کتاب “شب آخر با سیلویا پلات، مقالاتی در باب شعر و شاعری”، گزیده نوشته هایی در زمینه نظریه شعر و بررسی اشعار شاعران جهان است که با برگردان فریده حسن زاده به فارسی درآمده. هر چند عنوان” شب آخر با سیلویا پلات” که بر جلد کتاب برجسته است، می توانست این نباشد، چرا که تنها شش صفحه از این کتاب ۲۳۷ صفحه ای به سیلویا پلات و بررسی آخرین شعر او”لبه” به قلم ادوارد هرش اختصاص دارد، اما مترجم، یا ناشر و یا هر دو، احتمالا بخاطر شهرت و محبوبیت شعرهای پلات در میان خوانندگان شعر جهان در ایران، ترجیح داده اند برای آشنایی و فروش، کتاب با چنین نامی شناخته شده و به بازارعرضه شود.

این اما بدان مفهم نیست که خریدار و خواننده کتاب با دیدن صفحات اندک اختصاص یافته به شعر پلات و بررسی شعر او، زمینه و تدارک مطالعه خود درباره شعر را از دست رفته بیابد؛ خواندن نقدها و مطالب گرد آمده از ساموئل هازو، ادوارد هرش، کریستوفر مریل، جیمز تیت، خورخه لوئیس بورخس، دنیس ای. هنسلی و سهیل بشروی در جستجوی فهم شعر و نقد و بررسی شعر شاعران مهم زبان های مختلف دنیا، بیش از آن چه خواهان کتاب تصورش را می کرد، کسب می کند. نکته دیگر این که مترجم در پیشگفتار کوتاه خود نمی گوید که برگزیده مقالات کار خود اوست یا از ساموئل هازو که نوشته ای از او با عنوان “اهمیت شعر در حیات دولت و ملت” در مقدمه کتاب آمده و خود هازو نیز در متن هیچ اشاره ای به جمع آوری مطالب توسط خود ندارد.

در این کتاب ادوارد هرش شاعر و منتقد ادبی مشهور امریکایی در چند نوشته جداگانه شعرهای آنا آخماتوا، کریستوفر اسمارت، دلمور شوارتز، میکلوس رادنوتی، سیلویا پلات و شعرهای پس از جنگ جهانی دوم شاعران لهستان را مورد بررسی قرار می دهد. ساموئل هازو ( نویسنده، شاعر، منتقد، نمایشنامه نویس- امریکایی) که مقدمه موجز کتاب،” اهمیت شعر در حیات دولت و ملت” از اوست، در دو نوشته دیگر با عنوان های” هراس ابراز احساس در شعر معاصر” و ” ترجمه شعر: وفاداری تا حد نامرئی شدن”  خواننده را با” سانسور عواطف”، کنترل احساس و فقدان آن در شعر تعدادی از شاعران جهان آشنا می سازد و در مقاله دوم از ویژگی های ترجمه و مترجم خوب سخن می گوید.

مقاله کریستوفر مریل ” الهه شعر، میانجی خدایان عشق و جنگ” نام دارد و از جیمز تیت نوشته ای به نام ” مخاطب شعر: آن ناتمام درون ما”، از مریلین کریسل” آفرینندگی: مبادله میان دست بخشنده و دست پذیرنده”، از خورخه لویس بورخس”وفاداری به تخیلات، بهترین راه تغییر دادن واقعیت” و در ضمیمه کتاب از دنیس ای. هنسلی نوشته ای با عنوان (نوشته شعر بود)، “راز جاودانگی جک لندن” و از سهیل بشروی( شاعر و روزنامه نگار لبنانی) مقاله ای به نام”شعر، ضربه نهایی”، اثر جاودان جبران خلیل جبران به چاپ رسیده است.

نوشته ای که به عنوان مقدمه درکتاب آمده هر چند نام” اهمیت شعر در حیات دولت و ملت” را بر خود دارد اما جز یکی دو جمله کلی و کوتاه مانند شعر” به عنوان یکی از هنرهای اصیل که متضمن هویت بخشیدن به ما و فرهنگ ملی ماست”، هیچ اشاره دیگری به تاثیر شعر درحیات دولت و ملت ندارد! با این وجود، ” مقدمه پرفسور ساموئل هازو که استاد ممتاز در یکی از دانشگاه های ایالت پنسیلوانیای امریکاست و از عنوان شاعر رسمی برخوردار است و ریاست انجمن بین المللی شعر این ایالت را بعهده دارد” این گونه نه در نوع خود تازه اما جذاب آغاز می شود: “شعر از جایی آغاز می شود که منطق ایست می کند؛ در واقع از جایی که منطق دیگر کاری از پیش نمی برد، از این جا به بعد شعر از منطق خود پیروی می کند که منطق عقل نیست. سرچشمه آن نه مفاهیم و نتیجه گیری ها، بلکه انگاره هاست.”

پس از مقدمه هازو، کتاب با نوشته های ادوارد هرش آغاز می شود که شامل شش مقاله است و در اولین آن که ” توصیف یک وداع” نام دارد نخستین شعر آنا آخماتوا (ترانه آخرین دیدار) بازخوانی می شود.شعر وداع آخماتوا در روزهای شدیدا بحرانی شاعر پس از تیرباران شاعر گامینلف (همسر سابق آخماتوا) در حکومت کمونیستی لنین و دستگیری فرزندش” لو” سروده شد. آنا اخماتوا خود از پایه گذاران جنبش شعری ” آکمئیسم” بود. جنبشی که با سمبولیسم پیش از خود و با ادبیات رئالیسم سوسیالیستی پیشنهادی حکومت لنین میانه ای نداشت و شاعران آن جز آخماتوا یا تیرباران شدند و یا دست به خودکشی زدند. گامینلف تیرباران شد، مارینا تسوتایوا خودکشی کرد و خیبلنکوف از گرسنگی از پای درآمد.
به اعتقاد ادوارد هرش شعرهای اولیه آنا آخماتوا از شاهکارهای شعری اوست. شعر مورد نظر هرش از آخماتوا شعری چهار پاره است که برجستگی و درخشندگی زبان شعری اش را در ترجمه فارسی نیز می توان دید. چنان که هرش در ستایش آن نوشت:” هربار این شعر را برای خود زمزمه می کنم، آن صدا را می شنوم، صدایی که قرن بیستم را در می نوردد و از ترجمه جان سالم به در می برد”.


هر شانزده مصراع چهار پاره شعر غنایی وداع ، تکاندهنده و تاثر برانگیز است:
پله ها را پایان ناپذیر یافتم
همان سه پله کوتاه را.
پاییز از میان درختان کاج
به نجوا گفت: با من بمیر!

فریبم داده است
سرنوشت نیرنگباز نکبتبار نفرین شده
او را گفتم: عزیزم، نازنینم!
من نیز فریب خورده ام، پس با تو خواهم مرد…

ادوارد هرش در خوانش این پاره از شعر آخماتوا می نویسد: تضادی عمده در کلمات می بینم “پاییز” در زبان روسی، مونث است و “نجوا” مذکر و این آشکارا جدایی دو دلداده را تداعی می کند. اما جریانی جدی تر در شعر برقرار است: طبیعت با لحن کلئوپاترای شکسپیر؛ – صریح، بی پروا، – فاخر و صمیمانه او را به خود کشی فرا می خواند.

این منتقد و شاعر امریکایی در نوشته بعدی به شعر نیایشی کریستوفر اسمارات می پردازد. و با عنوان شعر نیایشی: راهی دیگر برای دوباره دل باختن به جهان درباره شاهکار مشهور اسمارات که شاعر آن را در اوج جنونش در تیمارستان سرود و نام “سروده ای برای داود و نیایش گربه ام جفری” دارد:

زیرا من حرمت گربه ام، جفری را نگاه می دارم.
زیرا او بنده وظیفه شناس و شاکر باری تعالی ست.

… می نویسد ” این شعر از سی سال پیش، مرا شیفته خود کرده است. شعر فضایی باستانی و مذهبی را تداعی می کرد و در عین برخورداری از لحنی فاخر و سنگین و متعلق به اعصار گذشته، زبانی تازه و امروزی داشت.”

ادامه در شماره آینده