متن سخنرانی در نشست آسیب شناسی اپوزیسیون ـ تورنتو

بخش دوم و پایانی

“من برای نبرد در تاریکی شمشیر نمی کشم، چراغ می افروزم” (زرتشت)

 

 

آینده ایران

سخن را با سروده ای از شاعر برجسته و شیرین سخن ایران “دقیقی” آغاز می کنم که می گوید:

و یک چند گاهی بر آمد بر این

درختی پدید آمد اندر زمین

از ایوان “گشتاسب” تا پیش خاک

درختی گشن بیخ و بسیارشاخ

همه برگ او پند و بارش خرد

کسی کو چنان بر خورد کی مرد

خجسته پی و نام او “زرد هشت”

که اهریمن بد کنشت را به گشت…

راه رسیدن به آینده تابناک ایران روشن، اما بسیارصعب العبور و پر از سنگلاخ است که آسان رسیدن به آن بستگی به درجه آگاهی، فرهیختگی و فضیلت مردم و اپوزیسیون در حال شکل گرفتن آن است. این راهی است که باید ملت ایران در این قرن طی کنند و راه دیگری جز رسیدن به “آزادی، اختیار و تنوع” که دمکراسی واقعی فرزند آن است، نیست.

*– اکنون از خود این پرسش را می کنیم: چرا بعد از انقلاب مشروطیت که صد سال از وقوع آن می گذرد، ما نتوانستیم دمکراسی را در جامعه مان برقرار کنیم؟ ما که در انقلاب مان سکولاریسم را در نظر گرفته بودیم، پس چطور نتوانستیم “خودکامگی” را از بین ببریم؟ آیا رجال جامعه مان بی سواد بودند؟ که نبودند و یا اینکه بیشتر آن ها اعتقادی و مذهبی بودند؟ این گمان می رود که نظر دوم درست باشد. پس کلاف اعتقادی و مذهبی به آن ها اجازه نمی داد منطقی و استدلالی بیاندیشند و هم چنان گرفتار احساسات و قدرت طلبی خویش بودند.

*– پرسش دوم این است که آیا با برکناری این رژیم، اپوزیسیون های سیاسی ما می توانند دمکراسی واقعی را پا برجا و خودکامگی و قدرت طلبی خویش را مهار کنند؟ پاسخ این پرسش را به خواننده واگذار می کنم.  اما نظر نگارنده بر این است که آیا این “روش اندیشیدن احساسی و مخرب دوآلیستی” ما نیست که با خرد سازنده سازگار نیست؟ آیا این اندیشه شیعه گری ما نیست که با واقعیت های تاریخی و قوانین طبیعت ناسازگار است؟ با ادیان دیگر ناسازگار است، با خود اسلام ناسازگار است، با زن ها و مادرهای ما ناسازگار است، با ایران و فرهنگش ناسازگار است، با همسایگان ما ناسازگار است، با طبیعت و حیوانات ناسازگار است، با بشرهای دگراندیش، حقوق بشر و دمکراسی ناسازگار است و فقط به اعتقادات و شرعیات و تعصب های مذهبی خود می اندیشد. پس چگونه می تواند اپوزیسیون آلوده به این طرز اندیشیدن،  دمکراسی را به وجود آورد که در آن آزادی بیان، انتخاب، عقیده، دین و سیاست موجود باشد؟ آیا میلیون ها مردم معتقد ما به دین متعصب دوازده امامی با اعتقاد به چاه جمکران و سی و دو هزار امام و امامزاده و سقاخانه موجود در ایران با صدها چاه و یا چاه هایی که آن ها در آن روزانه خروارها اسکناس برای تقاضای شفا از امامان و دیگران می ریزند، که این ثروت حاصل از “جهل” را  روزانه با بولدوزر برای ملاها به نام سهم امام جمع آوری می کنند، می توانند به استقبال آزادی بروند؟!

نشست آسیب شناسی اپوزیسیون

جامعه دو صد ساله گذشته اروپا چندان بهتر از توصیف بالا نبود و مردم آن زمان اروپا در جهل و تعصب و خرافات از ما جلوترهم بودند. برای مثال ژاندارک را به جرم جادوگری زنده زنده آتش زدند، کارهایی که ما ایرانیان هرگز نکرده ایم، اما در عصر روشنگری اروپا در دویست سال گذشته، صدها فیلسوف و جامعه شناس و افراد اندیشمندی چون کانت، هگل، مارکس، فروید، هورکهایمر، مارکوزه و ادوارد دو بونو (Laternales Denken) و دیگران بودند که با تکیه بر دانش و فرهنگ یونان باستان برای خود هویت جدیدی دست و پا کردند و با قبول فلسفه دیالکتیک سقراط روش دمکراسی یونانی را سرمشق زندگی خود ساختند و توانستند روش اندیشیدن (دوآلیستی) ابراهیمی مردمشان را در دو دین یهودیت و مسیحیت به حداقل برسانند و روش اندیشیدن دیالکتیکی را با فلسفه خرد ناب کانت توام کنند و استدلال و منطق را در تفکر آن ها جانشین سازند تا بتوانند به عصر روشنگری برسند.

۲ ـ روش اندیشیدن (دیالکتیکی) مناظره ای یا برآیندی: هگل برای دستیابی و کشف حقایق، روش خاصی را مطرح کرد و آن را دیالکتیک نامید. از دیدگاه هگل سازش تناقض ها و اضداد، در وجود اشیا، ذهن و طبیعت است. ابزار دیالکتیک هگل ۹) : “تز”، “آنتی تز” و “سنتز” است. اما در روش اندیشیدن دوآلیستی، ما از دو متضاد مقابل هم یکی را انتخاب و دیگری را رها می کنیم و یا از بین می بریم. ما با این روش انتخاب قادر به تولید “خرد”، “خلاقیت” و”نوآوری” نیستیم. در روش اندیشیدن دیالکتیکی یا برآیندی، ما از هر دو متضاد مقابل هم قرارگرفته، با دقت، منطقی و بدون تعصب، تمام استعدادها و صفات برجسته هر دو متضاد را برمی داریم و استعداد و صفات بد آن ها را رها می کنیم و از صفات خوب و سنجیده شده هر دو”برآیندی” می سازیم که به حاصل این برآیند “خرد” و یا خردمندی می گوییم.

این روش”درست فکرکردن” است و غربی ها با ” نقد عقل ناب” کانت (۱۷۸۱) ۱۰) و”ابزار دیالکتیکی هگل” موفق شدند که انسان های اروپایی را با روش “اندیشیدن دوقطبی” اندیشیدن دوگانه شان، به شیوه اندیشیدن “دوبعدی مکملی”یا دیالکتیکی برگردانند و امروزه بتوانند تقریبا تمام مشکلات بشری را حل کنند و بشر را میلیون ها کیلومتر برای پژوهش سیارات دیگر به فضا بفرستند و دوباره آن ها را سالم در نقطه معینی که خود می خواهند به زمین برگردانند.

تمام نوآوری ها و علوم مختلف و اختراعات با این سیستم فکری از جنگ بین المللی اول به بعد به روشنی انجام شده وتمام پیشرفت و تکامل بشر در علم طب و علوم دیگر مرهون این تئوری های فلسفی و” تکنیک ابزاری” آن است.

اگر بپذیریم که خرد غربی از دو عنصر”عقل نقاد” و”عقل ابزاری” ساخته شده. عقل ابزاری دولت ساز و تمدن ساز است و می داند که چگونه برنامه ریزی کند. دانشمند، دکتر، مهندس، تکنوکرات و مخترع و معمار تربیت می کند این ها برای هر جامعه پیش رونده ای بسیار لازم و حیاتی هستند. دیگری عقل نقاد است که فیلسوف، ریاضی دان، جامعه شناس، روانشناس، استاد دانشگاه، طراح ایده های نو در تمام رشته های علوم، نویسنده، روزنامه نگار، رمان نویس هنرمند و ستاره های هنری می سازد. عقل نقاد فرهیختگی جامعه را بالا می برد و فرهنگ را گسترش می دهد.

اگر به روانشناسی آموزشی  Sarnoff. A Mednickرجوع کنیم می توانیم با نظر او آشنا شویم که می گوید:” تفکر خلاق تشکیل شده از ربط پدیده هایی که دورا دور با هم قابل تداعی اند. هرچه این پدیده ها بیشتر از هم دور باشند، خلاقیت بزرگ تر خواهد بود.”.ص ۷۴.

نیکلا تسلا Nikola Tesla)) 11)، یکی از این اعجوبه های نابغه عصر حاضر است که توانسته رویاهای خویش را آنقدر شفاف ببیند و آن ها را با روش دیالکتیکی، عقل نقاد و عقل ابزاری خویش توام سازد و بیش از صدها اختراع بزرگ را در مدت هشتاد و شش سال عمر خود به ثبت برساند. از جمله اختراعات او کشف شبکه برق مدرن، اجزا داخلی مدرن رادیو و تلویزیون، لامپ های نئون، اختراع لامپ های ملکولی که بعدا میکروسکوب های الکتریکی از آن منتج شدند، کشف اشعه الکتریکی و رادیوآکتیو مصنوعی و اشعه های فاز قوی برق که در معالجات پزشکی علمی و صنعت مورد استفاده زیاد دارد و اختراع لامپ های کم مصرف به جای لامپ هایی که ادیسون اختراع کرده بود و بالاخره اتومبیل و هواپیماهای کنترل از راه دور ارتش و اکنون اتومبیل سواری سوپر لوکس “تسلا” در امریکا که در داخل خود اتومبیل برنامه ریزی کامپیوتری می شود و بدون راننده است.

پایه گذاری عقل نقاد و ابزاری در کودکان که ذهنیتی کاملا پاک و شفاف چون آینه دارند، (برخلاف ذهنیت مذهبی که استعداد عقل خلاق را از او می گیرند و به او می گویند که سرنوشت تو از پیش نوشته شده و تو هرگز نخواهی توانست این تقدیر و سرنوشت را عوض کنی) بر روی پنج سئوال چرا گونه است که به ذهن او می سپارند و عبارتند از: “چرا”،”چگونه”،”چه کسی”،” برای چی”،” برای کی”. با این پنج سئوال می شود علت هر  مشکلی را که ما بین دو متضاد موجود است پیدا کرد و به صورت دیالکتیکی برایش راه حلی جست. این زیر بنای عقل نقاد و ابزاری است که بایستی در ذهن کودک نهاده شود و دانستنی ها و دانش امروزی بر روی آن نهاده گردد.

این  پنج سئوال بناکننده عقل ابزاری، که دولت ساز، و برپا کننده عقل نقاد که جامعه را فرهیخته و به آن فرهنگ می بخشد، است.

انقلاب فرهنگی را در غرب اندیشمندان، فیلسوفان، هنرمندان و رمان نویسان و قانون نویسان به وجود آوردند و از ملت عقب افتاده و خرافاتی آن زمان اروپا، ملت فرهیخته ساختند. پس برای ما ایرانیان نیز این روش که در فرهنگ اندیشیدن کهنسال مان بی سابقه نیست و خویشی بسیار نزدیک با دیالکتیک اروپا دارد و الگویی از اندیشیدن علمی و دانشگاهی مان نیز هست، می تواند یک الگوی خوب ایرانی باشد و ما چاره دیگری نخواهیم داشت تا بتوانیم سطح جامعه مان را با این نوع اندیشیدن آشنا کنیم و به این صورت از استبداد مهلک اندیشه دوگانه جهل بگذریم. این مهم رساله ایست که نویسندگان، معلمان، رجال سیاسی و ادبی و استادان دانشگاه، فیلمسازان و فرهیختگان می بایست به صورت مصمم از آن آگاه شوند و روی مادران و پدران و نسل های جوان ما از بدو تولد کارکنند، تا بتوانیم ایرانی نو وخالی از خرافات داشته باشیم.

 

ایران در مسیر عصر روشنگری

از صد و پنجاه سال گذشته تا به امروز در اثر برخورد فرهنگ ایرانی/اسلامی ما با فرهنگ غرب و آشنایی مردم ما با شیوه اندیشه رنسانس اروپایی که روش اندیشیدن دوگانه را به کناری زده و صاحب اندیشه دیالکتیکی و یا برآیندی شده بودند، تغییراتی بسیار ژرف در سطح جامعه ایرانی در تمام شئون و سطوح پدید آمد. تفکرات سازنده و پویا و اندیشه های نو و مدرن از گوشه و کنار جامعه سنتی ایران اوج گرفت. اندیشمندان و مفاخر ایرانی چون میرزا تقی خان امیرکبیر، فتحعلی آخوندزاده، رضا شاه بزرگ، عبدالرحیم طالبف، محمدرضا شاه پهلوی، دکتر محمد مصدق، صادق هدایت، بزرگ علوی، محمدعلی فروغی، احمد کسروی، دهخدا، صادق چوبک، دکتر شجاع الدین شفا، فروغ فرخزاد، دکتر سعیدی سیرجانی، احمد شاملو، نیمایوشیج، فریدون مشیری، نادر نادرپور و سهراب سپهری، عبدالحسین زرین کوب،

ابراهیم گلستان، محمود حسابی، علی اصغر حکمت، طاهره قره العین(زرین تاج قزوینی)، سیمین بهبهانی، بی بی خاتون استرآبادی، سیمین دانشور، خانم فرخ رو پارسا و عده بسیار زیادی از روزنامه نگاران و ژورنالیست ها، استادان دانشگاه، پیشکسوتان راه آزادی و پرچمداران اندیشه برآیندی در جامعه ایران شدند. این مفاخر اندیشه و روشنگری ایران توانستند مقداری از تفکرات سیاه جامعه سنتی را به جامعه مدرن برگردانده و تاثیر بزرگی در بسیاری از ریشه های اندیشه ای چون دانش و شناخت معرفت، نقد و استدلال، سیاست، ادبیات، ترجمه، هنر، سینما، تئاتر و موسیقی سنتی، موسیقی مدرن و حرکت های آزادی بخش در اقشار ملت ایران بگذارند.

شوربختانه این تلاش ها کافی نبود و در جامعه ما بیشتر تکنوکرات ها بر سر کار بودند و صاحبان خرد و عقل نقاد از بیان آزاد عقاید و نظرات خود محروم بودند. این شد که عقل نقاد در ایران نتوانست تکامل یابد و هرگز به فلسفه مدرن اروپایی نپیوست و در یک مرحله ابتدایی و در حد شعر و شاعری و رمان نویسی باقی ماند. برعکس با توسعه و نوسازی بسیار سریع و مدرن در دو خاندان پهلوی، عقل ابزاری رشد بسیار  کافی کرد و سازندگی های بزرگ در ایران انجام گرفت.

شاهان پهلوی که در حال ساختن همه چیز برای این ملت بودند، به زنان ایران که از هزار و چهار صد سال پیش در یک جامعه سنتی و مذهبی می زیستند و کنیز یا برده ای بیش نبودند، آزادی و برابری، و حقوق اجتماعی بخشیدند.

زنان برای اولین بار توانستند در تمام شئون و سطوح مملکتی شانه به شانه مردان در امور سیاست، اقتصاد و مدارج بالای جامعه شرکت کنند و دارای حقوق مساوی باشند. این روشنگری اندیشه تنها برای زنان نبود، بلکه این مردان و جوانان نیز بودند که مجبور بودند بعد از هزار و چهار صد سال دید خود را به زن عوض و برابری و حقوقش را قبول کنند و به روشنگری برسند. این روند در مخیله مردان چندان دلچسب و آسان نبود، اما تنها راهی بود که جامعه کور و بسته ایران به روشنگری می رسید. مردها داشتند به روش و کاربرد این برابری و حقوق در یک جامعه مدنی و مدرن آشنا می شدند. این روشنگری چون خورشیدی تابان، افق جامعه ایران را می گرفت و وسعت می یافت و آنقدر تاثیرگذار بود که سی و هفت سال بعد از سرنگونی نظام پادشاهی، حکومت قرون وسطایی آخوندی نتوانست آن را تا به امروز خاموش کند.

امروز هزاران هزار از زنان، مردان و جوانان ما هستند که صاحب روش اندیشیدن، پرسش جویانه منطقی و خرد نقاد هستند و علیه خرافات و اعتقادات مذهبی و یا ایدئولوژیکی برای رسیدن به آزادی و برابری می جنگند. عده زیادی از این مبارزان راه آزادی گرفتار و در چنگال قصابان جمهوری اسلامی درکنج زندان ها هستند. آن ها به صورت وحشیانه شکنجه و یا تحقیر شده و از طرف مزدوران رژیم مورد تجاوز قرار می گیرند. بسیاری از آنان  تیرباران شده و یا  منتظرند تا طناب دار برگردن شان آویخته شود. این قهرمانان ملی هستند که سطح اندیشه ملت را بالا می برند.

 

وضعیت آسیب در جامعه و اپوزیسیون ایران:

آسیب های وارده بر فرهنگ و هویت ما به دو گونه است:

۱ـ نخست آسیب هایی که جنبه بیرونی یا فیزیکی دارد و نمایشگر واژگونی نظام دولتی و تخریب آثار باستانی و ادبی و هنری، زیربنای اقتصادی و صنعتی، آسیب به منابع ملی و تخریب جنگل ها، دریاچه ها و منابع آبی و محیط زیست است که در حوزه مطالعات و تجریه و تحلیل سیاسی است.

 ۲- دیگری آسیب هایی است که بر جهان بینی یا شیوه زندگی ایرانی، “شیوه اندیشیدن مردم”، فرهنگ و هویت ملی این سرزمین وارد آمده که “استعداد خرد گرایی” را از ما سلب کرده و در نتیجه در بلندمدت تاریخ، دیگران بر ما چیره شدند و آسیب های جبران ناپذیری بر ما وارد آوردند. این  یک دید دیگر از آسیب شناسی سیاسی است که ما به آن می پردازیم و از نظر نگارنده مهم تر از دید سیاسی است.

اپوزیسیون های سیاسی سازمان یافته از قدیم ما، همه از نسل کلاف دوآلیستی مذهبی سیاه و سفیدی هستند که فقط به دنبال شخص می گردند و ایده های مفید جمعی را نه می شناسند و نه خود قادر به تولید آن هستند. بدین جهت آن ها استعداد خردمندانه اندیشیدن را ندارند، تا بتوانند موقعیت های خطیر و خطرناک را که همه چیز ما را منهدم می کند لمس کنند و بتوانند گروه های  دگراندیش، با نظریه های مخالف و متفاوت را با هم پیوند داده و برای حل مشکلات فعلی و آسیب های تاریخی بر فرهنگ و هویت ما، راه حلی بیابند. به عکس شاهد بودیم که همیشه به شدت همدیگر را دفع  و تخریب کرده اند.

در نتیجه این گروه ها بیشترشان در یک مرحله “آنومی” ۱۲) یا عدم جهت یابی، در اثر روش اندیشیدن دوآلیستی و نداشتن هدف که به انسان ها معنی زندگی می دهد، هستند و نشسته و فروریزی یک فرهنگ هفت هزارساله را تماشا می کنند.

 

چه میتوان کرد؟

شکوفایی و توان یابی دوباره فرهنگ ایران متضمن بازیابی دوباره اندیشیدن دوبعدی مکمل و لازم و ملزوم یگدیگراست که پایه گذار سه اصل “آزادی”، “اختیار” و “تنوع”می شود و دمکراسی و برابری انسان ها ازآن زاده می گردد. بدون این سه اصل دمکراسی برپا نمی شود و عمل نمی کند و اگر “روش اندیشیدن نظریه ای” در اذهان جمعی نباشد، با سکولاریسم هم کار به جایی برده نخواهد شد، زیرا کلاف تفکر جامعه کلافی دوآلیستی باقی مانده و کلاف دوآلیستی ضد دمکراسی و آبشخور فئودالیسم، تئوکراسی و دیکتاتوری است، اما تسلط بر قدرت سیاسی، تنها زمانی امکان پذیر است که پرورش و اشاعه و”تقویت هویت ملی” یا “روح ملی” به اندازه نهایت خود برسد، تا بتواند بر روح اسلامی غالب شده بر جامعه و سیاست های استثمارطلبانه بیگانگان پیروز شود.

“ساختار نوین سرشت انسان های ایرانی” از حالت مفعول و بی تفاوت، به شهروندی آگاه و فعال و هدفمند، مستلزم قبول “مسئولیت”های اجتماعی در چارچوب خرد منطقی و نقاد است که بارآورنده “اخلاقیات نوین اجتماعی” است. لازمه به دست آوردن خرد نقاد برای رسیدن به واقعیت ها، و خرد ابزاری برای ساختن منطقی و سالم اجتماعمان، باهم اندیشیدن است. در این باره بهتر است با “فردریک وستر” صاحب نظریه اندیشیدن شبکه ای (چه کسی ـ می داند ـ چه چیز را) = wer-weis-was) ( Vernetztes Denken هم گام شویم که می گوید:

“برای و با انسان های دیگر بیاندیش، باهم بیاندیشید”.

سیاست مداران و آموزگاران آینده ما بایستی این شیوه اندیشیدن خردمندانه و این تجربه های تاریخی را از کودکستان تا دانشگاه به سرعت آموزش دهند و آن را آرمان سیاست و تعلیم و تربیت خویش سازند.

 با این داده ها راه چاره زیادی برای ملت ایران در راستای رهایی از چنگال غاصبین خون آشام بیگانه نمی ماند، جز آن که ایران دوستان آگاه، دورهم جمع شوند و “اپوزیسیون جدیدی از مردم ایران” در خارج برپا کنند که از همه گروه ها و اقوام ایرانی، عاشقان وطن به آن بپیوندند و به صورت برنامه ریزی شده از جانب این اپوزیسیون، در  چارچوب دمکراسی، مردم داخل کشور را هدایت کنند، تا با آگاهی از حق و حقوقشان، علیه این حکومت دیکتاتوری قیام سرتاسری برپا شود و این فرهنگ کهن و مردم زجردیده اش نجات یافته، به حرمت انسانی خود برسند.

۲۸.۱۰.۲۰۱۶

پاینده ایران

به امید پیروزی ملت ایران

منابع:

۹- Hege; siehe 1

۱۰ – مانوئل کانت “سنجش خرد ناب” ، ترجمه میر شمس الدین سلطانی، بنگاه نشرامیر کبیر ۱۳۶۲

۱۱-  Willis Harman/Howard Reingold: Die Kunst Kreativ zu sein, BASTEI LUEBBE 1984, Print in Germany Oktober 1, S.78   _Max Plank Gesellschaft (Wikipedia München, Deutschland).                                                                                                                                                                          ­_ International Society for Knowlege Organization “ISKOUK” and Wikipedia.                                                                                                                  _ Erkenntnis theoretischen Schichtweisen.                                                                                                                                                                             _ Wertschöpfungsnetz (Supply-Net- Managment), Wer-weis-was (Wertschöpfungskette). –  Fredrick Wester: Vernetztes Denken.

 ۱۲ –  Emil Durkheim 1858- 1917, ; “Anomi” Die Soziale Selbstmordtötung zum paradigm empirische Soziologe.