمانداز برای صلح، «دیر یا زود به بروز خشونتهای تازه منجر میشود».
به این ترتیب است که میگویم آزادی بیان به چالش گرفته شده است و هر کس کوچکترین سخنی در مورد نامهربانیهای یهودیها بر زبان بیاورد، با مهر ضدیهود ممهور میشود و دهان بند بر دهانش زده میشود. در این آزمایش مهدی فلاحتی و برنامهی صفحهی آخر، مردود شدند و بر خلاف برنامههای پیشین، بازیچهی لابی پُر زور اسرائیل شدند.