الخ که برکنیم سر از زیرِ سنگ

رفته کاروانِ ویروس و

ما نیز

              ما…

نوروز شکفته

برگ برگ بر شاخه

تقویم اما

فصلها آلوده و سال

تحویلِ خراب…

کنارِ پیاده‌رو آخوند افتاده

ماشین را محافظ دربرده

زنهای آغا جیک و جیک

جوان و شیک، خانه مانده

جیلینگ جیلینگ، بُز بُزِ قندی

قافیه نیست با تلخِ زهرخندی

از قرعه‌کشیِ حج

جیک و جیک اسمِ حاجی درآمده

حاجی فیروز

چه خواند تا که سر بالا کند، اربابِ خجل؟

حاجی فیروزه بله، مردِ پیروزه* بله

کُشته خلیفه را بله، خلقی را روسفیده

چرا سیاهه اما؟

چرا سالی یه روزه؟

قِر. حَرم تعطیل

دورِ ضریح ریخته، تلِّ طلابِ مُرده

بعد از آنهمه قِر، حالا قرنطینه؟

هجرت به کیش! وحی آمد

خر و خاندان در هواپیما

خلایق! دین کیش و مات شد

عمامه، دستمالِ آلات شد

راه زده نسخهٔ چینی،  ویروسِ دینی را

عَلُم افتاد، قِر، عِلمِ قِر برخاست

خلایق دیدی آخر، عمامه در سوراخ لایق بود!

تقویم آلوده

ورق بعد از ورق

گذشته با زنگ و طبل و کیبورد

تیر و فریاد و مِشت

ویروسها در خطِ کاروانیّ

خ۱و خ۲و … ، خ۴ و خ الخ

یک یک، جهیده از ژنِ قبلی

ویر، انواعِ ویروسِ قمی

چرخانده تقویمِ ما را سیر

هست یادش کسی؟

حجله‌هایِ مرگ

مرگ

مرگ بر پا و همزادانِ مرگ:

سرباز یکبار مصرف، صیغهٔ بازیافته، طلابِ فسقباره، سردارِ بی‌سر، هاریِ جاری، موشکِ فقر، دولتِ آخوندبرده، پاسدارِ هار، سربازِ یکبار مصرف،  سوختهٔ تمدن، الخ انسانِ عفونی

و الخ کاروانِ ویروس در گذر

این آخری کرونا، هِن و هِن فتوا که کارِ جن است*

خ۱ از تبارِ جنّ، سرقطار خود آیت الجنّ

هیچش به رسمِ کس، نامردم و ناکس

از خِ اول تا خِ آخر، کاروانِ جن و ویروس درگذر

غارِ غارت هم، گویند پُر شده

در ریشِ علی‌بابا جنها ست پنهان

چهل دزد همدستش

همه روحانی و آخوند و مستضعف

از کابل گرفته تا خودِ لبنان

با وعدهٔ کُلِ جهان

تشکیلاتِ جنّ، خود همی گوید ز قرآن

چرخ اما پیوسته در گردش

چهارپایی نیست در گود

انسان است سر پایین، بیمار، یوغ بر دوش

سنگِ گران را گرد، گردان

چرخِ عصّارانِ پول:

چرخ چرخ عباسی، بگرد مریض و عاصی

خدا منو انداختی، کِی دادی یه پاپاسی؟

یا سین. و السّیفِ* زرّین

زر بجویید و تیغ، از چین و حتا ماچین!

حالیا قِر، چانه انداخت قم طلابِ چین

بند نمی­زند شکسته را، هه همه دیدند

معصومه خانمش در پاچین!

«پادزهرِ خویش نیست، هیچ علت»

قِر. ورودیِ اورژانسِ قم، می‌پرسد گزارشگر

ــ چند بار دستها شستی

پسرکِ واکسی؟

یا ایها المدثر، ای تخمهٔ وِّر و زِّر، بنشسته بر منارِ قُم

ای جمعِ جنیّ، عبا دُم، نعلینِ سُم

ای دروغ را تشنه، ای آبِ دریوزه، ای خون در قمقمه

ای دیو ریزه، ژنِ شیطان

قُمیدی کشور ما را

چه ماند از ایرانگیّ ما را

ای تو هرگز راست، هرگز نیک

ای صنف پلیدیّ، آخوندک زهریّ

بمیر ای ویروس اکنون خود با نسخهٔ چینت

از ماچین و پاچینت

بمیر ای کاروانِ ویروسان تمام

خشک بر دیوارها در آفتابِ حقیقت

دریغا که از باور و غیرت و همتِ ما

ایرانگیّ و ایران، ویران شده

کُنامِ شیخ و آخوند و ویروسان شده

کنون تخته درها، قم تا کعبه

ولّیِ جنّ، گوییا خود کعب* ریخته

حج تعطیل، مؤمنان پاتیل

الکل پاشیده‌اند زرد و سفید

قیمت نفت افتاده اما، خمارِ خادمان برجا

از فرازِ گلدسته‌هاش

مست می‌خواند خود خداش:

حاجی فیروزه، بله

سالی یه روزه، بله

عیدِ نوروزه، نه خیر!

روزانِ ابر و بی‌ابر

آمده است باران، بی‌بار

یا برده تاب از جان، بی‌آفتاب

الخ می‌رود کاروانِ ویروس

ما نیز… آه با آن؟

فروردین ۱۳۹۹

* پیروز، فیروز یا ابولولوء افسر ایرانی که اسیرِ جنگی بود و در اعتراض به بردگی کودکانِ ایرانی، عمر خلیفهٔ دوم را از پای درآورد.

* فتوا داد آیت الله خود در تلویزیون که ویروس کرونا را دشمن داده جنها بیاورند

* سیف. شمشیر

* کعب. مکعب، تاسِ بازی