اوباما در سالگرد ۱۱ سپتامبر۲۰۰۱، استراتژی آمریکا در مبارزه علیه داعش را اعلام کرد. استراتژی اوباما بر جنبه نظامی آن تاکید، ولی جنبه اصلی و اهداف سیاسی آن را از نظرها دور داشت.(۱)
ویژه گی های استراتژی نظامی آمریکا علیه داعش
۱- آمریکا بمباران هوایی مواضع داعش را وسعت و افزایش خواهد داد. در عراق، نیروهای دولت مرکزی عراق، پیشمرگه های بارزانی، عشایر سنی تحت حمایت آمریکا، و در سوریه “ارتش آزاد سوریه”، “پ. ی. د” PYD (شاخه پ.ک.ک در سوریه)،”جهاد اسلامی” سوریه و کلیه سازمانهای سلفی – وهابی … به استثنای “جبهه النصره” در زمین، با پشتیبانی هوایی آمریکا علیه داعش خواهند جنگید.
۲- مواضع داعش در عراق و سوریه در معرض حملات هوایی قرار خواهد گرفت، و اگر داعش به سوی جنوب سوریه و یا لبنان و یا هرکشور دیگری رو بیاورد در آنجا هم مورد حمله قرار خواهد گرفت.
۳- مبارزه علیه داعش مبارزه ای طولانی خواهد بود. چارچوب زمانی آن ۳۶ ماه و در صورت لزوم تمدید خواهد شد.
چنان که آشکار است، هدف نظامی آمریکا، وارد کردن فشار بر داعش و راندن آن به سوی مناطق مورد نظر خود، یعنی مناطقی که قصد جدا کردن آن از سوریه را دارد، و سپس به بهانه پاک کردن داعش از این مناطق، به دست گرفتن کنترل این مناطق است. به زبان دیگر، استراتژی نظامی فوق، در خدمت ایجاد سپر دفاعی بر مناطق کرد و سپس اعلام خودمختاری کردها در آن مناطق و نهایتا جداکردن آن از حاکمیت سوریه قرار دارد.
اهداف سیاسی استراتژی آمریکا علیه داعش
استراتژی نظامی آمریکا در خدمت استراتژی سیاسی و اهداف بلند مدت آن قرار دارد و دارای سه مرحله است.
مرحله اول، اتحاد کردها:
– تامین اتحاد کردها، عمدتا تامین اتحاد پ. ک. ک (PKK) و “حزب دموکرات کردستان (KDP) بارزانی.
– مجبور کردن ترکیه به قبول این اتحاد و بازی کردن نقش حامی کردها. حساب آمریکا این است که با وارد کردن ترکیه به هسته اصلی ائتلاف علیه داعش بتواند از پایگاه های ترکیه استفاده و از این طریق ارتش ترکیه را به ماجراها و در واقع به گرداب پروژه های منطقه ای خود بکشاند.
– کاهش نفوذ و کنترل ایران بر روی “جبهه میهنی کردستان” KYB)) طالبانی، و مانع شدن افزایش نفوذ ایران بر حزب دموکرات کردستان بارزانی.
نهایتا، آمریکا قصد دارد که همراه تشکیل ائتلافی از نیروهای نظامی متضاد، به تشکیل جبهه وسیع تری در منطقه مرکب از نیروها و دولت های سنی، “جبهه سنی” دست زند. در این میان، نقشی که قصد دارد به ترکیه تحمیل کند، ایفای نقش رهبری و هماهنگ کننده، هم درهسته ائتلاف، و هم در جبهه سنی است.
مرحله دوم، کنترل عراق:
یکی از موانع عمده آمریکا در جهت کنترل دوباره عراق، حکومت مالکی بود، تصرف موصل توسط داعش زمینه و بهانه برکناری حکومت مالکی را فراهم کرد. با روی کار آمدن حکومت جدید در عراق (حیدرعبادی) آمریکا سعی دارد کنترل دوباره خود را بر عراق برقرار کند. ولی مالکی از آنجایی که پشت سرش نیروی بزرگی وجود دارد توانست در نقش معاون رئیس جمهور دوباره در صحنه سیاست عراق ظاهر گردد. به علاوه ارتش عراق و وزارت دفاع عراق با افزایش کمک های نظامی روسیه و با آگاهی به طرح های آمریکا، به سوی روسیه تمایل پیدا کرده است.
آمریکا در عراق تلاش می کند، طالبانی و حزب “گوران” را از دایره ی نفوذ و تاثیر ایران دور کرده و علی رغم تضادهای عمیق آنها با KDP (حزب دموکرات کردستان) بارزانی آنها را در یک جبهه علیه داعش متحد کند. راه رسیدن به این هدف، کمک های تسلیحاتی، دادن آموزش های نظامی و حمایت سیاسی از هر سه آنهاست. هدف، اتحاد پیشمرگه های بارزانی- طالبانی، تغییر بنیادهای نظامی این نیروها (جنگ چریکی در مناطق کوهستانی) به طریقی که بتوانند هم در کوه و هم در مناطق غیر کوهستانی قادر به جنگ باشند، است. حمایت از عشایر سنی در مناطق مرکزی عراق، آموزش نظامی آنها و از این طریق تحت کنترل درآوردن آنها نیز در این چارچوب قرار دارد.(۲)
مرحله سوم، مداخله در سوریه:
یکی از مهم ترین هدف های مرحله دوم مربوط به سوریه، یعنی ایجاد آمادگی مداخله در سوریه است. “تعلیمات ویژه جنگ” و تجهیز و تسلیح “ارتش آزاد سوریه”، گروه های “میانه روی” اسلامی و ” پ.ی.د” PYD، پیاده کردن نیروهای ویژه آمریکا (دلتا فورس) و مزدوران “بلک واتر” در شمال سوریه به همین منظور است.
در مرحله اول به بهانه تعقیب و بمباران داعش، بمباران مناطق جنوبی و تحت کنترل ارتش سوریه را آغاز خواهد کرد و سپس پیشروی گروه های “میانه روی” اسلامی و ارتش آزاد سوریه بسمت جنوب را پشتیبانی هوایی خواهد کرد، و نهایتا، اگر قادر باشد، مانند مورد عراق، بخش شمالی سوریه را از حاکمیت سوریه جدا و حکومت مرکزی سوریه را مجبور به قبول خود مختاری شمال سوریه خواهد کرد. در نتیجه شمال عراق را از طریق سوریه به دریای مدیترانه وصل خواهد کرد.
استراتژی مبارزه علیه داعش و مفهوم جدید مبارزه علیه ترور
آمریکا با استراتژی فوق، در واقع “مفهوم” Concept سیاسی “مبارزه علیه ترور با شبکه های ترور” را پذیرفته است. این مفهوم بدین معنی است:
– آمریکا در کشورهایی که مورد هدف آمریکا هستند، از سازمان های ترور آن کشور علیه آن کشور استفاده خواهد کرد.
– از سازمان های ترور جدید، علیه سازمان های تروری که قبلا در کشورهای مورد هدف آمریکا مورد استفاده قرار گرفته اند، استفاده خواهد کرد.
– از طریق سازمان های ترور، کشورهای مورد هدف خود، با کشورهای وابسته به خود را رو در رو قرار خواهد داد.
آنچه که در سه سال اخیر در سوریه روی می دهد در عمل کاربرد جدید مفهوم فوق و استراتژی اوباما است. آمریکا در سال های اخیر در کشورهای عربستان، اردن و ترکیه به “تعلیم و تجهیز” انواع سازمان های ترور (چه اسلامی و چه غیر اسلامی) مشغول بوده و این راز پنهانی نیست. این واقعیت را سناتورهای آمریکایی، از جمله سناتور “ریچارد بلک” اعتراف می کند. آنچه که در این مفهوم تازگی دارد، قانونیت یافتن آن در آمریکاست. چنان که ابتدا مجلس نمایندگان و سپس سنای آمریکا لایحه ی: “تعلیم و تسلیح مخالفین سوریه” را که تماما گروه های تکفیری ـ جهادی و یا گروه های دست پروده سازمان های اطلاعاتی غرب هستند را تصویب کرد.(۳)
در سه سال اخیر عربستان سعودی هر سال ۶ هزار مخالف سوری را تعلیم داده و تجهیز کرده است، و اکنون ترکیه نیز به این لیست اضافه شده و قرار است هر سال ۷ هزار مخالف سوری را تعلیم داده و تجهیز کند. این وضعیت، بدین معنی است که، بعد از این، حمایت از ترور و تعلیم و تجهیز تروریست ها در ترکیه نیز صورت قانونی پیدا خواهد کرد. انتخاب نام “مخالفین میانه روی اسلامی” و یا “مخالفین دستچین شده” که علیه رژیم سوریه می جنگند، کمک های نظامی، مالی، لوجستیک به گروه های ترور دست پروده ، نمی تواند واقعیت آنچه را که اتفاق می افتد، تغییر دهد.
وضعیت فوق اشاره به آغاز دوران جدیدی در جهان است. در گذشته، کشورها برای پیشبرد منافع خود از سازمان های ترور استفاده می کردند. حتی متخصص این امر آمریکا، سازمان های ترور جدیدی برای جنگ علیه سازمان های ترور مورد حمایت خود ایجاد می کرد (نمونه داعش). ولی کشورها آن را غیر مستقیم و به شکل پنهان و از طریق سازمان های اطلاعاتی خود انجام داده و یا آن را هدایت می کردند. این واقعیت که هرکشوری دارای القاعده خاص خود است و یا این که ۳۰% اعضای داعش و النصره از کشورهای غربی هستند این واقعیت را بیان می کند. بعد از اشغال موصل توسط داعش، کشورها عملا و آشکارا شروع به استفاده از سازمان های ترور کردند. یعنی جنگ از طریق سازمان های ترور علیه کشورهای مورد هدف!
هدف آمریکا در اتخاذ استراتژی فوق: دامن زدن به بی ثباتی مدام در منطقه
تجربه سال های اخیر نشان داده است که آمریکا ظرفیت و توان اشغال و نگهداری کشورهای مورد هدف را تا حد زیادی از دست داده است. حتی در صورتی که پنتاگون و ارتش آمریکا در تحمیل جنگ علیه کشور مورد هدف پیروز و کشور مورد نظر را نیز اشغال کند، نمی تواند به اشغال دائمی و تغییر بنیادی جدی رژیم در آن کشور موفق شود.
صورت حساب مالی آمریکا در عراق یک تریلیون دلار برآورد می شود. قدرت نظامی اش در عراق مورد آزمایش قرار گرفت و مانند مورد افغانستان قادر به ادامه استقرار در این کشور نگردید. علاوه برآن مشروعیت خود را نیز نه تنها در این کشورها و کشورهای منطقه که در میان افکار عمومی خود آمریکا نیز از دست داد. در این رابطه هزینه ایجاد دولت کردی در منطقه (پروژه کردستان بزرگ) که در مرکز هدف استراتژیک آمریکا در خاورمیانه قرار دارد، هم از لحاظ مالی و هم نظامی بسیار بالاست و آمریکا و غرب قادر به پرداخت آن نیستند. لذا چاره راه برای پایین آوردن مصارف پروژه، راضی کردن یکی از دولت های منطقه برای انجام آن به نیابت از طرف آمریکاست، ولی مشکل در این جاست که هیچ کشور منطقه راضی به ایفای این نقش نیست.(۴)
از این رو تنها نیرویی های که باقی می مانند، سازمان های ترور اسلامی و یا گروه های کرد منطقه هستند تا بتواند به دست آنها زمینه های عملی کردن پروژه خود را فراهم سازد.
این بدین معناست که: آمریکا بعد از این، اهداف و برنامه های خود را با “مقاطعه کاران” منطقه ای و با دست آنها پیش خواهد برد. چنان که تحمیل جنگ علیه سوریه از این جنس است. در سه سال گذشته آمریکا قادر به سرنگونی رژیم سوریه نشد و رژیم سوریه سرپا ماند. ایجاد و استفاده از شبکه های ترور، گردآوری سازمان های ترور زیر یک چتر به بهانه مبارزه با داعش، پشتیبانی هوایی از طریق بمباران داعش، وعده و وعید به سازمان های کردی در ایجاد دولت کردی و حمایت هوایی آنها در جنگ علیه داعش، در واقع نه مبارزه واقعی با داعش که در خدمت بی ثبات کردن مدام کشورهای منطقه است تا بتواند فرصت مداخله را به چنگ آورد و رژیم سوریه را سرنگون و عراق را دوباره تحت کنترل خود در آورده و پروژه کردستان بزرگ را عملی کند.(۵)
پانویس ها:
۱) نیویورک تایمز ۸ سپتامبر ۲۰۱۴.
۲) پارلمان حکومت کردی شمال عراق دارای ۱۱۱ کرسی است. در انتخابات ۲۱ سپتامبر ۲۰۱۳ حزب دموکرات کردستان بارزانی ۳۸، حزب کردی “گوران” تحت رهبری “نوشیروان مصطفی” ( که از جبهه میهنی کردستان طالبانی جدا شده است) ۲۴ کرسی، و جبهه میهنی طالبانی ۱۸ کرسی به دست آوردند.
۳) “شفق ترزی” Şafak Terzi خبرنگار و نویسنده”روزنامه آیدینلیک” Aydınlık در مصاحبه با سناتور آمریکایی”ریچارد بلک”Richard black نوشت:”آمریکا سلاح های ارتش لیبی را به ترکیه می فرستد و ترکیه این سلاح ها را وارد سوریه می کند. آمریکا هرماه ۲۵۰ جهادی را در ترکیه تعلیم داده و به جبهه سوریه اعزام می کند.”
۴) مواضع حکومتAKP در خطوط عمده با پروژه ی خاورمیانه بزرگ آمریکا منطبق است، ولی از یک طرف اولویت های حکومت ترکیه در این رابطه با اولویت های آمریکا همخوانی ندارد و از طرف دیگر و مهم تر، نیروهای ملی، نهادها و سازمان های مستقل، نیروهای لائیک، طرفداران آتاترک، بویژه حزب کارگر و ارتش ترکیه، مخالف سیاست های حزب حاکم و مانع عمده در مقابل سیاست های آن هستند. این نیروها، تجزیه عراق، سرنگونی رژیم سوریه و تجزیه سوریه، و ایجاد دولت کردی را خطری جدی برای وحدت ملی و وحدت ارضی ترکیه تلقی می کنند، زیرا تن دادن به سیاست های “آ. ک.پ” و پیشروی این سیاست ها نهایتا رودررویی ترکیه را با روسیه و ایران اجتناب ناپذیر کرده و جنگ های بی پایان منطقه ای را دامن خواهد زد.
۵) دلیل علاقه غرب و در راس آن آمریکا به مسئله کرد، و ایجاد دولت کردی در منطقه، ظاهری فریبنده و بشردوستانه داشته، و به دلسوزی با خلق کرد، و رهایی خلق کرد از ستم دولت های مستبد منطقه تلقی می شود. ولی در واقع، اهداف واقعی استعمارگرایانه، غارتگرانه و چپاولگرایانه غرب، هم برای دولت ها و هم بسیاری از خلق های منطقه روشن و ملموس است.
۱۵% منابع نفت دنیا در حوزه دجله – فرات (مزاپوتامیای تاریخی) قرار دارد، که مسکن خلق های بسیاری، با زبان ها و قومیت ها و مذاهب، گوناگونی است، که خلق کرد یکی از آنهاست. این منطقه در میان مناطق استراتژیکی قرار دارد که مبارزه برای تسلط بر آن و مبارزه هژمونی بر جهان در آن جریان دارد. این مبارزه در آینده نزدیک نه به خاطر صرفا منابع نفت (منابع فسیلی)، بلکه به لحاظ منابع سرشار انرژی، مانند آب، باد و انرژی خورشیدی موضوع رقابت قدرت های هژمونیک جهان خواهد بود. احتیاج دنیا تدریجا به انرژی فسیلی کاهش پیدا می کند و پیش بینی می شود که منابع فسیلی منطقه در ۳۰ – ۴۰ سال آینده و حداکثر در ۵۰ سال آینده و یا کمی بیشتر به پایان خواهد رسید. تغییرات جوی، گرم شدن کره زمین و در نتیجه، خشک شدن منابع آب، خشک شدن اراضی کشاورزی و افزایش روزافزون جمعیت، منابع آب منطقه را به یک کالای استراتژیک حیاتی تبدیل می کند. یعنی در زبان سرمایه داری آب یک “کالای سودآور” بزرگ در آینده است و اهمیت آن به مراتب از نفت بیشتر خواهد بود.
عراق و سوریه مانند ده ها قرن گذشته محتاج آب های دجله و فرات هستند و تمدن بزرگ و شایان آنها (مزاپوتامیا – بین النهرین) همیشه محتاج بدان بوده است که منشاء ثروت و حیات است. کنترل آب های دجله و فرات (که از کوه های ترکیه سرچشمه می گیرند) به معنای کنترل کشورهای حوزه ی این رودهاست، به علاوه احتیاج کشورهای شبه جزیره عرب، اردن و اسرائیل نیز با گذشت زمان، هر روز به منابع آب شیرین بیشتر می شود. از این نظر کنترل آب های دجله و فرات برای اتحادیه اروپا و آمریکا یک هدف استراتژیک محسوب می شود، تا جایی که یکی از سرفصل های مذاکرات اتحادیه اروپا- ترکیه (۲۰۱۴) در مورد عضویت ترکیه، شرط قبول تعهد ترکیه نسبت به کنترل آب های دجله – فرات توسط اتحادیه اروپا بود! در حقیقت، اشک تمساح ریختن برای خلق کرد و جهانی کردن مسئله کرد به کمک تبلیغات رسانه های غرب، چیزی جز سرپوش گذاشتن به مطامع استعماری غرب نیست، که تنها می تواند با سوار شدن بر گرده ی خلق های منطقه و به بردگی کشاندن آنها تحقق یابد.
* در رابطه با موضوع فوق می توانید به این لینک ها نیز مراجعه کنید
http://www.iranglobal.info/node/39527
https://shahrvand.com/archives/54752
http://www.azer-online.com/azer/?p=24588
۲۵ دسامبر ۲۰۱۴
* علی قره جه لو، دارای دکترای علوم سیاسی، نویسنده و مترجم مستقل ساکن تورنتو، در حوزه ی مسائل سیاسی ملیت های ایران بویژه ترک ها و مسائل سیاسی ترکیه و آذربایجان و ارمنستان می نویسد.