در زمانه ‌ای زندگی می‌کنیم که امکان گریز ازآنچه در دوردست‌ها هم روی می‌دهد وجود ندارد: روزگاری حتا رویداد سه روز پیش در منطقه ‌ای دیگر خبر روز بود: امروز اما با پیشرفت فن ‌آوری و استفاده بیشتر مردم از آن، رویداد صبح، برای ظهر و بر اساس تعریف خبر، دیگر خبر نیست: چرا که ذات خبر در تازگی آن است: اکنون به ‌محض رخ دادن اتفاقی، تلفن‌های هوشمند، خبر آن را در شبکه ‌های اجتماعی منتشر می‌کنند و فرصت فیلتر کردن آن را از مسئولان خبری می‌گیرند: بنابراین آنچه پنج ساعت پیش رخ می‌دهد، اکنون به این خاطر که در اختیار بیشتر مردم جهان است، خبر نیست بلکه پیگیری خبر است:

این مقدمه را نوشتم که برسم به این‌که آنچه در ایران و خارج از آن می‌گذرد، بی‌ درنگ به گوش جهانیان می‌رسد و تحلیل واقعه بر اساس توانایی‌ های هر فرد شروع می‌شود: به دلیل این‌ که جهان امروز دیگر مجرد نیست و هرچه در ونزوئلا رخ می‌دهد، تابع متغیرهای بسیاری است که ممکن است در ایران هم همان متغیرها کارساز باشند یا نباشند، تحلیل‌های ارائه ‌شده گاه براساس حس و هیجان است و گاه براساس منطق و استدلال‌هایی که می‌تواند موافق یا مخالف هم داشته باشد. بنابراین نکته مهم، تحلیل بر اساس آگاهی است که می‌تواند کارساز باشد. (همین‌جا هم بگویم منظورم این نیست که افراد غیرکارشناس حق ندارند نظر بدهند) اما یادمان باشد که نظریه ‌پردازی در مورد موضوع ‌های علمی، کار هرکسی نیست. در مورد هم‌وطنان خودمان صحبت کنیم؛ کسانی هستند که حتا هفته ‌ای یک دقیقه صرف خواندن نمی‌کنند اما در همه امور نظر کارشناسانه می‌دهند، سیاست که آب خوردن است بی ‌آنکه توجه داشته باشیم سیاست علم است و فلسفه سیاسی هم بی ‌دلیل در دانشگاه ‌های معتبر دنیا آموزش داده نمی‌شود.: این‌که دموکراسی می‌گوید هر کس می‌تواند نظرش را در مورد امور مختلف بدهد، در این معنا نیست که در امور علمی هرج‌ و مرج رواج دارد و می ‌شود بی ‌آنکه پایه‌های محکم و مستدلی داشت، در هر موردی با این اعتبار که آنچه می‌گویم درست است و دیگران نادرست می‌گویند، نظریه صادر کرد.

در بیش از یک هفته ‌ای که از وقایع ونزوئلا می‌گذرد، بیشتر مردم با دیدگاه‌ های سیاسی مختلف در مورد آن نظر می‌دهند: همین نظرها هم خوشبختانه گاه (به ‌دور از ردوبدل کردن حرف‌های رکیک و زشت) با وجود تفاوت دیدگاه، گفتمان ‌های بسیار خوبی را دامن زده است. گفتمان‌هایی که می‌شود دست‌کم آن‌ها را خواند و تلنگری به اندیشه می ‌زنند. برای بسیاریانی آنچه در ونزوئلا می‌گذرد، باید در ایران هم رخ دهد. مقایسه حرکت مردم در دو کفه ترازو گذاشته می‌شود: مردمی که به خیابان آمده ‌اند و حتا کشته داده‌ اند و مردمی که برای رسیدن به خواسته ‌های عمومی ‌شان، بیشتر خاموش ‌اند تا کف خیابان.

آیا مقایسه بدون پایه ‌های اساسی آگاهی از شرایط دو کشور، ممکن است؟ آیا به‌کلی می‌شود شرایط دو کشور را با هم مقایسه کرد؟ آیا مردم ونزوئلا در همان شرایطی هستند که مردم ایران؟ آیا سیاست قدرت‌های سرمایه‌داری در ونزوئلا و ایران مانند هم است؟ و …؟

برای یافتن پاسخی درخور برای پرسش‌ های یادشده و ده‌ ها پرسش دیگر در فکر نوشتن نظر خودم بودم: اما بضاعت من در مورد ونزوئلا خلاصه می‌شد به همان خبرهایی که در رسانه‌ های جهانی منتشر می‌شود و گزارش‌هایی که بیشتر تفسیر هستند تا واقعیتی که تردیدی در آن نیست. بنابراین ترجیح دادم به ‌جای نوشتن، آنچه را که دیگر دوستان نوشته بودند برای شما خوانندگان هفته ‌نامه شهروند در تورنتو کانادا بیاورم. آنچه در زیر می‌آورم، به ‌هیچ‌ وجه دلیل بر موافقت یا مخالفت من با هیچ ‌یک نیست: اگرچه بی‌تردید با برخی موافق و با دیگرانی مخالف هستم که گفته ‌اند انسان بی جانب خطرناک‌تر از کسی است که مخالف عقیده و باور من است.

پس بپردازیم به گردش در وب های مختلف و بدون نام از هیچ وبگاهی نظر برخی را مرور کنیم تا شاید بتواند تلنگری باشد برای اندیشه کردن در آنچه می‌گذرد:

فرج سرکوهی در نوشته ‌ای کوتاه تحت عنوان «انتخاباتِ آزاد/ چند کلمه ساده درباره رخدادهای اخیرِ ونزوئلا» می‌نویسد: اطلاعات من از وضعیت ونزوئلا اندک است اما می‌دانم که:

۱ـ ایران، ونزوئلا و ونزوئلا، ایران نیست: تمثیل و شبیه‌سازی و…در ادبیات گاه زیبا است اما در جامعه‌شناسی و سیاست گمراه‌کننده و خطرناک.
۲ ـ هر که گفت با سلطه آمریکا مخالف است یا هر که دولت آمریکا با او دشمن است، لزوما مترقی و مردمی نیست: القاعده و حکومت اسلامی پیش چشمِ ما است.

۳ ـ می‌گویند حکومت ونزوئلا در دوران چاوز و در دوران کنونی برنامه ‌هائی را به سود مردم فقیر اجرا اما همزمان الیگارشی رانت‌خوار متحدِ خود را در بافت دولت و ارتش فربه کرده است…. در درستی و نادرستی این حکم‌ها بر اساس داده‌ها و اطلاعات جدی بحث‌ها می‌توان ‌کرد اما تحلیل وضعیت ونزوئلا موضوع این مختصر نیست.

۴ـ نقش، کارکرد، برد و نفوذ چپ در ونزوئلا، تحلیل بافت و سیاست‌های حکومت این کشور و بافت مخالفان نیز موضوع این مختصر نیست. مخاطب من در این مختصر هم‌وطنان و گرایش‌های چپ ایرانی است: مردم ونزوئلا نوشته‌های ما را نمی‌خوانند.

۵ ـ دخالت قدرت‌های جهانی در امور داخلی هر کشوری نادرست است. اما اعتقاد دارم به هنگامی‌که درصد بالائی از مردم از حکومتی چندان ناراضی هستند که به خیابان‌ها می‌آیند، تنها و تنها راه درست برگزاری انتخابات آزاد با نظارت نهادهای بین‌المللی است.

شیوه ‌های مبارزه با فاشیزم مسلح یا مسلط با شیوه‌ های مبارزه با فاشیزم یا راست غیرمسلح و نامسلط یکی نیست: توسل به استبداد در مبارزه با فاشیزم غیرمسلح و نامسلط هیچ نیست مگر دیکتاتوری یعنی توسل به یکی از شاخصه‌های فاشیزم.

هر حکومتی با هر برنامه ‌ای بدون رای اکثریت در انتخابات آزاد، استبداد و دیکتاتوری است و تجربه می‌گوید که هر نوع دیکتاتوری به فساد نهادینه شده، پایمال شدن حقوق اقتصادی و سیاسی و اجتماعی مردم و… منجر می‌شود.   سرباز زدن حکومت ونزوئلا از انتخابات آزاد در موقعیت کنونی نه موضع چپ است و نه سوسیالیزم و نه مردمی.

آقای معصوم بیگی از اعضای هیئت دبیران کانون نویسندگان در پاسخ فرج سرکوهی، روزنامه‌نگار و سردبیر پیشین مجله “آدینه” و عضو جمع مشورتی کانون نویسندگان ایران برای تدوین منشور کانون و نامه معروف «ما نویسنده‌ایم» که به امضای ۱۳۴ نویسنده رسیده بود، می‌نویسد:

البته «مادوروو» همین چندی پیش با انتخابات آزاد رئیس‌جمهوری شده است، کودتا نکرده است و پیش‌از این و هم ‌اکنون هم آمادگی خود را برای مذاکره با مخالفان و حل ‌و فصل بحران اعلام کرده است اما چه باید گفت درباره‌ی “آدمی” که شاخصه‌ی رفتار سیاسی ‌اش این است که در یک روز آفتابی “نمایشی از حضور” می‌دهد، شب پیش ‌اش با وزیر خارجه‌ ی امریکا، آقای پمپئو گفت‌وگو می‌کند، قول مساعدت بی‌حدوحساب می‌گیرد و بعد خودخوانده اعلام می‌کند که من رئیس‌جمهوری “منتخب”ام؟ کجای این رفتار کوچک‌ترین شباهتی به رفتار دموکراتیک دارد؟ می‌توانید تصور کنید که (راه دور نروید) در همین فرانسه فردا جلیقه زردها بیایند به خیابان که ما رئیس‌جمهوری هستیم؟ کدام دموکراسی غربی تا به امروز به چنین روشی تمکین کرده؟ چرا چون کشور جهان ‌سومی است هر قلدری می‌تواند بیاید وسط و بگوید “من رئیس‌جمهورم”؟ مگر دو برابر این تعداد طرفداران مادوروو به خیابان نیامده ‌اند (اگر بر سیاست خیابانی است)؟

در پاسخ آقای معصوم بیگی، فرج سرکوهی چنین استدلال می‌کند:

اکبر عزیزممنون:

۱- گرچه در استاتوس نوشته‌ام «اطلاعات من درباره ونزوئلا اندک است» اما در برخی موارد، که چون روز روشن است، هم ‌نظریم ازجمله در باب دخالت سلطه‌گرانه دولت آمریکا و متحدان آن در امور داخلی ونزوئلا و محکوم بودن این دخالت‌ها: ازجمله در باب هماهنگی رئیس مجلس ونزوئلا، رهبر ادعائی مخالفان، و…. با دولت آمریکا و…. این‌ها که نوشته ‌ای درست است و در همه خبرها هست. در محکوم بودن این‌ها هم‌نظریم و من هم در متن نوشته‌ام:

۲ ــ برخی داده ‌ها هست که به بحث ‌های مفصل نیاز دارد به ‌مثل: الف- رئیس پارلمان و رهبر ادعائی مخالفان ــ که خود را رئیس‌جمهور خوانده است، به گرایش راست تعلق داشته و با دولت آمریکا هماهنگ است ــ و هواداران او در پارلمان نیز، چون رئیس‌جمهور مادوروو، در انتخابات آزاد برگزیده شده‌اند. اکثریت پارلمان منتخب در دست این‌ها است. مادورو پس از شکست در انتخابات پارلمان، مجلسی موازی تاسیس و برخی اختیارات پارلمان را به این مجلس واگذار کرد. (مخالفان تشکیل این مجلس را خلاف قانون اساسی تفسیر و انتخابات آن را بایکوت کردند و اکثریت این مجلس در دست هواداران مادورو است).

رئیس و اکثریت پارلمان منتخب، رئیس‌جمهور را به «اقدام علیه قانون اساسی» متهم می‌کنند و می‌گویند بر اساس قانون اساسی در این حالت رئیس پارلمان می‌تواند خود را رئیس‌جمهور اعلام و انتخابات پیش رس برگزار کند: مادورو تفسیر دیگری دارد و تاسیس مجلس موازی را حق قانونی خود می‌داند: اینجا بحث تفسیرهای متفاوت از قانون اساسی ونزوئلا است.

من نمی‌دانم کدام تفسیر درست است و کدام غلط. اما بحران قانون اساسی یک واقعیت است چون یک‌سوی آن اکثریت مجلس منتخب و سوی دیگر آن رئیس‌جمهور منتخب موضع‌گیری کرده‌اند. بحران تفسیر قانون اساسی با بحران اجتماعی و اقتصادی و سیاسی درهم‌آمیخته است و دولت امریکا و متحدان و رسانه‌های وابسته نیز در آتش بحران می‌دمند.

ب – درباره دو برابر بودن شمار هواداران مادورو نوشته ای: من درصد یا شمار طرفداران حکومت ونزوئلا و مخالفان را نمی‌دانم، خبرگزاری‌ها اطلاعات متناقضی منتشر می‌کنند.

در جنبش مردم در خیابان گاه، و نه همیشه، حقانیت هست اما شمار و وزن واقعی هواداران گرایش‌های گوناگون فقط در رای گیری در انتخابات آزاد مشخص می‌شود. این روشن است که مادورو در انتخابات ریاست جمهوری اکثریت داشته و اکثریت مجلس مخالف او در انتخابات مجلس.
پ – درست نوشته ای که هیچ حکومتی به ‌صرف تظاهرات مخالف، انتخابات پیش رس برگزار نمی‌کند: درست نوشته ای که «کدام دموکراسی غربی تا به امروز به چنین روشی تمکین کرده؟» است.

به ‌رغم این ‌که آزادی رسانه‌ها و حزب‌ها و… در ونزوئلا هست اما ونزوئلا «دموکراسی غربی» نیست: از تفاوت‌های فرهنگی و سیاسی و… می‌گذرم و فقط به یک نکته حقوقی اشاره می‌کنم که به بحث بحران قانون اساسی و بحث انتخابات زودرس نزدیک است.

به‌مثل: در «دموکراسی‌های غربی» مجلس و دولت برای مدت معینی انتخاب می‌شوند اما این پرسش هم مطرح بوده است که اگر دولت در مسیر خود علیه خواست رای دهندگان عمل کرد چه؟ باید تا پایان مدت تعیین شده صبر کرد؟

در دموکراسی‌های غربی ــ مکانیزم‌های گوناگونی تعبیه شده است تا نارضایتی‌های مردم در سیاست دولت موثر باشد، حتا در حد انتخابات زودرس، (می‌دانم که دموکراسی‌های غربی از نگاه تو، و نگاه من هم، دموکراسی ایده‌آل نیست اما چون در این چارچوب بحث می‌کنیم به ‌ناچار از قواعد همین چارچوب می‌نویسم)

به ‌مثل در آلمان، اکثریت مجلس سراسری، بوندستاگ، دولت را تعیین می‌کند اما مجلس دوم، بوندستاگ، ــ مجلس ایالت‌های فدرال ـ باید بسیاری از مهم‌ترین مصوبات بوندستاگ و سیاست‌های دولت را تصویب کند، بعلاوه و مهم‌تر، ایالت‌های فدرال دولت‌های به‌تقریب مستقل خود را دارند. انتخابات سرتاسری و ایالتی نیز همزمان نیست. حکومت‌های فدرال در دست حزب‌های مختلف است (از حزب چپ و سوسیال‌دموکرات گرفته تا سبزها و اتحاد محافظه‌کاران) و نه‌ فقط در دست حزب یا حزب‌های حاکم. انتخابات ایالت‌های پرجمعیت شاخص محبوبیت دولت مرکزی هم هست و اگر حزب یا حزب‌های دولت مرکزی در انتخابات ایالتی یک یا چند ایالت پرجمعیت شکست بخورند، بحث انتخابات زودرس مطرح می‌شود (دولت ائتلاقی سوسیال‌دمکرات ُو سبزها به صدراعظمی گرهارد شرودر در یکی از این انتخاب‌های زودرس برکنار شد).

دادگاه قانون اساسی آلمان نیز هست که بحث دیگری است. به دلیل تفاوت دموکراسی ونزوئلا با دموکراسی‌های غربی به نظرم قیاس این‌ها راهگشایند.

-حالا می‌رسم به اصل موضوع؛ وقتی درصد بالائی از مردم مخالف دولت حاکم هستند و تظاهرات آن‌ها با بحران تفسیر قانون اساسی، بحران‌های اقتصادی و… (و البته دخالت‌های خارجی هم) ساختار را به ‌تقریب فلج کرده است، سه راه در پیش رو است: گفت‌وگو و سازش، سرکوب یا انتخابات آزاد زودرس، پیشنهاد مادورو برای گفت‌وگو با مخالفان، که نوشته ای، بسیار خوب است و اگر به ثمر برسد مساله حل است. اما اگر به ثمر نرسید چه؟

در میان سرکوب یا انتخابات آزاد، من، چون تو، با سرکوب مخالفم و قصد من از نوشتن این متن کوتاه نیز همین است: من سیاست‌های مادورو را سیاست چپ ایده‌ال خود نمی‌دانم اما قصد مهم من این بود که به مخاطبان استاتوس خود، برخی گرایش‌های چپ ایرانی که حکومت ونزوئلا را چپ می‌دانند، پیشنهاد کنم که آن‌ها نیز با سرکوب مردم، یا حتا بخشی از مردم، مخالفت کنند چراکه «چپ» بودن یا «ضدامریکایی» بودن یک حکومت، اگر درست هم باشد، با سرکوب مغایر است. سرکوب مردم، یا بخشی از مردم، به هر دستاویزی، سیاست چپ نیست: می‌دانم تو نیز صد در صد با سرکوب مردم یا بخش‌هایی از مردم به هر دستاویزی مخالفی و در اصل مساله هم‌نظریم.

ببخش که طولانی شد.خواسته بودم استانوسی کوتاه بنویسم اما به احترام تو مجبور شدم کامنتی مفصل‌تر از اصل استاتوس بنویسم.

این بحث در اینجا پایان نمی‌پذیرد و دیگران هم نیز نظر می‌دهند که برخی از آن‌ها بسیار چشم‌گیرند: اما پیش از پرداختن به یکی از آن نظرها توجهتان را جلب پاسخ آقای اکبر معصوم بیگی می‌کنم:

در دموکراسی “غیر غربی” ونزوئلا هم همان ساز وکارها به کار است، “مردم ‌سالاری دینی” که نیست، رسانه ‌های گردن کلفت‌ترین سرمایه‌داران و غارت گران “دنیای آزاد” از همان زمان حاکمیت هوگو چاوز آزادتر از رسانه‌های حکومتی بوده ‌اند و هنوز هم هستند. در هیچ کجا (مطلقاً در هیچ کجا) تحدید آزادی بیان و رسانه‌ها و احزاب و سندیکاها و اتحادیه و کانون و انجمن‌ ها ثبت‌ نشده است: قوای سه‌گانه مطابق الگوهای دموکراسی‌ های غربی از هم جدایند: چرا نباید مقایسه کرد؟ کجای این قیاس معیوب است؟ هر جا مطابق رای همگانی دموکراسی‌ها با هم تفاوت‌های چه ‌بسا معناداری دارند. کجای دنیا همه‌ی دموکراسی از یک الگو تبعیت می‌کنند؟

“دموکراسی در امریکا”ی الکسی دوتوکویل را ببینید که چطور حسرت دموکراسی امریکا را می‌خورد و بر حال دموکراسی اروپایی زارزار می‌گرید؟ مگر ساختارهای دموکراتیک امریکا که اساس‌ اش بر هرچه گسترده بودن انجمن‌هاست شباهتی به نوع دموکراسی‌های نورسی چون آلمان دارد که تازه پس از شکست نازیسم به شکلی از دموکراسی رسید و دهه‌ ها در آن حزب کمونیست ممنوع بود؟

چرا دولت فرانسه نباید به خواست جلیقه زردها گردن نگذارد کنار نرود، ولی رئیس‌جمهور خود خوانده با حمایت صد در صد امریکا کودتا کند چون مکانیسم‌های آلمان را ندارد؟ آیا دموکراسی فرانسه مکانیسمی برای پاسخ‌گویی به خواست‌های معترضان دارد؟

و باز پاسخ فرج سرکوهی که می‌گوید:

اکبر عزیز: ممنون / من با اصل حرف تو در این کامنت که نوشتی موافقم: مرادم تاکید بر تفاوت‌های فرهنگی و اجتماعی و… ونزوئلا و اروپای غربی بود نه بیش‌تر.  بحث من در کامنتی که درباره آن نوشته ‌ای اشاره به یکی از مشکلات دموکراسی نمایندگی (پارلمانی) است که می‌دانم از آن به ‌خوبی اطلاع داری. در دموکراسی نمایندگی حکومتی برای دوره معینی انتخاب می‌شود و مردم باید تا پایان دوره، حکومت را تحمل کنند: اگر این حکومت علیه آنان عمل کرد، اگر به برنامه و وعده‌ های خود عمل نکرد، اگر کارایی خود را از دست داد و مواردی مشابه چه؟ ازآنجا که محکوم کردند مردم به این ‌که «رای داده‌اید، پس باید تحمل‌کنید» درست نیست، کوشیده‌اند در چارچوب همین دموکراسی مکانیزم‌ هائی برای پاسخ برای این سؤال تعبیه کنند: نمونه آلمان را نوشتم چون در اینجا، البته در چارچوب همین دموکراسی غربی که ایده‌ ال تو و من نیست، مکانیزم‌ هائی تعبیه شده است تا اگر درصد بالایی از مردم از دولت ناراضی بودند بتوانند حکومت را کنترل یا انتخابات پیش رس را به آن تحمیل کنند و در عمل هم رخ‌داده است.

 بحران‌های اقتصادی و… ونزوئلا را آمریکا و متحدان آن از سوئی، و سیاست‌های الیگارشی پرور حکومت‌ها از دیگر سو بر جامعه تحمیل کرده‌اند. خوب یا بد درصد بالائی از مردم به مخالفت با حکومت برخاسته‌اند، البته درصد بالائی هم، و شاید اکثریت، طرفدار حکومت هستند
نکته اصلی من این است: وقتی درصد بالائی از مردم با حکومتی به مخالفت عملی برمی‌خیزند، حکومت چه باید بکند؟ گفت‌وگو و سازش و تغییر سیاست؟ سرکوب مخالفان؟ یا انتخابات آزاد؟

نکته من است که ما چپ‌های ایرانی درست است که انتخابات آزاد را بر سرکوب ترجیح دهیم.  این برمی‌گردد به همان بحث قدیمی که سال‌ها مطرح بوده و تو و من هم، در روزگاری که در ایران بودم، بارها درباره آن حرف زده ‌ایم و تا آنجا که یادم هست هم ‌نظر بوده ‌ایم… آیا روا است که برای حفظ حکومت به سرکوب درصد بالائی از مردم متوسل شد؟ پاسخ هر دوی ما در آن زمان منفی بود و تا آنجا که می‌دانم در این زمان نیز هم هست.

برای این‌که بحث دو جانبه نشود، نظر تنی چند از کسان دیگر را هم در همین‌جا می‌آورم تا این جستار به پایان برسد:

فرج گرامی، من با اجازه چون سال‌هاست ونزوئلا را از نزدیک دنبال می‌کنم و مطالب بسیاری هم دراین‌باره برگردانده‌ام به نکاتی چند اشاره می‌کنم:
۱- در بیست سال گذشته بیست‌ و پنج انتخابات در ونزوئلا برگزار شده است که ۲۳ تای آن را چاوز و مادورو و ۲ در دوره از انتخابات( ۲۰۰۷ و ۲۰۱۵) اپوزیسیون برنده شده‌اند.

۲- در حال حاضر شهرداران و فرمانداران اپوزیسیون بر مبنای همین انتخابات به رتق‌ و فتق امور مشغول ‌اند و اپوزیسیون اعتراضی ندارد.
۳- در ۶ سال گذشته مادورو  بیش از ۳۰۰ مورد از اپوزیسیون با اعلام آن‌که هدف ما فراخواندن به اطاعت از راه ما نیست و تفکرات متفاوتی برای مشکلات ونزوئلا داریم دعوت به گفتگو کرده و حتی اسپانیا و پاپ را واسطه قرار داد که عملاً با سرسختی اپوزیسیون نتیجه‌ای نگرفت.

۴-ونزوئلا و انتخابات آن بنا به اظهار ناظران جهانی از جمله جیمی کارتر یکی از آزادترین انتخابات در جهان بوده و هست.

۵- آزادی بیان و رسانه و مطبوعات در ونزوئلا هیچ محدودیتی ندارد: ازجمله چندین کانال تلویزیونی که مستقیماً از امریکا تغذیه می‌شوند بیست‌وچهار ساعته مشغول فعالیت ‌اند.

۶- اقدام‌ های اساسی مانند آموزش رایگان، بهداشت رایگان، و ارائه یارانه مواد غذایی برای بیش از ۶ میلیون خانوار بی‌ وقفه و علیرغم تمام مشکلات ادامه داشته است.

۷- آقای گوایدو روز ۸ ژانویه – دو روز قبل از مراسم سوگند دور دوم مادورو- در مجلس تحت فرمان خود قانونی را به‌صورت غیرقانونی – بدون حضور نمایندگان طرفدار مادورو- به تصویب رساند که بلافاصله از سوی امریکا و گروه لیما مود پشتیبانی قرار گرفت.

۸- با تمام تمهیداتی که از یکی دو سال قبل برای اخراج ونزوئلا از سازمان کشورهای آمریکایی انجام‌گرفته بود، پس از خود رئیس‌جمهور خواندن آقای گوایدو، به پیشنهاد آرژانتین قطعنامه ‌ای مداخله ‌جویانه علیه ونزوئلا با حضور آقای پمپئو وزیر خارجه امریکا مطرح شد که در رای گیری از ۳۴ کشور ۱۸ کشور علیه آن رای دادند و عملاً شکست خورد.

نظر یکی دیگر از هم‌وطنان در مورد ونزوئلا: من چاوز را پوپولیسم چپ و برعکس آن‌هایی که آن را سوسیالیستی می‌دیدند، این نظر را نداشتم: اما حتی اگر در انتخابات اخیر تقلبی صورت گرفته باشد، هیچ حقانیت قانونی برای آن یکی که ادعا کرده من “رئیس‌جمهور” هستم و حالا مخفی هم شده وجود ندارد. تمام اخبار و شواهد گویای دخالت‌های آمریکا در این ماجرا است.

نه این الگوی دمکراسی است، و نه آن یکی. دمکراسی موقعی مفهوم داشت که قبل از رسیدن به این وضعیت اسفبار و دخالت‌های شرق، غرب و قدرت‌های جهانی، مردم “آلترناتیو سوم” را در برابر این دو قرار می‌دادند: تعداد زیادی از روشنفکران چپ، این کشور را ترک کردند و در اسپانیا و کشورهای امریکای لاتین پناهنده شدند.‌ مشکل اینجا است که هم مردم آن‌ها را فراموش کردند و هم آن‌ها مردم ونزوئلا را.

و می‌رسیم به آخرین نظری که به نظرم آوردنش خالی از لطف نیست!

ونزوئلا دارای بزرگ‌ترین مخازن نفت جهان است مدتی است که کشورهای بلوک آمریکا از این کشور نفت نمی‌خرند: آمریکا به هر وسیله ‌ای متوسل می‌شود تا دولت‌های غیر تابع، بویژه در همسایگی خود، را ساقط کند. نمونه ‌اش برزیل که با توطئه و اتهامات واهی، رئیس‌جمهور چپ‌گرای برزیل را ساقط کرده و سپس به زندان افکند به خاطر برهم زدن بلوک بریکس که اتحادیه چین، روسیه، هند، برزیل و آفریقای جنوبی بود، هزار و یک کلک زدند تا یک فاشیست را بر برزیل حاکم کردند. حتی آمریکا از سوءقصد به جان رئیس‌جمهور ونزوئلا دریغ نکرده است.