متاسفانه فرهنگ خرید اثر هنری بین بیشتر مردم ناشناخته است و اصلا وجود ندارد. هر کس در حد توان خود اگر آثاری از یک هنرمند بخرد به نوعی از او حمایت کرده است و جالب این که بیش از آن که هنرمند ذینفع باشد، آن شخص ذینفع است چون که با این کار به نوعی سرمایه گذاری کرده است که باز متاسفانه اکثر مردم ما سرمایه گذاری را در زمین، ملک و مستغلات میدانند
آرش گروئیان را معرفی کنید و چگونگی علاقمند شدنش به هنر، بخصوص نگارگری رو شرح دهید؟
ـ آرش گروئیان هستم. متولد ۱۳۶۰ تهران. از دوران کودکی یعنی از ۵، ۶ سالگی نقّاشی میکردم و در دبستان هم تکالیف هنر همکلاسی هایم را انجام می دادم تا جایی که جریمه هم میشدم. در همان دوران بود که به کتاب علاقمند شدم و تصویر کتابها را با دقت می دیدم و تقریبا از همان کودکی تصاویر کهن و مینیاتورها توجه من را جلب کرد.
بعدتر به کلاس های موزه رضا عباسی رفتم و زیر نظر استاد نورا رسولی مبانی تجسمی و طراحی کار کردم تا سن ۱۴ سالگی که بعد از آن در هنرستان هنرهای زیبای پسران تهران در رشته گرافیک مشغول به تحصیل شدم. تحصیل در هنرستان یک شانس بزرگ در آغاز مسیر زندگی هنری ام بود. هنرستانی بنام و پر آوازه با سیستم آموزشی متفاوت، که در سالیان طولانی هنرمندان بزرگی را به جامعه ایران و جهان معرفی کرده بود.
ما هنرجویان، در آنجا با اساتید درجه یک کار می کردیم و برخی کلاس ها در هفته در موزه هنرهای معاصر برگزار می شد، و این اتفاق بسیار خوبی بود تا با مفاخر هنری ایران و جهان آشنا شویم. تحصیل در این هنرستان بسیار موثر بود تا دید هنرجویان به لحاظ تجسمی به طور صحیح تربیت شود به گونه ای که کار خوب و بد را بتوانیم بفهمیم.
در اواخر دوران هنرستان بود که از طریق یکی از همکلاسی هایم، محمد مهرگان (روحش شاد) به محضر استاد مجید مهرگان رسیدم و در سال ۷۸ که تحصیل در دانشگاه سوره را آغاز کردم، همچنان از محضر استاد هم کسب فیض می کردم. آشنایی با استاد سبب شد تا به طور جدی نگارگری را به عنوان حرفهای دنبال کنم. همچنین ایشان تاکید فراوانی روی مبانی تئوری داشتند و معتقد بودند که نقاش نگارگر باید حتما تاریخ این هنر و شرح حال نقاشان گذشته را خوب بداند. همکاری با استاد تا سال ۸۷ ادامه داشت.
غالبا این هنر را به اسم مینیاتور می شناسیم، اما امروز در گفتار شما با واژه ی نگارگری ایرانی آشنا شدیم، لطفا توضیح بدید.
ـ بله درسته. متاسفانه باید عرض کنم که این واژه صحیحی نیست و از سال ها پیش در ایران رواج دارد. اصل این واژه فرانسوی ست و اصولا به نگارههای کوچک و ریزنگاری گفته می شود، در صورتی که ما دیوارنگارههای عظیمی داریم که دیگر مینیاتور نیستند! اما در دو دهه ی گذشته بیشتر سعی شده از واژه نقّاشی ایرانی و یا نگارگری استفاده شود، اما هنوز عده زیادی این هنر را به نام مینیاتور می شناسند یعنی در واقع در مقایسه با دیگر مکاتب نقّاشی، این واژه ی آشنایی ست برای کدگذاری و شناسایی اثر. مثلا وقتی یک شخص اشاره به تابلویی دارد، اگر بگوید یک قطعه نقّاشی، ناخودآگاه ذهن به سمت مکاتب غربی نقّاشی می رود، اما اگر بگوید یک قطعه مینیاتور، دایره فکری بلافاصله به سراغ آثار سنتی و نقّاشی ایرانی می رود حال فارغ از سبک و دوره آن.
این هنر ریشهی اسلامی دارد؟ شکلگیری آن معطوف به بعد از ظهور اسلام در ایران است؟
ـ سئوال بسیار خوبی پرسیدید. اگر بخواهم پاسخ این سئوال را با یک کلمه بدهم، باید بگویم خیر. صرفا ریشههای اسلامی ندارد و چیزی که امروز در دنیا با این عنوان میشنویم صحیح نیست. این هنر وسیله ای برای بیان بهتر مفاهیم و در مواقعی ترویج مذاهب در دوران مختلف بوده مانند دوران مانوی. ما در دوران پیش از اسلام، در دوران زرتشتی و مانوی تصاویری را می بینیم که برای بیان مفاهیم کتاب، صفحات را با طرح و با استفاده از طلا تزئین می کردند و صفحه آراییِ کتاب توأم با تصویرسازی موضوعی بوده است، اما پس از ورود اسلام به ایران و پس از وقفه طولانی که در تصویرگری به وجود آمد با روی کار آمدن دولت های ایرانی، این هنر دوباره رونق گرفت. تذهیب، تشعیر، خوشنویسی، شعر و تصویر سازی نسخ دوباره رونق پیدا کرد و هنرمندان مشغول به کار شدند.
مکتب بغداد و تصاویر اولیه ی به جا مانده از این دوره، این مطلب را به خوبی نمایان میکند و بعدتر در دوران تیموری که از آن به عنوان دوران طلایی این هنر یاد می شود، نقوش تزئینی و کتاب آرایی به اوج شکوفایی میرسد. می شود گفت که با ترکیب تفکر و عرفان ایرانی و نگرش اسلامی است که این دوران درخشان پدید می آید. این را هم میخواهم بگویم که بزرگترین وجه تمایز این هنر با هنر غربی، انتخاب موضوع است و اساساً این هنر با موضوع آغاز می شود.
آیا این شیوه ی هنری مختص اندیشه و هنر ایران و ایرانی ست و یا مانند سایر سبک های هنری(امپرسیون، اکسپرسیون و …) وسعتی جهان شمول دارد؟
ـ ببینید، وقتی ما می گوئیم نقّاشی ایرانی و یا نگارگری ایرانی، قطعاً این هنر را با مضامین و مفاهیم و فرهنگ ایرانی می شناسیم. با شعر و ادبیات ایرانی می شناسیم. به طور مثال در این هنر پرسپکتیو و سایه وجود ندارد و این مستقیم به نوع نگاه هنرمند ایرانی برمی گردد. می توانم بگویم صرفا این هنر برخاسته از فرهنگ و هویت ازلی و تاریخی این منطقه است و به طوری که مخاطب غیر ایرانی تا با فرهنگ ایرانی آشنا نباشد، مطلقاً این آثار را درک نمی کند و فقط به لحاظ بصری از آنها لذت می برد. عمدتاً مخاطبان و مجموعه داران خارجی این آثار را نگهداری می کنند به خاطر گران بودن، مهم بودن، تاریخی بودنشان، هر کدام از این آثار می توانند اسناد مهم دورههای مختلف باشند.
مثال دیگر این که هنرمندان مختلف از اقصا نقاط جهان به این سبک علاقه نشان می دهند گهگاه سعی می کنند با توجه به مضامین اساطیری و شعر پارسی، آثاری از این دست بسازند اما در نهایت رنگ و بوی اثر یک هنرمند ایرانی را ندارد. به دور از تعصّب میگویم، بارها دیدهام که مثلا هنرمند آلمانی، ازبک و یا عرب آثاری میسازد در راستای این هنر، اما مطلقا با آثار ایرانیها قابل مقایسه نیست، به همان دلیل که عرض کردم. مثال دیگر هم این که در جشنوارههای خارجی تذهیب و مینیاتور که در کشورهای مختلف حاشیه خلیج فارس و دیگر جاها برگزار می شود، معمولا نفرات برگزیده ایرانی هستند. از این حرف من این گونه برداشت نشود که هنرمندان غیر ایرانی نباید در این هنر کسب تجربه کنند، بلکه همه آزادند هر چه خواستند انجام دهند. بحث در اینجا بر سر تفاوت نوع نگاه نقاش ایرانی ست.
عناوینی مانند تذهیب و تشعیر چه قرابتی با نگارگری ایرانی دارند؟ تفاوت کارکرد این شاخههای هنری در چیست؟
ـ تذهیب، تشعیر و گل و مرغ و حتا طراحی فرش و قالی، همگی از خانواده نگارگری هستند و با هم بی ارتباط نیستند. تمامی این شاخهها یک ریشه دارند و هم به صورت مستقل و هم مکمل یکدیگر کار می شوند. مثلا یک اثر تذهیب می تواند مستقل ارائه شود و یا این که می تواند خطی را تزئین کند و یا این که با تلفیق یک اثر نگارگری انجام شود. در طراحی اولیه هم معمولا یک ریشه دارند. استفاده از گلها، برگها و محل قرار گرفتنشان روی بندها و غیره…. همانطور که از نام آنها پیداست، واژه تذهیب از مذهب می آید و واژه تشعیر از شعر. معمولا در تشعیر، طلا و یک یا دو رنگ دیگر کار می شود و طرحها شامل گلها (اسلیمی و ختائی) و حیوانات می شود در صورتی که در تذهیب از طراحی حیوانات تا حد ممکن پرهیز می شود.
کاربرد قدرتمند رنگهای درخشان طلایی، نقره ای و لاجوردی ویژگی خاص و حس مضاعف ارزشمند بودن را به بیننده القاء می کنند در مورد ابزار کار و ویژگی آنها و دلیل انتخابشون توضیح بدهید؟
ـ همانطور که میدانیم یکی از اصول اولیه تجسمی در یک اثر نقّاشی، ترکیب بندی و هارمونی آن است. در آثار نگارگری هم جدای رعایت این اصول، خصوصیات دیگری همچون مطالبی که شما اشاره کردید وجود دارد. همانطور که گفتم در دوران مانوی برای نشان دادن مفاهیم مذهبی، مثلا نور انسان، از رنگهای درخشنده و زیبا مانند طلا و نقره استفاده می کردند که این روش تا به امروز هم ادامه دارد و در اصیل شدن کار بسیار موثر است. البته این را بگویم صرف استفاده از طلا در آثار نگارگری به خاطر حفظ اصالت و ریشه این هنر است، نه به خاطر گرانتر فروختن آن. استفاده از رنگهای مختلف در نگارگری، فلسفه خود را دارد، مثلا استفاده از لاجورد برای آسمان برای نشان دادن عصر یا غروب و یا در جای دیگر طلا برای درخشندگی آفتاب در آسمان که داستان هنگام ظهر اتفاق افتاده و نبردی صورت گرفته است.
این را اشاره کنم در گذشته به طور مثال در تبریز هنگام ساخت شاهنامه شاه طهماسبی، همگی هنرمندان گرد هم میآمدند و هر کس شغل و مسئولیت خود را داشت. مثلا طلا ساب طلا را آماده می کرد، لاجورد ساب لاجورد را. خوشنویس خط را مینوشت و هنرمندان بی ادعا در کنار هم همکاری بینظیری داشتند.
همچنین به طور مثال ما رنگ مقوا و نحوه ی آماده سازی بوم را با وسواس و دقت انجام می دهیم. تمامی مراحل از آماده سازی بوم و آهار مهره کردن گرفته تا طلاگذاری و انتخاب رنگها و پردازش نهائی اثر همگی اصیل هستند و این روشها و تکنیکها سینه به سینه از گذشتگان به ما رسیدند. اما برای این که این هنر به ورطه ی تکرار نیفتد و به قول دوستان مدرنیستمان تکراری و متحجّر نشویم! باید موضوع و حرف روز را کار کنیم. من فکر میکنم هنرمند امروز باید حرف روز را بزند. چرا که تکرار گذشتگان صرفا هنر خلاقانه محسوب نمیشود. با تکنیک و فضای این هنر میتوان کارهای جدید انجام داد و موضوعات جدیدی را به تصویر کشید. حتا موضوعی از شاهنامه را هم که در دوره های گذشته کار شده را میتوان امروز با حرف روز و با توان هنرمند معاصر انجام داد.
به عنوان یک هنرمند نگارگر و آفریننده این آثار چه توصیه هایی برای حفظ و حراست بهتر این صفحات ارزشمند دارید؟ برای آموزش این هنر ارزشمند و امتداد بقای آن برای نسلهای آینده آیا ایده و یا برنامه خاصی مد نظر شما هست؟
ـ به اعتقاد من حمایت از هنرمندان برای ساخت آثار ماندگار بزرگترین خدمت به این هنر است. هنرمند وقتی خیالش از همه موارد زندگی راحت باشد و سفارش داشته باشد بدون شک بهترین کارها را بدون دغدغه خواهد سخت. این حمایت از طریق سفارش و خرید آثار می تواند انجام شود. حمایت از هنرمندان جوان و با استعداد. نه اینکه ما به طور دائم نامها و اسامی تکراری را در حراجیها بشنویم، با این کار فقط منافع یک عده واسطه و افراد خاص تأمین می شود. هنرمند جوان ایرانی باید در خود ایران حمایت شود. انتقادی که اینجانب دارم این است که بسیاری از مردم ما فکر می کنند که با به به گفتن و تشویق لفظی، نان به سفره هنرمند می آید و فکر می کنند خرید آثار هنری بر عهده دیگری ست و دیگری فکر میکند بر عهده دیگری تر و یا فقط دولت هاست.
متاسفانه فرهنگ خرید اثر هنری بین بیشتر مردم ناشناخته است و اصلا وجود ندارد. هر کس در حد توان خود اگر آثاری از یک هنرمند بخرد به نوعی از او حمایت کرده است و جالب این که بیش از آن که هنرمند ذینفع باشد، آن شخص ذینفع است چون که با این کار به نوعی سرمایه گذاری کرده است که باز متاسفانه اکثر مردم ما سرمایه گذاری را در زمین، ملک و مستغلات میدانند.
مطلب دیگر آموزش است که تربیت هنرمندان نسل جدید را تضمین میکند. در سال های گذشته کارهای صحیح و مناسبی در این زمینه انجام شده و دانشکدههای هنر، این رشته را به صورت تخصصی آموزش می دهند. تمام ارگان های ذیربط و یا هواداران دلسوز فرهنگ و هنر می توانند با حمایت خود از هنرمند از طرق مختلف این مسئولیت فرهنگی اجتماعی شان را به جای آورند. بحث من در مورد حفظ و حراست از آثار موزه نیست، چرا که آن طور که باید و شاید از این آثار به نحو شایسته نگهداری می شود. اما آنچه که هست شرح حال هنرمندان معاصر و زنده ماست که مهم است.
بگذارید مثالی برایتان بزنم، می خواهم به وزیر عارف و دانشمند سلطان حسین بایقرا، میرعلی شیرنوائی اشاره کنم. میرعلی شیرنوایی یکی برجستهترین حامیان و بزرگترین پشتیبانان فرهنگ در روزگار تیموریان بود و به همین دلیل بسیاری از دانشمندان، هنرمندان، شاعران، نویسندگان و عارفان گرد او آمده بودند. از جمله مشهورترین آنها میتوان از مولانا کمال الدین بهزاد و خوشنویش پرآوازه سلطان علی مشهدی و همچنین شاعر و عارف بزرگ جامی یاد کرد.
همچنین در بحث حفظ و نگهداری این آثار اشاره ای دارم به بازگرداندن ۱۱۸ قطعه از صفحات ارزشمند شاهنامه شاه طهماسبی به کشور که باز توسط جمعی از دوستان مدرنیستمان این حرکت بی ارزش خوانده شد. این حرکت بسیار بزرگ و تحسین برانگیز بود که توسط دکتر سمیع آذر انجام شد که این آثار با تابلو سه لتهای دکونینگ از گنجینه موزه هنرهای معاصر معاوضه شد. بعدا هم با همکاری موزه و فرهنگستان هنر کتابی با عنوان شاهکارهای نگارگری منتشر شد تا این آثار بیش از پیش در اختیار علاقمندان این هنر قرار بگیرد
در آثار شما بیشتر و گاه به تنهایی شاهد کاربرد ختائیها هستیم، در باب این سنّت شکنی در حیطه این هنر سنّتی توضیح بدهید.
ـ در مورد اسلیمی و ختائی تعریف های متعددی انجام شده و هر کس به زعم خود این نقوش را توصیف کرده، اما به طور ساده می توانم بگویم مجموعهای از نقوش تزئینی شامل برگ و گل و غنچه به صورت به هم پیچیده و یا مارپیچی هستند همراه با قوسها و منحنیهای متفاوت که در فرش، نگارگری، معماری و کتیبه مورد استفاده قرار می گیرند. به این نقوش، طرح های اسلامی هم گفته می شود. معمولا از اسلیمی و ختائی در آثار گوناگون استفاده می شود و به نوعی اینگونه جا افتاده که این دو نوع طرح مکمل یکدیگرند، اما در مواردی هنرمندان به استفاده مستقل از آنها مبادرت ورزیده اند. میتوان گفت مشهورترین آثار هنر تصویری ایران مزین به این نقوش هستند و به نوعی تاروپود نقوش سنتی ایرانی هستند. من هم در مجموعه سیمرغها که تحقیق و طراحی آن را از سال ۹۰ شروع کردم، به طور کامل نقوش ختائی را مورد استفاده قرار دادم. هدف من از این کار یعنی ترکیب سیمرغ به عنوان پرنده اسطوره ای و نقوش ختائی بیان قدرت مستقل این نقوش است و اینکه نقوش ختائی بدون اسلیمی هم می توانند زندگی کنند و ترکیب بندی خود را ایجاد کنند بدون اینکه کمبود اسلیمی در کار حس شود. البته سعی من بر این بوده و اینکه کار چقدر موفق بوده بر عهده مخاطب است. صرفا در این مجموعه از تکنیک طلا و قلمگیری استفاده کردم و از پردازهای معمول نگارگری در گلها و بدن سیمرغ پرهیز کردم. سعی کردم به طور مستقل طراحی و فیگور را نمایش بدهم و نخواستم مخاطب را با رنگها و پردازها فریب دهم. کارها از ۵ رنگ زمینه تشکیل شده که این رنگها در همه این کارها ثابتاند، اما در بعضی از کارها یک رنگ حذف و یا رنگ مهمان اضافه شده است. رنگها شامل لاجورد، قرمز، اکر، سبز سیدی و عنابی مایل به صورتی می باشند. شخصیت اصلی کارها را سیمرغ تشکیل می دهد و همه این کارها به صورت شمسه و ترنج اجرا شده اند. در کارهای دیگرم هم سعی میکنم بر روی موضوع اصلی تمرکز کنم و از نشان دادن عناصر غیر ضروری که کار را شلوغ کند، دوری کنم. هدفم در کارها تمرکز روی اتفاق اصلی داستان است. تابلوی سیاوش را در اینجا جهت نمونه مثال میزنم که فقط سیاوش و اسبش بهزاد را در حال گذر از آتش نشان دادهام و از نشان دادن ناظران و افراد دیگر خودداری کردم.
و اما حرف آخر
ـ از شهروند و شما سپاسگزارم که این مصاحبه را ترتیب دادید.