جو سیاسی به نفع زنانی سنگین می کرد که بر بال های هیجان انقلابی سوار بودند و خود را به خواست مساجد پیوند می زدند. نمی دانستند خدعه برای رسیدن به مقاصد دینی، توسط فقیهان توصیه می شود و از نگاه فقیهان بار منفی اخلاقی ندارد. خدعه شیوه ای ریاکانه و خاص متولیان دین است که در گفتمان آخوندی و فقهی جایگاه خاصی دارد. این ترفندها خارج از حدود دانش و تجربه زنان نسل ما بود. گاهی نسل های پیرتر از ما که صابون آخوندها در دعاوی خانوادگی در دفاتر طلاق به تن شان خورده بود، در محافل خون می خوردند و از بس توسط جوان ها سرکوب می شدند، به تدریج سکوت می کردند و افسردگی به جانشان می افتاد. بازار اتهام رواج داشت و هر آن کس که می خواست بر خلاف سیل حرکت کند، ترور شخصیت می شد.
در این فضای شگفت انگیز، مطبوعات نقش های غریبی ایفا می کردند. برخی روی جلد را به چاپ عکس هایی از شهبانوی ایران فرح پهلوی اختصاص می دادند که کنار دریا با بیکینی در جمع خانواده اش تفریح می کرد. مردانی که دست به انتشار این عکس ها می زدند و حمایت و منفعت را از انقلابیون مذهبی گدایی می کردند، در آلبوم های خانوادگی شان عکس های همسران و خواهران و دخترانشان با لباس شنا محفوظ بود. آنها با انتشار عکس های خصوصی زنان خانواده پهلوی افکار انقلابی را به سمت و سوی سر و وضع و شیوه های رفتاری زنان کشور هدایت می کردند و حساسیت های مذهبی را بالا می بردند. تا جایی که خیلی از زنان مطرح از ترس هجوم به خانه هاشان آلبوم های خانوادگی خود را جایی پنهان می کردند
پیشگفتار
نسل های ما نتوانسته اند تجربه های خود را درباره چگونگی پذیرش حجاب اجباری بعد از انقلاب به نسل های بعدی منتقل کنند. انگیزه انتشار یک سلسله مقاله که در آن تاریخ و خاطره و مشاهدات در هم تنیده شده، جبران اهمالی است که ما مرتکب شده ایم و به سبب آن بسیاری از افراد نسل های جوان به خطا تصور می کنند زنان بی حجاب ایرانی، روزهای آغازین پیروزی انقلاب، یک شب خوابیدند و صبح که بیدار شدند بی چون و چرا و بلافاصله در اجرای فرمان رهبر انقلاب اسلامی حجاب اجباری را سر کردند. حال آن که روند پذیرش حجاب اجباری روندی پر تنش، پیچیده و پر ماجرا بوده و سیر تحولات آن را فقط در تهران نمی شود دنبال کرد. در سطح کشور زنان با ابراز نارضایتی از حجاب اجباری و تبعات آن مانند از دست دادن شغل، برآشفته شده و به هر شگردی برای رویارویی با حاکمان وقت دست زده اند. نیروی بزرگ زنان شاغل در سطح کشور، همزمانی فرمان حجاب اجباری با از دست دادن بسیاری از حقوق کسب شده خود در عصر پهلوی ها را، این گونه داوری کردند که حجاب فقط یک تکه پارچه نیست و بلکه نشانه ای است روشن از سیاست های کلان حکومت اسلامی نسبت به ساز و کار زنان در این نظام ارزشی و ارتجاعی. تا یک روز پیش از این فرمان زنان بی حجاب و حتا بخشی از زنان با حجاب، به گونه ای دیگر می اندیشیدند.
بحث های دوستانه و محفلی
کم نبودند مردان و زنانی که با انتخاب این تاکتیک انقلابی که زنان بی حجاب با حجاب وارد تظاهرات می شدند، مخالفت می کردند. منظورم زنان بی حجابی است که برای خوش آمد مذهبی ها در تظاهرات انقلابی حجاب سر می کردند. محافل دوستانه و خانوادگی در هجوم بحث های گوناگون و بخصوص پذیرش حجاب از سوی این زنان متلاطم شده بود. موافقان این شیوه، زنان را تشویق به ادامه راه می کردند و برای آنها کف می زدند و مخالفان بر آنها می تاختند و یادآور می شدند:
انتخاب حجاب در جای یک تاکتیک انقلابی به یک تکه پارچه که روی سر می اندازید ختم نمی شود. تمام حقوق انسانی و برابری را با این حجاب به خطر می اندازید. این حرکت مانند پرچم به رسمیت شناختن فرودستی خودتان، در آینده عمل خواهد کرد، به تبعیض بر پایه جنسیت مشروعیت و مقبولیت می بخشد. به آن تن در ندهید. شما البته نباید مدعی زنان با حجاب بشوید، ولی اگر با احترام نسبت به آنها در کنارشان بی حجاب حرکت کنید، به خودتان و آنها بیشتر کمک می کنید. در این صورت است که می توانید مطالبات بر مبنای برابری را با حکومت آینده در میان بگذارید.
زنانی که حجاب را ضمیمه حرکات انقلابی خود کرده بودند بر می آشفتند. باورشان این بود که با یک تکه پارچه بی مقدار که روی سر می اندازند، همزمان چند هدف را پیش می برند. نخست آن که همرنگ اکثریت مردمی می شوند که فضای انقلابی کشور را پر شور کرده اند و آنها را خوشحال می کنند.
دوم آن که با این تکه پارچه بی مقدار گور امپریالیسم را می کنند. از آن بیش، پس از بیرون راندن شاه دزد از کشور و برپایی حکومت انقلابی، به علت همراهی با انقلابیون پایبند به حجاب، از حمایت آنها برخوردار خواهند شد و می توانند دست در دست آنها کشور را بازسازی کنند. نیروهای ارتجاعی تنها در این صورت است که تنها می مانند، منزوی می شوند و به حاشیه می روند.
این بحث ها به جایی نمی رسید. بخصوص که کاملا خانگی و محفلی بود. به تدریج زنانی که نسبت به انقلاب گرایش داشتند، ولی حاضر نبودند همرنگ جماعت بشوند، از صفوف انقلابی کناره گرفتند و به فکر چاره افتادند. به این اختلاف نظرهای مهم و تعیین کننده، مطبوعات هیجان زده انقلابی و آزاد شده از غل و زنجیر سانسور نمی پرداختند. جو سیاسی در خانه ها کفه را به نفع زنانی سنگین می کرد که بر بال های هیجان انقلابی سوار بودند و خود را به خواست مساجد و اندرزهای محبت آمیز اهل خدعه پیوند می زدند. نمی دانستند خدعه برای رسیدن به مقاصد دینی، توسط فقیهان توصیه می شود و از نگاه فقیهان بار منفی اخلاقی ندارد. خدعه شیوه ای ریاکانه و خاص متولیان دین است که در گفتمان آخوندی و فقهی جایگاه خاصی دارد. این ترفندها خارج از حدود دانش و تجربه زنان نسل ما بود. گاهی نسل های پیرتر از ما که صابون آخوندها در دعاوی خانوادگی در دفاتر طلاق به تن شان خورده بود، در محافل خون می خوردند و از بس توسط جوان ها سرکوب می شدند، به تدریج سکوت می کردند و افسردگی به جانشان می افتاد. بازار اتهام رواج داشت و هر آن کس که می خواست بر خلاف سیل حرکت کند، ترور شخصیت می شد. اتهام ساواکی بستن به این و آن بدون سند و مدرک، شگرد دیگری بود که سکوت را بر جمع بزرگی از مردم که اگر هم دوستدار تغییر و تحول سیاسی بودند، با شیوه های انقلابی گری زنان بی حجاب و حجاب انتخابی آنها، سازگاری نداشتند، تحمیل می کرد. در آن روزگار هر یک از ما تلاش می کردیم پس از عمری زحمت، لکه همکاری با ساواک به دامان مان نچسبد. قدرت دفاع از مردمی که حرفی داشتند برای گفتن و آن حرف بر خلاف جهت سیل بود، سلب شده بود. کم کم به مرحله ای رسیدیم که جمع بزرگی از زنان بی حجاب روی سنگفرش پیاده روها راه می رفتند و به تظاهرات وسط خیابان نمی پیوستند یا از خانه بیرون نمی رفتند. این زنان انقلابی بودند، اما تن به حجاب نمی دادند.
در این فضای شگفت انگیز، مطبوعات نقش های غریبی ایفا می کردند. برخی روی جلد را به چاپ عکس هایی از شهبانوی ایران فرح پهلوی اختصاص می دادند که کنار دریا با بیکینی در جمع خانواده اش تفریح می کرد. مردانی که دست به انتشار این عکس ها می زدند و حمایت و منفعت را از انقلابیون مذهبی گدایی می کردند، در آلبوم های خانوادگی شان عکس های همسران و خواهران و دخترانشان با لباس شنا محفوظ بود. آنها با انتشار عکس های خصوصی زنان خانواده پهلوی افکار انقلابی را به سمت و سوی سر و وضع و شیوه های رفتاری زنان کشور هدایت می کردند و حساسیت های مذهبی را بالا می بردند. تا جایی که خیلی از زنان مطرح از ترس هجوم به خانه هاشان آلبوم های خانوادگی خود را جایی پنهان می کردند.
مخالفان انقلاب و مخالفان تاکتیک های روزآمد انقلابی که به شدت مبتذل شده بود در خانه نشستند. چندک زدند، گاهی در به روی خود بستند و انزوا را بر حضور در جمعیتی که شیوه هایش را قبول نداشتند ترجیح دادند. جامعه دو شقه شد، ولی جهان یک شقه آن را که خاموش در خانه ها خزیده یا حداکثر در پیاده روها به سیاحت ایستاده بود ندید. نیمه ای دیده شد که مشت هوا می کرد، لاستیک آتش می زد، زندان ها را می گشود، جانیان را آزاد می کرد، به دین پایبند نبود یا اگر بود، اعتقادی به ضرورت شرعی حجاب نداشت، با این وصف با حجاب در صفوف انقلابی ظاهر می شد و وانمود می کرد کاسه داغ تر از آش است. این جماعت جذب قدرت اسلام سیاسی می شدند که نمادش یک روحانی سرسخت بود و از تجددگرایی فرهنگی و اجتماعی که شاه نماد آن بود و در برابر امواج اسلام سیاسی ضعیف عمل می کرد، روی بر می تافتند.
زنان مارکسیست انقلابی زودتر از زنان غیرسیاسی که تب انقلاب به جان شان افتاده بود، با حجاب شدند. از یکی شان شنیدم که شش تن از آنان که اعضای کنفدراسیون دانشجویان فعال مخالف شاه و مقیم خارج از کشور بودند، در سال ۱۳۵۶ در پناه فضای باز سیاسی آن روزگار که خواسته جیمی کارتر رئیس جمهور وقت امریکا از شاه بود، به ایران بازگشته اند و رفته اند مشهد و در مراسم روز هفده دی که روز کشف حجاب دوران رضا شاه بود، چادر سر کرده و به علامت اعتراض به بی حجابی در میدانی از شهر شعار داده و زنان با حجاب را دور آن میدان جمع کرده اند. مطبوعات خبر اعتراض را بدون شناسایی بازیگران سیاسی و بی حجاب آن بازی زیانبار سیاسی درج کرده بودند. این ساز و کارهای سیاسی زنان، نخستین علامت هایی بود که در پایگاه های دینی و تصمیم گیری انقلاب حتما به آن اعتنا می شد و طراحی برنامه حجاب اجباری را شدنی جلوه می داد. از این نگاه تصور می شد جامعه ظرفیت و تحمل لازم برای پذیرش حجاب اجباری را دارد.
زنانی از نسل من، اخیرا پس از انتشار اولین بخش از این سلسله مقالات خاطراتی نوشته اند که این جا نقل می شود:
“در جاهایی اصولا بی حجاب ها شرکت نمی کردند، مثل تظاهرات بهشت زهرا که گفته شد سیصد هزار نفر شرکت داشتند و تا آن جا که من به یاد دارم، من و خواهرم تنها بی حجاب جمعیت عظیم زنان با حجاب بودیم. چند تا از خواهران روسری از زیر چادرشان در آوردند و با مهربانی به ما دادند، ناچار آن را پذیرفتیم و این اولین و آخرین بار بود که در تظاهرات با حجاب شرکت کردیم.”
خواننده دیگری نوشته است:
“این بچه هایی که بعد از انقلاب به دنیا آمده اند، واقعا لازم است این را بدونند که چطور ما که موافق تغییرات بودیم به یک سلسله مسائل بها ندادیم، آروم آروم بدتر شد که بهتر نشد. چند سال اول انقلاب همه بی حجاب ها آزاد بودند. کم کم از این شروع شد که ما را به سازمان های دولتی و فروشگاه های بزرگ راه نمی دادند، اما توی خیابان آزاد بود. من یادم هست اون موقع که فروشگاه کورش می خواستم برم، دم در روسری خریدم و رفتم داخل. همسرم اولین روز حجاب اجباری ادارات دولتی توی شهرداری کار می کرد. وقتی آمد خونه تعریف کرد که یک عده مامور سرکار آمده بودند و دولا می شدند زیر میز که جوراب و پای خانم ها را کنترل کنند. ما از این چیزا ندیده بودیم.”
چنانچه دیگران از مشاهدات خود در آن روزها بنویسند، بهتر با تاریخچه روند تحولات با حجاب شدن خود آشنا می شویم.
ادامه دارد
برگرفته از ایران وایر
بخش اول را اینجا بخوانید