ایرانگردی

«…  دره‌ای است در میان کوه نشابور و طوس، و چون از نشابور به طوس شوند، راه بر سر این دره بود و آبی بس زلال در آن دره فرود آید و در رود نشابور شود ….»

تذکرهالاولیا ـ عطار نیشابوری

در روزهای پایانی بهار سال ۱۳۹۲ و کمتر از یک ماه پس از صعود بر بام شرق ایران، کوه آتشفشانی تفتان، به دعوت هیات کوهنوردی نیشابور برای برگزاری یک دوره کلاس هواشناسی کوهستان به دیدار فرزند بینالود و این رزمگاه رستم و سهراب رفتم. بی‌تردید نمی‌توان از ابرشهر دوران باستان در یک نوشتار سخن راند. از خیام و عطار گرفته تا بوژان و باغ‌رود، از آذربرزین‌مهر تا شادیاخ، هرکدام را در آینده بررسی خواهیم کرد. «شهری که گِل آن خوردنی، بوته‌ی آن ریواس و سنگ‌های آن فیروزه است»

در دمادم پگاه چشمان را گشودم و در واپسین روز خرداد ماه، که تف تیز گرمای تابستان، زمین و هوا را آکنده بود، بناگاه نسیمی خوش مشامم را نوازش داد. همان بامداد نیشابوری که بارها وصف آن را شنیده بودم چون معشوقی خوش‌خرام و خوش‌مرام، دست نوازش‌گر خود را بر چهره من می‌کشید. از پنجره‌ای که در آن چند شب، هرگز آن را نبستم، رقص دل‌آویز شاخه‌های سبز بید در گرگ و میش بامدادی را به تماشا نشستم و ریه های خود را از عطر دلکش محبوب انباشتم. با وجود آنکه شب پیش را تا نیمه در کنار آرامگاه بزرگ‌مرد ادب و دانش ایران، حکیم خیام، گذرانیده بودم، هوای پاک و روح‌پرور نیشابور خستگی راه را به تمامی از تن و از دل زدوده بود.

پس از چاشت ناشتایی به روستای سرسبز و پلکانی خَرو(Kharv) یا خَروین در دامنه کوه زنبورگاه که به “پایتخت آلو” و “پایتخت لواشک” ایران شهره است، رهسپار شدیم تا روزی شاد و به یاد ماندنی در کنار یکی از زیباترین مسیرهای پیاده‌روی دره‌رودی در ایران را سپری کنیم. واژه خَرو بر وزن مَرو در برخی نقاط خراسان بزرگ به جایگاه تقسیم آب گفته می‌شود. این روستا هم در محل تقسیم آب دو رودخانه قرار دارد.

در دره ‌رودی سرسبز آکنده از بوی ریواس و چشم‌انداز گل‌های وحشی و در زیر سایه‌سار درختان پربار گیلاس و آلبالو ره  می‌سپردیم. موسیقی گوش‌نواز رودخانه، که برگرفته از فریادهای حلقوی و مورب آب روان بود، در سراسر مسیر به گوش می‌رسید. مرهمِ زخمِ روح و روان و دل و دست و چشم‌های هراسان آنانی که هنوز دل از مهر مام طبیعت نگسسته ‌اند. هوای دلپذیر و آبی آسمان که گه گداری میزبان تکه ‌های سپید ابر بود، جلوه دره‌رود خَرو را صدچندان کرده بود.

در پایان دره، پس از سه ساعت زمان و نزدیک به نه کیلومتر راهپیمایی سبک، جایی که دیگر درختان میوه به چشم نمی‌خورند، کلبه‌ ای روشن، روی تپه روبروی من و در سمت چپ رودخانه قرار دارد. کمی بالاتر از آن یک دوراهی است که رودخانه دائمی خرو و آبشار آن در مسیر سمت راست قرار دارد. رودخانه سمت چپ فصلی بوده و در پایان تابستان خشک میشود. اینک آبشار خَرو روبروی ما بود. یک آبشار دوطبقه با حدود ۱۰ متر ارتفاع است که کمابیش در تمام سال دارای آب است. پر آب و خروشان با فریادهایی زندگی بخش. آب خنک و گوارای آن میرود تا همچون تکه نخی سیمین، زمردهای دره خَرو را به هم بدوزد در این سرزمین زرین.

خَرو دو آبشار دارد، آبشار رودمیان که آب رودخانه رودمیان را به خَرو می‌رساند. آبشار ششو که حاصل پیوند شش جویبار کوچک به یکدیگر است. در راه بازگشت بود که نمنم باران طراوت هوا را دوچندان کرد. گویی که چشمان اشکبار آسمان خَرو با ما بدرود میکرد.

kharv–Falls
Kharv-CharTaghi
kharv05
kharv04
kharv03
Kharv02
Kharv01

چهارتاقی (آتشکده ؟) خَرو

در کناره رودخانه خَرو بالا، ساختار سنگی چهارتاقی زیبایی از دوران کهن قرار دارد که همسطح کف رودخانه ساخته شده است. رسوب سیلابها، بخشهایی از سمت شمالی این ساختار را ویران کرده است.

چشمه آبی از فضای داخل این چهارتاقی روان است که چشمه علی نام دارد. گنبد بنا یک پوسته بوده و مصالح به کار رفته در آن با ملات گل و ماسه گچ است. درخت چنار کهنسال نیز در بخش جنوبی آن وجود دارد. احتمالا آخرین بار این ساختار در دوران صفویه بازسازی کلی شده است.

آری آری زندگی زیباست

زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست

گر بیفروزیش رقص شعله‌اش در هر کران پیداست

ور نه خاموش است و خاموشی گناه ماست

بامداد نیشابور و شامگاه بغداد در لطافت هوا مثل بوده اند.

در علی الصباح نشابور و خفتن بغداد؛ صبح نیشابور و شام بغداد مفرّح و نشاط انگیز است. و در لطافت هوا مثل بوده است:

صبح نیشابور اگر جانپرور است

شام دجله نیز با وی هم بر است.

                                 دهخدا