گفتگوی مهرداد درویش پور و مهرداد حریری  

توضیح:

طرح برخی شعارها در جنبش دانشجویی ۱۶ آذر و از جمله شعارعلیه نئولیبرالیسم واکنش های موافق و مخالف گسترده ای را به ویژه در خارج از کشور برانگیخت. به گونه ای که بیش از آن که ایستادگی دانشجویان در فاصله کمی از خشونت کم نظیر حکومت در کشتار آبان ماه مورد توجه قرار گیرد،  برآمد جنگ آلترتانیوها به پیامد اصلی و موضوع بحث های پس از آن بدل شد. در این میان استقبال آشکار من از اعتراضات دانشجویی ۱۶ آذر در یادداشت فیس بوکی زیر با واکنش و انتقاد دوست گرامی ام دکتر مهرداد حریری منجر شد که گفتگوی دوستانه اما با خوانش متفاوتی از ۱۶ آذر را در برداشت. آنچه در زیر می آید متن کامل گفتگو بین من و یشان با اندکی ویرایش است که با موافقت ایشان در اینجا درج می شود.                                                   مهرداد درویش پور

دکتر مهرداد درویش پور

مهرداد درویش پور: چند هفته پس از کشتار وحشیانه صدها نفر از مردم در خیزش آبان ماه، جمهوری اسلامی ایران نه تنها نتوانست ترس را بر جامعه مستولی کند، بلکه دانشجویان با تحقیر تمام عیار ترس در شهرهای مختلف همچون دانشگاه های تهران، امیرکبیر (پلی تکنیک)، علامه طباطبایی، تربیت مدرس، هنر و دانشگاه های کرمانشاه، نوشیروانی بابل، زنجان، اصفهان، کاشان، چمران اهواز و مازندران بابلسر و… با برگزاری پرقدرت روز دانشجو، حمایت از خیزش آبان ماه و اعتراض به فقر، کشتار و گرانی به تظاهرات پرداختند. دانشجویان تقریبا در همه جا با شعارهای کم و بیش مشابهی اراده معطوف به آزادی و عدالت در جنبش دانشجویی را به نمایش گذاشتند. روندی که پیش از این با توجه به گسترش شکاف های طبقاتی و قطبی شدن هرچه بیشتر جامعه درباره رادیکالیزه شدن و برآمد چپ از جمله در جنبش دانشجویی درباره آن پیش بینی کرده بودم.

شعارهایی همچون “سرکوب پایان راه نیست، مقاومت زندگی‌ست”، “از هفت‌تپه تا تهران، زحمت‌کشان در زندان”، “بیکاری بیکاری، حجاب زن اجباری”، فرزند کارگرانیم، کنارشان می‌مانیم”، “دانشجو آگاه است، با کارگر همراه است”، “خیابونا خونی شد، آزادی قربانی شد”، “قضایی جلادان، مقدمتان خون باران”، “جواب ما تفنگ نیست، این همه کشته کم نیست”، “فقر کشتار گرانی، مردم شدن قربانی” و… نشانه های عریان رادیکالیزه شدن و برآمد چپ در جنبش دانشجویی در ۱۶ آذر امسال است.

حتی یک شعار به نفع اصلاح طلبان دینی یا به نفع احیای سلطنت در هیچ نقطه درکار نبود. پلاکارد “حمله اجنبی خط قرمز ما است” مرز دانشجویان با چلبیسم را نیز به نمایش گذاشت. بررسی کم و کیف و ابعاد نفوذ این گرایش در جنبش دانشجویی و از آن مهمتر در جامعه نیازمند بررسی دقیق تری است. شاید کمتر کسی می توانست گمان زند ۱۶ آذر امسال این گونه با شعارهای رادیکال برگزار شود. بهرو به رغم هر ارزیابی از فراز و نشیب های این حرکت که داشته باشیم، انکار ناپذیر است درعصر سیطره نئولیبرالسم جهانی و گردش به راست در جهان و گسترش شکاف های طبقاتی ‌و از آن بدتر برآمد نوستالژی گرایی راست پوپولیست، پیوند قدرتمند آزادی و عدالت اجتماعی در ۱۶ آذر امسال نشاگر آن است که در زیر پوست شب در ایران جریان دیگری نیز در حال سربرآوردن است!

دکتر مهرداد حریری

مهرداد حریری: مهرداد گرامی ام، نقد به نئولیبرالیسم به جای خود، اما آدرس عوضی دادن به نئولیبرالسیم ما را به هیچ جا نمی رساند. پست فیس بوکی شما را دیدم و بسیار تعجب کردم و به اختصار توضیح خوهم داد چرا.

۱- نخست آن که اقتصاد در ایران امروزی کوچکترین شباهتی نه به یک اقتصاد نئولیبرال و نه حتی به یک اقتصادلیبرال دارد. در کشوری که بزرگترین منبع درآمد آن دولتی است، و بخش بزرگی از اقتصاد (بر اساس آمارهای متفات) بخش دولتی و چهار نهاد ستاد اجرایی فرمان امام، قرارگاه خاتم، آستان قدس و بنیاد مستضعفان مجموعا چیزی بیش از ۷۰ درصد اقتصاد ایران را تشکیل می دهند و به علاوه آنچه به عنوان خصوصی سازی مطرح شده است شما و من می دانیم که تقریبا تماما در اختیار شرکت های وابسته سپا ه و مافیای حاکم بر اقتصاد ایران قرار دارد. اقتصاد ایران یک اقتصاد مافیایی است، که این هیچگونه ارتباطی به لیبرال یا نئولیبرال ندارد.

۲- اما تعجب من این است که شما پژوهشگر سوسیال دمکرات، که سالهاست در غرب و در سوئد زندگی کرده و الگوهای اقتصادی را می شناسید، و احتمال قریب به یقین برای بسیاری از دانشجویان چپ گرای درون ایران، منبع به حساب می آیید و آن ها شما را دنبال می کنند، و شاید از شما الهام می گیرند، و حرفهای شما را قبول دارند ، چرا به این نکته اشاره نمی کنید که آنچه در ایران می گذرد یک الگوی مافیایی اقتصاد است و هیچ ارتباطی به لیبرال و نولیبرال ندارد. نه اینکه شما نولیبرال را تایید کنید. اما لازم است آدرس درست داد از این جهت روشنگری شما بسیار مهم است و شاید با یک پست فیس بوکی دیگر در ادامه بتوانید این کار انجام دهید.

۳- جدای از این مورد، فکر می کنم ضروری است یک بحث تئوریک در مورد آینده ایران در این زمینه پا بگیرد. و شما به عنوان یک سوسیال دمکرات، و دوستان هم نظر، توضیح دهند که عدالت اجتماعی مورد نظر شما، از کدام طریق به دست می آید، آیا از طریق دولتی شدن بیشتر است؟ در این صورت باید پاسخگو باشید که در جهان امروز کدام الگوی آزادی دمکراسی و توسعه پایدار را سراغ دارید که از طریق دولتی کردن یا دولتی ماندن بیش از ۶۰ درصد اقتصاد به آن حد از دمکراسی و توسعه رسیده است؟

۴- من در مورد حیاتی بودن عدالت اجتماعی در کشور مانند ایران که نزدیک به چهل درصد از جمعیت در فقر بسر می برد، شکی ندارم، من هم احتمالا با شما هم نظرم، چون بدون آن ایران به توسعه نخواهد رسید. نکته من در مورد دولتی شدن منابع تولید است. با درود مهرداد”

مهرداد درویش پور: مهرداد حریری عزیز. ممنون از کامنت، نکته سنجی تان و اظهار لطف شما نسبت به من. چند نکته را  در پاسخ به شما و همچنین دوست ارجمند جمشید اسدی که خود را نئولیبرال خوانده، برخی به اختصار و برخی به تفصیل می نویسم:

۱- درباره تاثیر نظراتم بر دانشجویانم، جامعه آکادمیک و دیگر بخشها در جامعه سوئد، کم و بیش مطلع هستم. اما به راستی نمی دانم حوزه تاثیر گذاری نظراتم در داخل ایران و از جمله در دانشجویان تا کجا است. امیدوارم آنچنان باشد که شما عنوان کرده اید. هرچند چندان از آن مطمئن نیستم.

۲- قصدم از این یادداشت پشتیبانی از طرح همه شعارهای اعتراضات دانشجویی در ۱۶ آذر امسال و سنجیده و دقیق دانستن تک تک آنها نیست. برآنم که متمرکز شدن بر خواست های عمومی و ایجابی علیه نظام حاکم در تظاهرات ها به جای شعار علیه این و آن یا شعارهای “خاص”  معمولا از قدرت بسیج  بیشتری برخوردار است. اما در شرایطی که جریان های دست راستی در اپوزیسیون کوشیدند خیزش آبان ماه را مصادره به مطلوب کنند، نمی دانم برای دانشجویان چپ گرا که پرچمی هم جز شعارهای خود ندارند، چه راهی باقی مانده بود تا نشان دهند خواست بسیاری از معترضان از جنس دیگری است؟ وانگهی، این چه عیار دمکراسی خواهی است که بخش مهمی از اپوزیسیون راست تاب شنیدن صدای مستقل چپ در جامعه را نداشته و از آنان می خواهد از شعارهای خود بگذرند تا مبادا وفاق پوپولیستی تحت رهبری این و آن مدعی قدرت خدشه دار شود؟  شخصا از برآمد صدای مستقل چپ در تظاهرات دانشجویی در ۱۶ آذر با تمام فراز و نشیب های آن به وجد آمدم.

دانشجویان در ۱۶ آذر یکصدا و پرصلابت به سرکوب خونین خیزش آبان ماه اعتراض کردند؛ از ایستادگی در مبارزه همچون طریقت زندگی در برابر “قضاییه جلادان” که “مقدمشان خونباران” است سخن گفتند؛ فروتنانه از پیوند زحمتکشان و دانشجویان سخن به میان آوردند؛ مسالمت جویانه گفتند “پاسخ ما تفنگ نیست، این همه کشته بس نیست؟” از فقر، کشتار گرانی و نان، کار، آزادی سخن گفتند؛ نه یک شعار انتقام جویانه و خشونت آمیز سر دادند؛ نه یک شعار گذشته گرایانه و نه دستی به سوی “ناجی” که با حمایت خارجی به مسند قدرت دست یابد دراز کردند. آنان تنها علیه استبداد و شکاف طبقاتی و تبعیض علیه زنان و پیوند آزادی و عدالت سخن گفتند.

چه مشکلی در این شعارها وجود داشت که برخی با چسبیدن به یکی دو شعار، تخطئه را بر حمایت ترجیح دادند؟ جز آن که برخی این شعارها را آنقدر رادیکال یافتند که نظیر آن در جنبش های اجتماعی پیشین به این عریانی مطرح نشده بود؟

این که جمهوری اسلامی از برآمد اعتراضات دانشجویی – به ویژه پس از تلاش خونبار خود برای درهم کوبیدن هر نوع صدای اعتراض – وحشت زده شد، عجیب نبود. عجیب هم نبود که درپی عقب نشینی ضمنی خامنه ای که “اشرار” دیروز را “شهدای” امروز نامید و فرمان به “دلجویی” از برخی از خانواده های آنان داد، حکومت در وضعیتی قرار نداشت که بتواند قتل عام دیگری در ۱۶ آذر به راه اندازد. به ویژه آن که چون و چرا درباره دلایل این کشتار و پیامدهای آن حتی از درون بخشی از اصلاح طلبان نیز فزونی گرفت. هم از این رو حکومت تنها به تهدید و دستگیری های گسترده قبل از ۱۶ آذر و ایجاد جو امنیتی بسنده کرد. اما این نیز نتوانست مانع از تظاهرات دانشجویان شود.

اما بهت انگیز است که بخشی به نام اپوزیسیون به جای خرسندی از تظاهرات دانشجویان که اراده حکومت در به سکوت واداشتن جامعه را درهم شکست، از آن وحشت زده شدند! بدتر از آن، برخی چنان اندیشه های پارانوئید و دایی جان ناپلئونی خود را به پرواز درآوردند که بی هیچ آزرمی آز دست داشتن حکومت در پشت اعتراضات دانشجویی در ۱۶ آذر سخن گفتند؟ آیا این است عیار دمکرات منشی و مداراجویی اپوزیسیون دست راستی ایران؟

پیام دانشجویان چپ گرا در ۱۶ آذر آن روشن بود: نئولیبرالیسم پاسخ شکاف های طبقاتی در ایران نیست. آنها خواستند در متن گرایش فزاینده ناسیونالیستی نوستالژیک در ایران، اشاره ای – به جا یا نا به جا- به شکاف های طبقاتی همچون ریشه مشترک اعتراضات در چهار گوشه جهان از لبنان و عراق و ایران گرفته تا شیلی و فرانسه داشته باشند. بسیار خوب، گیرم حتی برخی از شعارهای آنان رویایی یا نابه جا بوده باشد. پرسش این جا است پاسخ اپوزیسیون راست برای کاهش شکاف های طبقاتی و فقر فزاینده در ایران که هچون بمب ساعتی عمل می کند چیست؟

۳- هرچند اقتصاددان نیستم اما با مفاهیم آن کاملا بیگانه نیستم. مشکل اصلی سیاست اقتصادی در ایران امروز را نمی توان کاملا نئولیبرالیسم خواند. با این همه برخی نقدها درباره الهام پذیری دولت روحانی در پیش گرفتن  سیاست های نئولیبرال به قصد تغییر وضع اسفناک کنونی در خور توجه است  و نمی توان منکر آن شد. یک نمونه آن مقاله تصاحب به‌مدد سلب مالکیت در کالایی‌سازی آموزش عالی از محمد مالجو

 است که به نقد سیاست دولت روحانی در حوزه خصوصی سازی آموزش عالی پرداخته است. البته  شخصا در گفتگوی با کامبیز غفوری (منتشر شده در سایت زمانه  تحت نام بناپارتیسم، بوروکراتیسم، سپاه پاسداران و طبقه‌های اجتماعی)

تاکید داشته ام که به گمان من اقتصاد رانتی و مافیایی ایران سرمنشا ظهور “الیگارشی مالی نوین” در ایران است که در کنار “اقتصاد مقاومتی”، عمده ترین مانع شکوفایی اقتصادی و رفاه اجتماعی همگانی در ایران امروز است.

گرچه به نظر من معضل اصلی کنونی اقتصاد ایران نئولیبرالیسم نیست، اما باور ندارم نقد نئولیبرالیسم هیچ شأن نزولی در فرایند طرح آلترناتیوهای اقتصادی پیش رو برای آینده ایران نداشته باشد. برای من بهت انگیز است که به شناورسازی قیمت بنزین در ایران که به سه برابر شدن بهای آن و خیزش آبان منجر شد انتقاد کرد، اما هر نوع رابطه ای بین آن با سیاست های نئولیبرالیستی را رد کرد. منظور این نیست که اقتصاد فاسد و مبتنی بر اختلاس، انگلی، تجاری، رانتی و “مقاومتی” و الگیارشیک ایران که با گسترش تحریم ها بیش از هر زمان دیگر بخت هر نوع توسعه اقتصادی در ایران را سلب کرده است، الزاما محصول نئولیبرالیسم است. اما شوک های اقتصادی از نوع شناورسازی قیمت بنزین و سه برابر ساختن آن و برخی دیگر از سیاست های اقتصادی خصوصی سازی و پیامدهای آن در دولت روحانی تنها در این راستا قابل فهم هستند. با این همه، بیش از آن که خصوصی سازی یا مداخله فعال دولت در اقتصاد به خودی مرز نئولیبرالیسم با دیگر اشکال توسعه اقتصادی را روشن سازد، کاهش تعهد دولت به رفاه شهروندان شالوده سیاست نئولیبرال است. پرسش اینجا است که از منظر عدالت اجتماعی دولت باید مبلغ و تضمین کننده تأمین حداقلی از رفاه اجتماعی و کاهش فاصله های طبقاتی باشد یا ابزاری برای تحمیل ریاضت اقتصادی به شهروندان برای سرو سامان دادن به اوضاع اقتصادی کشور؟ این دو، آلترناتیو کاملا متفاوتی هستند که الگوهای توسعه فردای ایران پیش روی وضعیت اسفناک امروز قرار می دهند. من طرفدار راه حل نخست هستم که توسعه را با عدالت درهم می آمیزد.

 4- وانگهی شعار علیه نئولیبرالیسم الزاما و همیشه به معنای ضدیت با سرمایه داری نیست. نه تنها چپ گرایان بلکه حتی بسیاری از مدافعان لیبرالیسم هم منتقد نئولیبرالیسم هستند که توسط صاحب نظرانی همچون هایک و فریدمن ارائه شد و شاید بتوان آن را زمخت ترین ایدئولوژی سرمایه داری آزاد نام نهاد که در یک معنا عروج آن با تاچریسم و ریگانیسم که بیشتر مبلغ کنسرواتیسم بود آغاز شد. از جمله این منتقدان، “لیبرالسم اجتماعی” است که همچون خط میانه ای بین سوسیال دمکراسی و لیبرالیسم کلاسیک در دفاع از برخی ایده های دولت رفاه ، بسر می برد. حتی برخی از اقتصاددانان لیبرال نظیر دنیدنی رادریک، در مقاله ای با همین نام خواستار “نجات علم اقتصاد از چنگال نئولیبرالیسم” شده اند.

http://tarjomaan.com/neveshtar/8941/

ویلیام دیویس نیز در کتاب “لیبرالیسم در عصر نئو لیبرالیسم” در روشن سازی تفاوت این دو مفهوم توضیحات مبسوطی داده که چکیده ای از آن در مقاله “نئولیبرالیسم چه فرقی با لیبرالیسم می‌کند؟

http://tarjomaan.com/barresi_ketab/8742/ نیز آمده است:

“اول این‌که نئولیبرالیسم هیچ‌گاه به دنبال دولتی ضعیف‌تر نبوده است؛ در واقع می‌توان آن را فلسفه‌ ای سیاسی و برنامه‌ و سیاستی دانست که همواره از دولت انتظار دارد تا جامعه را حول ایده ال‌هایش شکلی تازه ببخشد. نئولیبرالها بیش از همه به لیبرال‌های برابری‌طلب و خوش‌بین بدگمان هستند که بازارها و جامعۀ مدنی را به مثابه فضاهایی بالقوه برخوردار از خودقانونی و خودنظارتی می‌دانند.  دوم این‌که، نئولیبرالیسم برداشتِ لیبرال “جدایی حوزه‌های اقتصادی و سیاسی” زندگی را کنار می‌گذارد. دستِ آخر (از نظر نئولیبرالیسم) همه چیز را می‌توان از دریچۀ اقتصاد دید که دولت، قانون، دموکراسی، رهبری، و جامعۀ مدنی نیز از آن جمله است. ایده ال‌ها و ارزش‌های سیاسی (فرایندهایی) خطرناک پنداشته شده که احتمال منتج شدن آن به استبداد وجود دارد. از دریچۀ نئولیبرال بهتر است همۀ فضاهای رفتار انسانی را اقتصادی بپنداریم و فضاهای سیاسی و فرهنگی را حول الگوی بازار سامان دهیم…. دست آخر، مسائل شهروندی و عدالت به راحتی در چارچوب نئولیبرال نادیده گرفته شده و با سؤالات تکنوکراتیکِ کارایی، انگیزه‌ها، ریسک و بازده سرمایه‌گذاری جایگزین می‌شوند. سوم آن که نئولیبرالیسم رقابت را مهم‌ترین و با ارزش‌ترین خصیصۀ کاپیتالیسم می‌داند. از نظر آنان رقابتْ، رهبران را از رهروان متمایز می‌کند؛ برندگان را از بازندگان، تلاش‌گرها را از تنبل‌ها: مهاجری پویا، مولد، و انگلیسی زبان را از مهاجر مفت‌خور… در سطح کلان، کشورها نیز می‌بایست خود را از دیگران متمایز کنند.”

دیوید هاروی نیز در “تاریخ مختصر نئولیبرالیسم” که یکی از پرارجاع‌ترین‌ کتاب‌ها دراین باره است به اندازه کافی به بررسی پیامدهای منفی نئولیبرالیسم در جهان (و از جمله در چین!) پرداخته است. به رغم تشتت های فکری درباره مفهوم نئولیبرالیسم می توان گفت نئولیبرالیسم بیش از ان که بر کاهش مداخله‌ ی دولت در اقتصاد تاکید داشته باشد برکاهش تعهدات آن در مورد تامین رفاه شهروندانش تاکید می ورزد و پژوهش ها نشانگر آنند که قصابی دولت رفاه در غرب و افزایش شکاف های طبقاتی درجهان ازجمله پیامدهای سیاست های اقتصادی جهانی شدن نئولیبرال هستند.

۵- با شما سخت موافقم که می بایست در حوزه اقتصادی، بحث و طرح های مربوط به گسترش عدالت اجتماعی در آینده ایران غنا یابند. به نقد می دانم که گذشته از تعرض جهانی نئولیبرالیسم که حتی دولت رفاه در سوئد را نیز به عقب نشینی های گسترده واداشته است، پدیده “شبه دولت رفاه” و مالکیت دولتی و اقتصاد رانتی در جمهوری اسلامی، تا حدودی چپ را نیز در دفاع از ایده دولت رفاه و تامین رفاه شهروندان تحت فشار قرار داده است. اما برآنم نه سیاست ریاضت اقتصادی و نه گسترش خصوصی سازی و نه گسترش بخش دولتی هیچ یک به خودی خود بازدارنده شکاف های طبقاتی فزاینده در کشور نیست. تامین رفاه اجتماعی بدون توسعه اقتصادی حرفی پوچ و عبارت پردازی رمانتیکی بیش نیست. اما برنامه توسعه اقتصادی از طریق خصوصی سازی بدون در پیش گرفتن سیاست تامین رفاه اجتماعی نیز راه حلی برای کاهش شکاف های طبقاتی و فقر فزاینده در کشور نیست. پرسش اصلی دفاع از مالکیت دولتی و برنامه ریزی یا خصوصی سازی نیست. در سوئد آن هنگام که بهترین الگوی دولت رفاه در جهان به شمار می رفت، حداکثر ۱۰ درصد اقتصاد و صنایع کشور تحت مالکیت دولت قرار داشتند. آنچه سوئد را در چشم طرفداران بازار آزاد مطلق، “سوسیالیستی” جلوه می داد، نه سیاست “اقتصاد مختلط”، بلکه “خانه مردم” یا دقیقتر بگویم سیاست دولت رفاه آن و تعهدش به گسترش رفاه اجتماعی شهروندان و کاهش فاصله طبقاتی از طریق سیاست مالیاتی و تضمین های دولتی در حوزه بهداشت، آموزش و نظارت بر بازار کار از طریق تنظیم قوانین کار بود.

البته برای آینده ایران نه باید به دنبال الگوپردازی از مدل سوئد بود و نه چندان خوش بین به کپی بردازی از الگوی “ببرهای آسیا”. روشن است که این به معنای در سایه قرار گرفتن ضرورت گسترش روابط اقتصادی و سیاسی با جهان یا از آن بدتر اتخاذ سیاست پروتکسیونیستی و انزواجویانه نیست. خوشبختانه در ایران اقتصاددانانی جدی بسیاری، که میانه چندانی هم با “گفتمان های ضد امپریالیستی” برای چاره جویی اقتصادی آینده کشور ندارند، بحث های درخوری در این زمینه دارند که به مراتب ذیصلاح تر از من برای اظهار نظر دراین باره هستند. اما یک چیز را خوب می دانم یا بهتر بگویم به آن باوردارم. تحت هیچ بهانه ای نباید خواست کاهش شکاف های طبقاتی و گسترش رفاه همگانی را به بوته فراموشی سپرد. شاید تنها از این رو هم که شده  شعار دانشجویان در ۱۶ آذر علیه نئولیبرالیسم که آب در خوابگه مورچگان انداخته است، باید مورد توجه قرار گیرد که می تواند بحث های جدی برای یافتن راه حلی در ایران برای جهانی بهتر را دامن زند!

مهرداد حریری: مهرداد درویش پور عزیز، من در مورد نفوذ  و تاثیر تئوریک تو در بین جوانان تعارف  نکردم، و اتفاقا چه بهتر که نخبگانی مانند تو از منابع آنها باشد. درست به  همین  دلیل، انتظار از توست که به دور از هیاهو، ضمن این که از دانشجویان چپ تجلیل می کنی، اما از زبان تو باید بشنوند که در ایران اقتصاد نئولیبرال نداریم. وقتی که بنیادها و شبکه های مافیایی وابسته به حکومت تقریبا تمامی منابع اقتصادی را در دست دارند، سیاستهای نئولیبرال اقتصادی هم نداریم. این سیاستها اصولا در چارچوپ لیبرالیزه کردن اقتصاد انجام نمی شود، چون اساسا در جمهوری اسلامی چنین چیزی معنی ندارد.

نکته ای که در مورد آینده اقتصاد ایران گفتی، نمی دانم منظور تو این که مسیر توسعه  از خصوصی کردن نمی گذرد به چه معنی بود. اینجا هم فکر می کنم باز بر عهده جهان دیدگان است که مسیر راه به روشنی مشخص سازند که اگر می خواهیم دولت پاسخگو به شهروندان را داشته باشیم ایران نیازمند یک بخش خصوصی قوی است، و خصوصی کردن (نه خصولتی کردن)  اقتصاد تنها راه چاره است، (منظور از خصوصی کردن هم خصوصی سازی بخشهای مولد تولید است و نه منابع طبیعی کشور نظیر نفت) هنوز دمکراسی در کشوری که اقتصاد دولتی بخش قالب آن باشد دیده نشده است. اما این به هیچ روی به معنی فراموش کردن عدالت اجتماعی نیست چون بدون آن توسعه پایدار نخواهیم دشت. این دو هم زمان باید باشند. این که از زبان تو، یک سوسیال دمکرات گفته شود مهم است. 

من بحث تئوریک شما با جمشید اسدی را پیرامون نئولیبرالیسم پی نمی گیرم، تکرار می کنم این هیچ ربطی به آنچه در ایران می گذرد ندارد. اگر بتوانم فقط یک جمله بگویم، که به نظر من  بحران ۲۰۰۹-۲۰۰۸ نتیجه مستقیم سیاستهای نولیبرالی دو  دهه پیش از  آن بود، و این بحران پایان غلبه تئوریک این گفتمان (گفتمان نولیبرالی) در اقتصاد جهانی بود. پیچیدگی های جهان کنونی، که همه چیز در هم تنیده است اصولا چنین فرمول بندی هایی:”یک اندازه برای همه را نمی تواند” تحمل کند. نقش دولت در وضع قواعد و تنظیم چنین بازار پیچیده ای حیاتی است، اما این به معنی بزرگتر شدن بوروکراسی دولت نیست که آن هم پاسخ مسئله نیست. اصولا پاسخگویی به پیچیدگیهای کنونی جهان آزاد به سیاست گذاریهایی ورای چپ و راست سنتی نیازمند است. امیدوام محملی باشد که بتوان در مورد آنها بحث  کرد. (تکرار می کنم اینها هیچ ربطی به ایران ندارد) با درود و مهر مهرداد

مهرداد درویش پور: مهرداد حریری عزیزم….راستش اظهار نظر درباره تظاهرات ۱۶ آذر امسال و شعارهای آن برایم چندان ساده نبود. قصدم تقدیر جسارت دانشجویان و در عین حال ردپای شور مبارزاتی شان بود که الزاما همواره با پختگی فکری کامل همراه نیست. این البته تنها درد جامعه ما نیست، بلکه درد جامعه بشری است که گویا هنوز آن جمله مارکس که در مقایسه اوضاع آن روز فرانسه انقلاب زده و آلمان مهد فلسفه گفته بود: “آنجا که شوری بود، شعوری نبود و آنجا که شعوری بود، شوری نبود”، این در مورد  ایران امروز هم مصداق دارد، به رغم آن که از رشد نظری درخوری برخوردار شده است. من با گسترش بخش خصوصی مخالفت نکردم. برایم غیرقابل تصور خواهد بود که بتوان بدون آن ایران را با توسعه اقتصادی همراه کرد. برایم  نوع مداخله دولت مهم بود که برآن برای جلوگیری از گسترش شکاف طبقاتی تاکید داشتم. به نظرم خوب است این بحث ها به صورت جدی تری ادامه یابد. از لطف شما بازهم ممنون هستم. با مهر مهرداد

مهرداد حریری: مهرداد عزیز درود بر تو …امیدوارم که این بحث ها ادامه پیدا کند هرچند که گاه فضایی برای بحث های منطقی و احترام آمیز بخصوص در حوزه اقتصادی که بسیار مهم است وجود ندارد و بیشتر در فضای قطبی سیاسی گم شده است. با تایید حرفت در مورد  اینکه بسیاری  در واقع بخش بزرگی از لیبرال‌ها هم نظریات نولیبرالیسم اقتصادی را قبول ندارند، کاملاً درست است همان طور که گفتم من فکر می‌کنم که دیسکورس نولیبرالیسم در اقتصاد کشورهای آزاد و دموکراتیک پس از بحران ۲۰۰۹ هژمونی خود را از دست داده است.

در پایان بگذار من هم به عنوان یک لیبرال شادی خودم را از این که دانشجویان چپ گرا پرچم خود را بلند کردند و حرف خود را زدند اعلام کنم. نقد من نه به حضور آنها با نگاه متفاوت، که ۱۰۰ درصد نه تنها از حق آنها برای حضور بلکه  لزوم حضور آن ها دفاع می کنم، نقد من تنها با خلط اقتصاد مافیایی با اقتصاد نئولیبرال بود.

بازهم ممنون و امیدوارم که این بحث‌ها را بتوان ادامه داد. مهرداد