یکی قطره باران ز ابری چکید
خجل شد چو پهنای دریا بدید
که جایی که دریاست من کیستم
گر او هست حقا که من نیستم
چو خود را به چشم حقارت بدید
صدف در کنارش به جان پرورید
سپهرش به جایی رسانید کار
که شد نامور لولو شاهوار
سعدی
پیشینیان را پندار بر این بود که پیدایش مروارید از باران است. به گاه باران اردیبهشتی، در خنکای گرگومیش سپیدهدمان، صدف شناور بر روی آب، برای خلق مرواریدی سپید و غلتان دهان سخت خود را گشوده و قطره باران را درون دل نرم خود جای میدهد. انجام این داستان پس از ده سال، مرواریدی سپید و درخشان خواهد بود. به روایتی دیگر این اشک فرشتگان نگهبان خلیج فارس است که تبدیل به مروارید غلتان و درخشان میگردد.
بسیاری از بزرگان دانش و فرهنگ ما، فرسنگها دور از دریا میزیستند و آگاهی چندانی از دریا و سفرهای دریایی نداشتند. این موضوع واقعیتی انکارناپذیر است. از این روست که در ادبیات غنی ما، کمتر به گفتن از پهنه دریا پرداختهاند و بیشتر واگویهها آمیخته به افسانه و پندار است. برای مردمان باستان، دریا همواره پهنهای پر رمز و راز بوده که با جانوران افسانهای، و داستانهای حیرتانگیز گره خورده است. داستانهای دلانگیز سندباد، دریانورد پرآوازه ایرانی اهل بندر سیراف در جنوب ایران و مخترع سکان، نقطه اوج چنین قصهپردازیهایی است که بیشتر آنها درونمایهای از واقعیت در خود نهفته دارند.
مروارید
از دوران باستان خلیجفارس و دریای عمان (مَکُران) که پیشینیان دریای پارس میخواندندشان، به ویژه کرانههای جزیره میشماهیگ و کرانه نیک آن (بحرین (بَهران)) زادگاه و خواستگاه مروارید بهشمار میرفته است.
یا چو غواصان به زیر قعر آب
هر کسی چیزی همیچیند شتاب
بر امید گوهر و در ثمین
توبره پر میکنند از آن و این
چون بر آیند از تگ دریای ژرف
کشف گردد صاحب در شگرف
وآن دگر که برد مروارید خرد
وآن دگر که سنگریز و شبه برد
مولوی
مُروارید یا دُر،گوهری است درخشان به رنگهای سفید، سیاه و صورتی که درون برخی از نرمتنان دوکفهای مانند صدف مروارید به وجود میآید. گوهری که در هدایای عشاق جایگاه ویژهای داشته است.
هنگامی که جسمی خارجی، مانند ذرهای شن، میان صدف و پوستهاش قرارگیرد، جانور، جهت جلوگیری از آسیب دیدن بافتهای نرم، لایههایی مرکب از ماده آلی شاخی«کونچیولین» و بلورهای کلسیت یا آراگونیت را پیرامون این جسم خارجی ترشح میکند. رفتهرفته ازگردهمآیی این لایههای هممرکز، گوهر مروارید شکل میگیرد. جنس مروارید همجنس دیواره درون صدف است.
شکل آن در بیشتر موارد نزدیک به کره است. هرچند به شکلهای دیگری مانند گلابی و دکمه، شکلهای نامنظم هم دیده میشود. اندازه آن به درشتی دانه خشخاش تا تخم کبوتر است. رنگ مروارید سفید است. اما گاهی ممکن است به رنگهای صورتی و زرد و سبز و آبی و قهوهای و سیاه نیز دیده شود.
مروارید در خلیجفارس و اقیانوس هند و استرالیا صید میشود. پرورش مروارید در قرن بیستم رایج شد. برای تهیه مروارید پرورشی (که گاه مروارید مصنوعی نیز نامیده میشود، اما بین ایندو تفاوتی بزرگ است) با سوراخ نمودن پوسته صدف، یک قطعه مروارید بسیار بسیار کوچک را در درون صدف قرار میدهند تا جانور لایههایی به دور آن ایجاد کند.
مروارید در گذشته نقش نفت را در خلیج فارس به عهده داشته است. تاریخ مروارید و صید مروارید نوشته نشده است، اما از دوران ماد و هخامنشیان مروارید دریای پارس صید میشده است. در دوران ساسانی، در دانشکده علوم دریایی که به نام ناو ارتشتارستان خوانده می شده است و در نوشتار دیگری به آن خواهیم پرداخت، بخشی به صید مروارید اختصاص داشته است. در نوشتهها و ادبیات ایرانی هزارساله شاعران و نویسندگان ایرانی بسیار به صید مروارید اشاره شده است. استخری در سده چهارم در کتاب مسالکالممالک نقل میکند که مرواریدها را از سواحل خلیج فارس به داخل کشور میبردند و مروارید خلیج فارس در جهان بیهمتا است.
ابوعبدالله ادریسی در نزههالمشتاق که در سده ششم نوشته شده است به شرح روش سنتی صید مروارید در خلیج فارس میپردازد: «در خلیج فارس همه مکانهای غواصی وجود دارد؛ مکانهای غواصی، سیصد مکان مورد توجه است که همه آنها معروف و مشهورند.» ….. «غواصی در سرزمین ایران نوعی صنعت است که آموخته میشود و در آموزش آن پول فراوانی خرج میگردد. و آن به اینگونه است که آنها خارج کردن نفس ازگوش را تمرین میکنند و میآموزند تا جایی که یک مرد در آغاز یادگیریاش دچار گوش درد میشود و از گوشهایش مادهای جاری میشده و پس از آن معالجهکرده و آن
را از درد و ملامت تبری میبخشند. گرانترین غواص کسی است که بیش از همه در زیر آب بماند.»
گرفته در حریرش دایه چون مشک
چو مروارید تر در پنبه خشک
نظامی
ژرفروی و غواصی که در جنوب ایران که آن را صیف و صیافی نیز مینامند به سدههای پیش از میلاد باز میگردد. در دوران ماد، ایرانیان از غواصان برای استخراج صندوقهای طلا و جواهر کشتیهای غرق شده از دل دریا استفاده مینمودهاند. مرزبانان اوپاتآن غواصان ماهری بودهاند.
آثار حاصل از حفاریهای باستانشناسی نشان میدهد که سدهها پیش از میلاد، ساحلنشینان دریای پارس از این فن برای تحصیل مروارید استفاده مینمودهاند. دکتر “تاکرابوات” در کتاب Kingdom of Seashell بدین طریق اشاره و ایرانیان را در زمره پیشگامان پایهگذاری صید و پرورش مروارید قلمداد کرده است.
در سندی دیگر، آپولونیوس فیلسوف یونانی ساکن رودز اشاره دارد که غواصان دریای پارس در حالی که ظرف کوچکی حاوی گیاهی خوشبو و تهییجکننده در دست داشتند به سمت صدف رفته و باعث میشدند تا صدف لب از لب بگشاید، سپس شاخهای میانتهی را به میان آن فرو برده و مایه موجود را به بیرون میکشیدند و آن را به سطح آب آورده و در جامهایی آهنین قرار میدادند، البته آنان هیچگاه موفق به پرورش مرواریدهایی اینچنینی نشدند، اما شیوهای را بدین طریق بنیان نهادند. این شاید کهنترین اشاره به پرورش مروارید باشد.
آپولونیوس (۲۶۲ تا ۱۹۰ پیش از میلاد) ریاضیدانی یونانی است که در قرن دوم پیش از میلاد، همزمان با دوران اشکانی، میزیسته است. او مقاطع مخروطی را بهطور کامل بررسی و معرفی کرد. وی همچنین تحقیقاتی در نجوم نیز داشته است.
اما در اشارت به ابزار غواصی آن دوران پر واضح است که در آن دوران به اتکای هوای محبوس شده در شُشهای خود به ژرفا فرو رفته و باز میآمدند، روشی که هماکنون نیز در پارهای از جزایر دریای پارس چون لاوان و کیش و قشم کماکان پابرجاست.
سرودهای عرفانآمیز به زبان سریانی به نام «مروارید» از دوران اشکانی باقی مانده که ترجمهای از یک متن پهلوانی اشکانی است. در طی آن مروارید روح در گرداب ظلمت ماده گم میشود و بازیافتنش نیازمند به ظهور منجی و نیل به معرفت است. (زرین کوب. تاریخ مردم ایران، جلد ۱، ص ۳۹۳.). بنا به گزارش حمزه اصفهانی داستان هفت وزیر سندباد در دوران اشکانی رخ داده است و داستان سفرهای شاهزادگان بودایی اشکانی از ایران به چین و هند از راه خشکی و دریا جهت ترویج این آیین در متون دو کشور وجود دارد. باوجود اینکه متون بسیار کمی از دوران اشکانی به جا مانده و اطلاعات ما درباره دریانوردی ایشان بسیار هم کمتر است، با این وجود همین سرودهها نشان از ادبیات غنی و سرشار از آگاهی به ویژه در زمینه دریا را دارد.
شادروان مروارید
شادروان مروارید، ام سروده دوازدهم از سرودههای سیگانه باربد، موسیقیدان و نوازنده بزرگ دوران ساسانی است. گویند روزی باربد به شادروان (پیشگاه کاخ و بارگاه) خسروپرویز نشسته، آهنگی را نواخت و آن را شادروان نام نهاد. خسرو فرمود تا طبقی پر ز مروارید نثار این هنرمند بزرگ نمودند. از این رو آن آهنگ را شادروان مروارید خواندند.(فرهنگ جهانگیری و برهان قاطع). آرامگاه باربد، این هنرمند و موسیقیدان بزرگ دوران باستان، بر فراز تپهای در شهر جهرم قرار دارد.
چو شادروان مروارید گفتی
لبش گفتی که مروارید سفتی
نظامی
منابع و ماخذ:
رضا طاهری، رضا. از مرواید تا نفت.
از مروارید تا نفت/ تاریخ خلیج فارس/ از بندرسیراف تا کنگان و عسلویه (اُسلویه)
آذری، علاءالدین. “تاریخ روابط ایران و چین“، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۷.
اقتداری، احمد. “خلیج فارس“، انتشارات فرانکلین، ۱۳۵۶.
رایین، اسماعیل. “دریانوردی ایرانیان“، انتشاران جاویدان، ۱۳۵۶.
رسایی، فرجا… “۲۵۰۰ سال بر فراز دریاها“، ۱۳۵۰.
فرشاد، مهدی. تاریخ علم در ایران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۵.
فرشاد، مهدی. تاریخ مهندسی در ایران، انتشارات دانشگاه شیراز، ۱۳۵۶.
وُلسکی، یوزف. (ترجمه) ثاقبفر، مرتضی. شاهنشاهی اشکانی. انتشارات ققنوس، ۱۳۸۳.
زرینکوب، عبدالحسین. تاریخ مردم ایران، جلد ۱، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۸.
شادروان /šādo(a)rvān/
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: šaturvan] ‹شادوان، شاروان، شادربان› [قدیمی]
خیلی جالب بود.