در جامعه ‌یی که در آن بی‌خردی و بی ‌دانشی به حد اشباع رسیده، وجود شاعر یا نویسنده ‌یی که با خردورزی به آفرینش ادبی می‌پردازد نعمتی است استثنایی. به ویژه در جامعه ‌یی که هنوز برخی از شاعران و نویسندگان و به طور کلی “روشنفکران” آن از عقل و خرد می‌گریزند و حتا مبلغ بی‌ خردی و بی دانشی و بی ‌معنایی‌ اند، چیزی که میراث به جا مانده از اندیشه ‌ی عرفانی است، حضور و وجود اهل قلمی که با خرد همگام باشد، نشانگر حضور روشنفکری روشنگر است.

شهروز رشید یکی از همین استثناها بود. او بی ‌آنکه به مفهوم‌ گرایی ساده ‌انگارانه مبتلا شود، با اندیشه ‌ورزی به آفرینش آثار ادبی، به ‌ویژه شعر، می‌پرداخت. برای او ادبیات امری بسیار جدی بود. از این رو جامعه‌ ی ادبی ایران یکی از شاعران اندیشه ‌ورز و خردمندش را متأسفانه از دست داده است.

وقتی زمانی سردبیری نشریه‌ی “سنجش” (گاهنامه‌ی نقد و تئوری ادبی) را به عهده داشتم (با همکاری دوست از دست رفته ‌ام علی صیامی)، شهروز از همان آغاز یکی از همکاران ما بود که با علاقه با مطالبش به تداوم انتشار نشریه یاری می ‌رساند. دوستی ما اما تداوم یافت. همین دو ماه پیش بود که زنگ زد که به هامبورگ می‌آید. با هم چند ساعتی در کافه‌ یی نشستیم و مثل همیشه از شعر و ادب و … سخن گفتیم و تبادل نظر کردیم. افسوس که نمی‌دانستم این دیدار، آخرین دیدار ماست. نشستن و گپ زدن با او لذت بخش بود. وقتی به برلین می‌رفتم، یکی از دلخوشی ‌های من دیدار با شهروز بود.

ما در هر شماره‌ ی نشریه‌ی “سنجش” یکی از کتاب‌ ها را به عنوان “کتاب برگزیده‌ ی سنجش” معرفی می‌کردیم. در این معرفی تنها معیار، ارزش و کیفیت کار شاعر یا نویسنده بود. یکی از مجموعه شعرهای رشید (کتاب هرگز، ۱۳۷۶)، به عنوان “کتاب برگزیده” انتخاب و معرفی شد. در زیر، این “معرفی” را می‌ آورم تا ارزش‌ های شعر او بهتر نشان داده شود:

کتاب هرگز گزینه‌ ی شعرهای شهروز رشید از پنج دفتر شعر است. زمان سرایش شعرها یا کارنامه ‌ی شعری رشید در این مجموعه سال‌های ۱۳۶۳ تا ۷۵ را در برمی‌گیرد.

آنچه که شعرهای این مجموعه را تشخص می‌بخشد و آن را نسبت به سایر مجموعه شعرها برمی‌کشد، مؤلفه‌های زیراند:

۱- شاعر در حرکت شعری خود، رو به یافته‌های تازه دارد و در هر مجموعه نسبت به کارهای پیشین، سیر صعودی طی می‌کند. او از همان دفتر نخست نشان می‌دهد که شعر را جدی گرفته است.

۲- آنچه در این شعرها نمود ویژه دارد، تلاش شاعر برای بیگانه‌گردانی مفاهیم است، و در این راستا به عنصر اندیشه توجه‌ ویژه دارد، چیزی که در شعر امروز ما غایب یا کم است. توجه به اندیشه اما باعث نمی‌ شود تا شعر دربند مفهوم ‌گرایی یا توضیح مفاهیم گرفتار شود. به همین خاطر است که پاره‌ یی از شعرها به اندیشه ‌ی فلسفی نزدیک می‌شوند: “آزادی معنای دیگر دلهره است.” (ص ۶۷)

۳- زبان شعرها ساده و روان است. اگرچه گاهی به نثر پهلو می‌زند، اما شاعر نمی‌کوشد با بازی ‌های تصنعی زبانی ضعفش را بپوشاند و یا خواننده ‌ی ناوارد را به شگفتی وادارد. او در پاره‌ یی از شعرها، بی‌ آنکه به تصویرهای پیچیده یا اضافه‌ های تکراری تشبیهی متوسل شود، در ساده ترین حالتِ هستِ زبانی و در پیوند با جزئیات زندگی، رابطه ‌یی ساده را به شعری تأمل برانگیز بدل می‌کند:

دیشب که نامه می‌نوشتم، در نامه نوشتم:

قدم که می‌زنم، به پارک می‌رسم

نیمکتی را از فضله‌ ی کفتر که پاک می‌کنم

می‌نشینم که صورت درخت را کمی تماشا کنم:

کمی سبز، کمی نور، کمی باد.

مرغابی‌ ها که شلوغ می‌کنند، می خواهم سطری بنویسم

 تا بلکه خاموش شوند و من به کار تماشا باشم.

تازه یادم می‌افتد که خودکارم را فراموش کرده ‌ام.

دلهره‌ ی عجیبی به سراغم می‌آید

انگار خودم را در جایی از جهان جا گذاشته ‌ام…” (ص ۸۵ و ۸۶). (سنجش، شماره‌ی ۳، زمستان ۱۳۷۷)

و حالا با رفتنش انگار خودش را دوباره در جایی از جهان جا گذاشته است. اگرچه متأسفانه هرچه بجوییم او را نمی‌ یابیم، چرا که خودش را “دوباره” در جایی جا گذاشته، او اما خوشبختانه فراموش کرده تا شعرش، کلامش را با خود ببرد. شعرش، نوشته‌هایش در زمینه‌های گوناگون، در همین “جای جهان” که ما هستیم “جا” مانده است. و چه خوب که جا مانده تا ما همچنان با شعرش، با کلامش، با یادش زندگی کنیم.

هامبورگ- فوریه ۲۰۱۹