اسماعیل کاداره نویسنده مشهور آلبانی مقیم فرانسه، به تازگی – در آخرین روز ماه مه ۲۰۱۶ -، طی آیینی که با حضور و سخنان تقدیرآمیز رئیس جمهور فرانسه همراه بود به کسب بالاترین نشان لیاقت فرانسه نایل آمد.
فرانسوا اولاند در ستایش کاداره او را”نویسنده تاریخ بالکان، شیفته اروپا و فرهنگ آن، و همزمان آلبانیایی، فرانسوی، اروپایی و جهانی” دانست.
از این رو اولاند بالاترین نشان کشور خود را به این نویسنده پناهنده به کشورش اهدا کرد. اهدای نشان”لژیون دنور” با حضور رئیس جمهور فرانسه به اسماعیل کاداره، بار دیگر توجه رسانه های ادبی و فرهنگی جهان را به کارکرد ادبی این نویسنده مهم که پیش از این جوایز متعدد ادبی از جمله جایزه ی “من بوکر”را به دست آورد، جلب کرده است.
کاداره نویسنده ای است که پیش از بلندآوازگی اش در جهان، در کشورش و زیر سایه حکومت کمونیستی – استالینیستی انور خوجه می زیست و در سال ۱۹۹۰، هنگامی که ۵۴ ساله بود از ادامه زندگی در نظام بازمانده از شیوه حکومتی انور خوجه، دست شست و به سوی مرکز فرهنگی اروپا مهاجرت کرد. سیستم تک حزبی آلبانی انتقادهای او را تحمل نمی کرد و او نیز نتوانست به فشارهای سیستماتیک حکومت مستبد کشورش گردن نهد.
نشر کتاب هایش در آلبانی با سختی های سانسور و چاپ و نشر همراه بود، بجز این، دشواری های دیگری هم در زندگی سیاسی اش وجود داشت که او از آن سخن نگفت، اما گفته ی حیرت آورش که “حاضرم برای رفتن از کشورم حتی ادبیات را هم قربانی کنم”بیانگر شرایط دشوار و در عین حال پیچیده او در آلبانی بود. با این وضعیت او ناچار راه فرانسه را در پیش گرفت و بعد آن، با ترجمه آثارش، جهان ادبیات متوجه نویسنده ی طراز اولی شد که از کشور دور افتاده در اروپا، از آلبانی می نوشت. او در رمان هایش به عمق تاریخ سرزمینش رسوخ کرد و از رنج ها و ناملایمات زندگی مردمی نوشت که گویی در تاریخ اروپا دیده نشده اند.
یکی از نمونه های درخشان این تصویر از کشور کوچک آلبانی – که آمیزه ای ست از فرهنگ شرق و غرب ـ ، رمان معروف”آوریل شکسته” است. در این رمان اسماعیل کاداره انگشتش را روی یکی از بدوی ترین و خشونت بارترین مناسبات انسانی در تاریخ کشورش می گذارد.
خشونت خونخواهی خانوادگی که به طریقی متعارف در نظام بسته و قبیله ای مردمان کوهستانی آلبانی که خود اسماعیل کاداره نیز از همان مناطق برخاسته جریان دارد، هسته ی اصلی ماجرای رمان آوریل شکسته را تشکیل می دهد. در اصل نام خانوادگی اسماعیل کاداره ” قادری” و یا “کاداری” است، و به احتمال این نام را از وابستگی نسبی و اجدادی اش به دراویش فرقه “قادریه” کسب کرده است. در کشور آلبانی مردمان بسیاری با تعلقات دینی بکتاشیه و قادریه و دیگر فرقه ها با گرایش های مسلمانی زندگی می کنند که در مجموع اکثریت جمعیت آن کشور را تشکیل می دهند. ناگفته پیداست که در حکومت کمونیستی نوع انور خوجه، این گروه ها هم چون مذاهب دیگر، امکان خودنمایی دینی نداشتند، اما با فروپاشی سیستم او مذاهب کوچک و بزرگ بار دیگر در اجتماع آلبانی آشکار شده اند.
رمان آوریل شکسته بی آن که از طریقت و آیین مذهبی خاصی نام ببرد، از سنت به غایت خشونت آمیزی می گوید که در مناسبات قرون وسطایی مردمان کوهستانی آلبانی وجود داشته/ دارد، و نکته ی مهم این که رمان با تمهید یک شخصیت تحصیل کرده و مدرن، خواننده اش را گام به گام با او به پشت صحنه این خشونت خونخواهانه شگفت انگیز که توسط رهبران یک کاست دینی و اقتصادی هدایت می شود، می کشاند.
به نظر می رسد کاداره با آشنایی از تاریخ فرقه ها و طریقت های مذهبی کشورش و به تاثیر از عملکرد آن ها، و نیز با شناخت دقیق مردمان سرزمین کوهستانی خود (رمان از جنبه مردم شناسی نیز از اهمیت خاصی برخوردار است) دست به خلق این اثر زده است. در این سنت انتقام جویانه یکی از اعضای خانواده به عنوان خونخواه برگزیده می شود تا پس از قتل یکی از بستگان خود در کمین بنشیند و به دست خود خون قاتل را بریزد و آن گاه خود به انتظار مرگ از سوی خانواده مقتول در تاریکی مرگ بنشیند و این چرخه، چنین، به درازای یک تاریخ به خون آلوده می شود. این فرمان از دل سنت خشونت ورز و سخت جان کوهستانی در نهایت از سوی تعدادی از بزرگان زمین دار ریش سفیدی که در یک قلعه زندگی می کنند پاسداری و هدایت می شود: (“باید اراده ی سترگی داشت تا به موجب فرمانی که از چنان جای دور می رسد به سوی مرگ شتافت، زیرا دستور واقعا از جایی دور و گاه حتی از نسل های مرده و از میان رفته می رسد.” آوریل شکسته، صفحه ۱۱۶ ترجمه ی قاسم صنعوی).
گریز قاتل فراری و تعقیب فرد خونخواه در میان باران و برف در مسیر طبیعت سخت و بومی چنان زیبا به رمان برمی گردد که حس کلمات خواننده را به دل مناسبات تاریک و خشن گذشته های دور می کشاند و در نهایت او را با سلسله مراتب کاست و گروهی آشنا می سازد که فرامین حفظ این سنت خونبار و بی ترحم در جهت منافع مالی آنان صادر می شود. گروه رهبری ای که از این سنت تغذیه مالی و اجتماعی و دینی می کند در یک نقطه دور افتاده کوهستانی، در قلعه ای سرد و بی روح در راه زنده نگه داشتن این خشونت انسانی می کوشند و در برابر هر قتل و یا دادن مجوز برای رفع تعقیب چهل روزه قاتل، از او و خانواده اش کسب مال می کنند و از این را بر ثروت خود می افزایند.
رمان آوریل شکسته با تمامی رویدادهای واقعی و روایت رئالیستی خود، نشانه های نمادینی از تمرکز قدرت و انتقاد از جامعه مستبد و بسته را در خود دارد و همین سویه از رمان بی گمان در یک جامعه خودکامه کمونیستی مظنون به صداهای دیگر؛ می توانست بیش از هر چیز قرائت ضد استبدادی آن را مورد توجه دستگاه سانسور حکومت انور خوجه قرار دهد.
آوریل شکسته در سال ۱۹۷۸ نوشته شده و معلوم نیست پس از نگارش آن آیا این کتاب توانسته است در آلبانی حکومت حزب کار منتشر شود و اگر توانسته چه میزان به سانسور تن داده و یا بر سر نویسنده چه آمده است. این ها و موارد دیگری از زندگی نویسنده چیزهایی است که کمتر از آن باخبریم، چرا که کاداره همواره از گفت و گو با رسانه ها و سخن گفتن درباره خود دوری کرده است.
اسماعیل کاداره در غرب با کتابی که در فیلم سینمایی به نام”انجمن شاعران مرده” تبدیل شد، راه شهرت را بر خود گشود و در ایران با آثاری چون “آوریل شکسته” و “چه کسی دورونتین را باز آورد” (با ترجمه قاسم صنعوی)، ژنرال ارتش مرده (ترجمه مجید حاتم)، رویاهای شهر سنگی (ترجمه جلال الدین میرکزازی) و کاخ رویاها (ترجمه علی صنعوی) شناخته شده است.
ای