ایرانگردی
“… در تنکابن کوهی است موسوم به مارکوه و دخمههای متعدد و شبپرههای زیادی در این دخمهها هست که خود را به آدم و چراغ میزنند و مانع از دخول به دخمهها میباشند…. بالای آن کوه، جایی است مشهور به نقارهخانه، هرگاه سنگی بر آن موضع بزنند صدایی مثل طبل حادث میشود و تا نیم فرسخ آن صدا میرود… “
میرزا حسن خان اعتماد السلطنه، صنیعالدوله
در بلندای شمالی رشته کوه البرز و در نزدیکی شهر زیبای رامسر، در جاره تلارسر، اژدهایی تنومند آرمیده که سالیان سال خواب و آرام را از متجاوزان به ایرانزمین ربوده بود. دژ مارکوه.
خم اندر خم و مار بر مار بر
بر ان غبغبش نار بر نار بر
(فردوسی)
واژه “مادر” در گویشهای محلی این منطقه به صورت “مار”، “مَهَر” و “ماهار” خوانده میشود که جایگاه والای این مکان را در طول تاریخ و در نزد مردمان این مرز و بوم زرین نمایانگر است. به ویژه اینکه، آیین باستانی مهر تا سده پنجم و ششم هجری خورشیدی در میان مردم این منطقه رواج داشته و امروزه هم ردپای آن را در فرهنگ و آداب و رسوم مردم میتوان یافت. دژ “دا و دختر” در رامهرمز که به معنی مادر (دایه) و دختر است، اهمیت جایگاه زن در نزد ایرانیان را نشان میدهد. همچنین واژگان قلعهدختر، پلدختر، بیدخت، قزقلعه و … اشاره به ایزدبانوی آبها، آناهیتا (ناهید) دارد.
به خاکی که ناهید فرخنده چهر
برافشاند از زخمه باران مهر
(بهار)
مساحت این دژ حدود ۶۰۰ متر مربع است و یکصد سرباز میتوانستند به راحتی در آن زندگی کنند. از این ساختار سترگ، دیوارهای پیرامونی و برجهای پشتیبانی آن پابرجای مانده است. سنگهای این دژ با ساروج به هم پیوند خورده و روی آن را با گچ پوشانیده بودند. این ساختار دیدی ۳۶۰ درجه نسبت به پیرامون خود دارد. از بالای آن میتوان از شمال تا دریا، از شرق تا تنکابن، از غرب تا رامسر و از جنوب نیز کوههای البرز را تحت نظر داشت.
دریا بنفش و مرز بنفش و هوا بنفش
جنگل کبود و کوه کبود و افق کبود
(بهار)
این دژ در سده سوم هجری خورشیدی بازسازی بنیادی شده و معماری آن دژ شباهت فراوانی به دژ بَذ (قلعه بابک) در کلیبر دارد. در سالهای جنگهای دویست ساله استقلال با اشغالگران بیگانه و همچنین در یورشهای نابههنگام روسهای وارنگی به ایران، این دژ، همچون دژ سرخرنگ رودخان، همواره پناهگاه و سرپناه کشاورزان و دستورزان بوده است. در کتاب زبده التواریخ (۱۱۵۱ قمری) از این دژ سخن به میان آمده است. همچنین درکتاب جامعالتواریخ خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی، از وقایعی که در سال ۵۳۶ هجری قمری در این دژ رخ داده و سرانجام این دژ به تسخیر اسماعیلیان درامد سخن به میان آمده است.
ز باغ، زلف و رخ یار داده است فراغم
که سنبل سیاهش کم ز شالهمار نباشد.