رهبر شده اید که دارایی کشور و مردم ایران را رشوه بدهید تا قهرمان تروریستهای جهان باشید
پروفسور رحیم رحمانزاده متولدشبستر آذربایجان شرقی، پایهگذار جراحی مدرن ارتوپدی و تروماتیک ارتوپدی در سطح بینالملل در برلین آلمان به خامنه ای نامه ای نوشته و از او خواست از ایران برود.
متن نامه:
جناب آقای خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی
با سلام و احترام،
به یاد داریم که در روز منصوب شدن یک شبه تان به رهبری، گفتید: «باید خون گریست اگر احتمال رهبری کسی مثل بنده در آن مطرح شود.» این تنها سخن راستی بود که از شما شنیده شد.
اکنون پس از سی سال حکومت تان، کشوری آباد و بزرگ و چهارفصل، به کشتی درهم شکسته ای بدل شده که در تلاطم سوداهای شما سرگردان مانده و ترس و نکبت از در و دیوارش می ریزد. در همین ماه های اخیر به گواهی متخصصان و مسئولان و پزشکان داخل کشور، به دلیل عدم لیاقت و کفایت در مدیریت، دهها هزار نفر از مردم ستمدیده بر اثر کرونا جان باخته اند.
سرمایه های ایران را که با رنج و زحمت مردم ایران به دست می آید، و باید برای آسایش همین مردم و ترقی جوانانش هزینه شود، در سوریه و عراق و لبنان و یمن و ونزوئلا و چند کشور آفریقایی خرج می کنید، آنوقت به جای قرنطینه کردن و در امان نگه داشتن مردم، آنها را روانه ی کارخانه و اداره و بازار و کوی و خیابان کرده اید و اسمش را “جهش بزرگ” گذاشته اید. آیا می توانید از دوران سی ساله رهبری تان حتا یک جهش کوچک برای مردم و میهن اسم ببرید که این یکی بزرگش باشد؟
دستاورد رهبری شما، از ملتی سربلند و آبرومند، آدم هایی گور خواب و گورستانی و فقیر و معتاد ساخته که با آمار رسمی خودتان شصت میلیون نفر یارانه بگیر دارید. ملتی که همچون آنتیگونه برای برادر اعدام شده اش دنبال گور می گردد.
برای افکار عمومی و ثبت در تاریخ، هر حکومتی افتخاراتی دارد. رهبران کشورهای با فرهنگ و متمدن تلاش می کنند که اسکناس و گذرنامه و مقام مردم شان را ارتقا دهند، ولی دستاورد رهبری شما اسکناس و گذرنامه و مقام درجه یک ایرانیان را به قعر دره ی سقوط کشانده است.
مردم ایران حمله ی مغول را تاریک ترین دوران تاریخ خود می دانستند، کارنامه و کردار شما نشان داد که میزان کشتار و خرابی و غارت مملکت در دوران شما بسی خوفناک تر از حمله ی مغول هاست.
مردم مستقل و آزاده ایران علیرغم بی مهری حکومت جمهوری اسلامی، همواره در سراسر جهان موفقیت های چشمگیر و ارزشمند کسب می کنند؛ پزشکان، مهندسان، موسیقیدانان، نویسندگان، ورزشکاران، استادان دانشگاه، کارشناسان صنعت و معدن و تکنولوژی مایه افتخار می شوند، اما آیا شما در میان نظامیان و دولتمردان تان جز رشوه خواری و دزدی و دروغ و اختلاس و تصرفهای عدوانی چیز دیگری دارید که به مردم نشان بدهید و به آن افتخار کنید؟
آیا در بین دولتمردان و نظامیان و سربازان گمنام تان کسی را دارید که مورد احترام و اقبال مردم دنیا، و حتا همسایگان باشد؟ باور کنید مدیران و سران حکومت شما در ترس و نکبت زندگی می کنند، همه از هم می ترسند، و از زندگی سعادتمند کنار مردمان بی بهره اند.
تمام حرف ها و برنامه های شما فقط مصرف داخلی دارد، که از صدا و سیمایتان پخش شود تا خودتان راارضا و اقناع کند، وگرنه در داخل و خارج مرزها فقط به شما می خندند. همه میدانند که عده ای قلدر نظامی و سوداگر شما را در مقام رهبری قرار داده اند تا خرابتان کنند.
به نام و اذن شما مردم معترض به جان آمده را در خیابانها به گلوله می بندند، و بعد کل کشتار را حاشا می کنند. به نام و اذن شما هواپیمای مسافربری را در آسمان ایران به موشک میبندند، ۱۷۶ مسافر بیگناه را پرپر می کنند، که اکثرشان گل های سرسبد کشور بودند، و بعد با روح و روان بازماندگان تفریح می کنند؛ چه کسی پاسخگوست؟
به نام و اذن شما برای سرکوب مردم بی پناه معترض ایرانی، از خارج قلدرهای خشن و وحشی اجیرمی کنند. جز شما هیچکس در تاریخ برای سرکوب مردم کشورش از خارج آدم نیاورده بود.
فرزندان وطن را می کشند، و بازماندگان را با تجاوز و حبس و تهدید ساکت می کنند. آیا این چهره ی شماست؟ این رأفت اسلامی شماست؟ اعدام جوانان معترض وطن جز نفرت تاریخی ملت، فایده ای برای شما نخواهد داشت. نمی دانید؟ فرمان شاه بزرگ ایران، کوروش کبیر یکی از بندهای مهم حقوق بشر است که برادر را به جای برادر نمی کشند.
آقای خامنه ای!
حکومت دیکتاتوری و خیانت به مردم و کشور یعنی بدنامی، اما کارنامه ی رهبری شما جنایت و خیانت و دروغ و وطن فروشی را از حد گذرانده. شاید هم سرزمین ایران و تاریخش حکومت شما را قی کرده تا همه ببیند که چی در معده ی این کشور بوده، و دارند تماشا می کنند.
شما خوب می دانید که چی بر سر ایران و ایرانی آورده اید، از همین روست که بیت در بیت ساخته و در لایه ی ششم بیت نشسته اید تا دست و صدای کسی به شما نرسد.
راستی تفاوت شما با داعش کجاست؟ کاش به این فکر کنید که آیا اسلام دست شما را بسته؟ یا همین اسلام دست شما را چنین باز گذارده؟ بترسید از این مردم و این تاریخ و این فرهنگ و این سرزمین بزرگ، آقای خامنه ای!
علم فلسفه رابطه ی شهریار و شهروند را تبیین می کند، و افلاطون می گوید: «شهریاران به علم هندسه نیز باید استوار باشند.» شما به چه علمی استوار هستید؟ در کدام امر خطیر مملکت داری سر رشته دارید؟ چی بلدید که بتوانید با آن یک کشور قدیمی با فرهنگ و ثروتمند چهارفصل را آباد کنید؟ از همین عدم دانش و لیاقت است که اکثر مدیران حکومت شما دزد و دروغگو و جلاد و زورگیر از آب در آمده اند.
بیش از صد میلیارد دلار در حساب های مختلف شما ذخیره شده، اما کارگران و معلمان به نان شب شان محتاجند. چه کسانی این رقم های میلیاردی را در حساب های شما ذخیره کرده اند؟ دزد آزاد، کارگر زندانی، حاصل رهبری شماست. فردا اگر از این دنیا بروید چی با خودتان می برید؟ جز کفن و دروغ و ظاهرسازی و مردم کشی و ایران ستیزی و بدنامی چی دارد که با خودتان ببرید؟
وزیر خارجه ی شما می گوید: «برای دور زدن تحریمها ۳۵ میلیارد دلار رشوه داده ایم، اما نمی دانیم این پول ها کجاست.» آنوقت در خراسان دست یک تهیدست را به جرم دزدیدن گوسفند قطع می کنید که بگویید رهبر مسلمین جهانید؟ رهبر شده اید که دارایی کشور و مردم ایران را رشوه بدهید تا قهرمان تروریستهای جهان باشید؟ این چه حکومتی ست که ثروت کشور و ملت را در رشاء و ارتشاء فرو می برد، و در مقابل، یک انسان فقیر شده را معلول و حقیر می کند؟ آیا این افتخار دارد که غرور و شخصیت مردم را نابود کنید؟ بی تفاوت ماندن نسبت به میلیونها معتاد افتخار آمیز است؟ ارعاب و تهدید و سرکوب روزنامه نگاران شما را سربلند می کند؟ راستی آیا به آنچه می گویید اعتقاد دارید؟ آیا اصلا به وجود بهشت و دوزخ قائلید؟ اگر هستید بگویید شما به کجا می روید؟
من رحیم رحمان زاده، فرزند شبستر و آذربایجان و ایران، هشتاد و شش سال را گذرانده ام. تمام عمر به مردم خدمت کرده ام، در دانشگاهها درس داده ام، ریاست بیمارستان های مهم آلمان را داشته ام. در طول جنگ هشت ساله که روزانه دهها مجروح را به رایگان جراحی و معالجه می کردم، مدام در فکر بودم این جوانها جانشان را به دست گرفته اند تا یک کف دست خاک ایران به باد نرود. اما امروز سپاهیان شما خاک مملکت را به توبره کشیده اند و به امیرنشینهای خلیج فارس می فروشند. شما خود را ایرانی می دانید؟
امروز که این نامه را به عنوان یک اتمام حجت برای شما می نویسم، می دانم این نامه همچون تیری است که آرش بر چله ی جانش نهاد، پیکر خویش را پاره پاره کرد تا مرزهای ایران زمین و مرزهای انسانیت تعیین شود.
اطمینان دارم در داخل و خارج از کشور در جمع آگاهان اقتصاد و صنعت و فرهنگ و امور نظامی وسیاسی، افراد وطن پرست واقف به این فجایع، می توانند با خرد جمعی کشور را اداره کنند.
شما مالک کشور بزرگ ایران نیستید، و حق ندارید سرزمین ما را در اختیار بیگانگان بگذارید. شما میزبان تاریخ هم نیستید، به عنوان یکی از میهمانان، اگر می خواهید ورشکستگی خود را توسط نزولخواران چینی بخیه بزنید، کشور بزرگ ایران را وجه المعامله نکنید، از خودتان مایه بگذارید. تا در لجنزار اختلاس و دروغ و مردم کشی و ایران ستیزی و وطن فروشی غرق نشده اید، خودتان را نجات دهید. کاش نامه ی حکیمانه ی سعیدی سیرجانی بزرگوار را سرمه ی چشم می کردید، و او را در زندان با شیاف پتاسیم به دیار باقی نمی فرستادید. کاش، ای کاش حرف مرا گوش کنید؛ پیش از آن که آستانه ی تحمل مردم بریده شود، و در یک شورش یا انقلاب شما را محاصره کنند، و از شما و یاران تان مثل بقیه ی دیکتاتورها انتقام بگیرند، از مملکت بروید. در بلاروس یا سوریه یا ونزوئلا و یا هر جای دیگری که سرمایه گذاری کرده اید، مجاور شوید، و بیش از این، ننگ و بدنامی تاریخ را بر سر خودتان آوار نکنید.
همین امروز برخیزید و راه بیفتید، در جایی دنج آخر عمرتان را سپری کنید. ایران ورشکسته و ویران شده را برای مردمش به یادگار بگذارید. جوانان و میهن پرستان ما، این سرزمین را باز دوباره خواهند ساخت، اگرچه با استخوان خویش.
با احترام رحیم رحمانزاده
۱۵ جولای ۲۰۲۰ برلین