ایرانگردی
یکی دژ برآمد به راه نخست
زِ رزمآوران، نام آن را بجست
شنید این سخن، نام دژ گوگد است
در او ایمن از هرچه دیو و دَد است
در این کهن دیار، گوشهای نیست که تهی باشد از نشانههای تمدن دیرپای ایرانی. هنرمندانی که عشق و اقلیم را به هم درآمیختند تا تحسین برانگیزترین زیباییها را بیافرینند.
یکی از باشکوهترین و زیباترین ساختارهای برجای مانده از تمدن دیرپای ایرانی ارگ گوگد است، با دیوارهایی بلند دوازده متری و سرخرنگ که سر به سپهر میساید. همنوایی سرخفامی که مانند روستای ابیانه کاشان، که نه چندان دور از اینجاست، و یا میل رادکان و دژ رودخان، نمایانش نموده است. رنگ سرخی که در کنار شقایقهای بهاری، ناخودآگاه، انسان را به اندیشه آزادیخواهان سرخجامه میاندازد. دژی سرخ رنگ که همسایه دیواربهدیوار لالههای سرخرنگ نگونسار، این سوگواران جاودانه سیاوش، در گلستان کوه خوانسار است.
برخی گذشته این ساختار زیبا را به چهارصد سال محدود کردهاند و بزرگترین افتخار آن را میزبانی آقا محمدخان قاجار دانستهاند، اما مگر میشود در این گوشه زرخیز ایرانزمین که آناهیتا (فرشته آب) و مهر (=میترا، فرشته روشنایی) لطف خود را به تمامی به آن ارزانی داشتهاند و از زیر هر سنگ آن زندگی میتراود، از چشم فرمانروایان هوشمند نهان مانده و سدهها و هزارهها آن را رها کرده باشند. هر چند بازسازی و نوسازی آن در زمان شاه عباس دور از ذهن نیست، گذشته ی آن به ژرفای تاریخ ایران پیوند میخورد. این ساختار ارزشمند، عظمت روح ایرانی در پهنه بیکران کهکشان را به خوبی نمایان میسازد.
برای دیدن این ارگ با شکوه باید به شهر زیبا و دیدنی گلپایگان سری بزنید، البته در این سفر لبنیات و فرآوردههای دامی گوارا و بیمانند آن دیار را فراموش نکنید. به ویژه که می توان این سفر را با بازدید از آرامگاه کاوه آهنگر در کوالیه و چشماندازهای اورگون در سرچشمههای زایندهرود درهم آمیخت.
طبیعت پیرامون گلپایگان در هر چهار فصل سال بسیار زیبا و دیدنی است. تازه برگهای بهاری به همراه چشمانداز گلهای وحشی و عطر سبزیهای کوهی، خنکای تابستانی در زیر سایه ساران درختان تناور و شنیدن فریادهای حلقوی و مورب آب، رنگهای گوناگون پاییزی به همراه ترنم باران و میوههای خوشاب و سرانجام برف سپید و یکدست زمستانی در زیر پرنیان وهم انگیز آن هرکدام بیش از دیگری روح نواز، دلانگیز و چشمگیر است و مرهمِ زخمِ روح و روان و دل و دست و چشمهای هراسان آنانی که هنوز دل از مهر مام طبیعت نگسسته اند.
برپایه ی نوشتارهای کهن،گلپایگان با ژرفای تاریخ ایرانزمین پیوند میخورد. حمداله مستوفی در نزهتالقلوب تاریخ ساخت آن را به ۵۲۲۵ سال پس از هبوط آدم و به دست همای چهرآزاد، دختر بهمن کیانی پسر اسفندیار رویینتن و سازنده شهر جهرم میداند، که از این رو نام شهر را چهرآزادگان و یا گلبادگان نامیدند. در برهان قاطع نام این شهر را گَرپادگان به معنی کوهپایه آوردهاند. گَر در پارسی میانه به معنی کوه است و با گریوه و گریبان از یک ریشه است. از همین خانواده گرچال (دشت هویج) در نزدیکی لواسان را داریم. از این ریشه گر در نزدیکی کوه ولیجیای نراق، گریزه (در جاده سنندج کرمانشاه نزدیک به گردنه درکه) و گریاشان(چشمهای در نزدیکی سنندج و اینک در مکان بیمارستان توحید) در کردستان را داریم.
در دوران ساسانیان و تا چند سده پس از آن هر یک از اسپهبدان چهار خاندان بزرگ اسپهبدان کوهستان به نام گرشاه (= ملکالجبال، فرمانروای کوهستان) ممتاز بودهاند. همچنین ذکر این نکته خالی از لطف نیست که هم اکنون نوعی دستبافت زیبا در منطقه آلاشت سوادکوه به نام کرچال نامیده میشود.
پیشینه ی آغاز زندگی انسان متمدن در این منطقه برپایه ی یافتههای باستانشناسی به هفت هزار سال پیش میرسد، اما سرآغاز تاریخ آن به زمان درخشان و پرشکوه هخامنشی برمیگردد که در این شهر یک پادگان بزرگ ساخته شد و شهر را گردپاذگان نامیدند. اوج شکوه و زیبایی این شهر در زمان وزارت خواجه نظام الملک توسی، اندیشمند ژرفنگر ایرانی بوده است.
در روستای زیبای کوچری در نزدیکی گلپایگان سنگ نگارههایی با پیشینه بیش از هفده هزار سال وجود دارد که در نوشتار دیگری به آن خواهیم پرداخت.
تصاویر بیشتری از ارگ گوگد را که توسط نگارنده گرفته شده است، میتوانید در سایت گلپایگانی ها به این نشانی و این نشانی ببینید.
واژگان هواشناسی مربوط به میزان بارندگی و پیشبینی باران در گلپایگان
در منطقهی زیبای گلپایگان، همانند بسیاری از پهنه گسترده ایرانزمین که اقتصاد کشاورزی و دامداری پایه و بنیان زندگی بیشتر مردم را تشکیل میدهد، پیوند بسیار نزدیکی میان فرهنگ مردم با دانش هواشناسی بومی و محلی وجود دارد که در زیر به بخش کوچکی از آن اشاره میشود.
- یه نمی: بارانی که زمین را کمی مرطوب کند.
- سولگاز: سول به ناودانهای چوبی گویند و سولگاز زمانی است که از پُشت بامهای کاهگلی، باران به شدت ریخته شود.
- یه طاق رحمت: بارانی که حدود ۶ ساعت ببارد.
- اُسالی: (آبسالی) سالی که بارندگی فراوان باشد.
- آفتو خندیدن: (آفتاب خندان) اگر خورشید چند لحظه از زیر ابر بیرون آمده و دوباره زیر ابرها پنهان گردد، باور دارند که باران خواهد بارید.
- آغله بستن: اگر دور ماه هاله ببندد، باران خواهد آمد.
- آسمون کپ شدن: وقتی سرتاسر آسمان را ابر فراگیرد.
- آسمون وا شدن: وقتی که آسمان از ابر پاک شده یا ابرها کم شوند.
- تیرکمون رستم: رنگین کمان
- کِرو مه: مه غلیظ.
- نو و کُنِه کردن: وقتی که پس از مدتی بارندگی، باران متوقف شده و پس از آن دور ابرها آسمان را بپوشانند که بارندگی دوباره آغاز خواهد شد.
- پِشک هوا شکستن: تغییر هوا
- پِندوم کردن هوا: هوا گرم و مرطوب شدن
- سرمای سخت در مهرماه و امکان سرمازدگی وجود دارد. در بهار هم تا دهم اردیبهشت امکان یخبندان هست که به آن سرمای چهلم عید میگویند.
- در آذرماه که سرما شدید میشود، اگر برف ببارد میگویند قوسگیر شده و اگر یخبندان سخت باشد میگویند قِرقِشوم ماسیده است.
- در روزگار گذشته اگر برف نمیبارید و یا به تأخیر میافتاد شخصی را با آذوقه و لباس گرم و کافی و مناسب آماده کرده به ارتفاعات برفگیر میفرستادند و نام او را «کُردَه» یا «کُردَهعلی» (KORDAli) میگفتند و عمل مهاجرت او را به کوه «کُرده به کوه» مینامیدند و میپنداشتند که پس از رفتن وی به کوه، باریدن برف آغاز میشود. تشریفات چنین بوده که کرده خوانساریها روز ۲۵ دیماه به کوه میرفته و پنجم بهمن از کوه برمیگشته، سپس کرده گلپایگانیها روز پنجم بهمن (۳۵ زمستان) به کوه میرفته و ۱۵ بهمن (۴۵ زمستان) از کوه پایین میآمده است. معروف است هنگامی که کرده گلپایگانیها به کوه میرود در بین راه به کرده خوانساریها میرسد و در ضمن سلام و احوالپرسی طبق عادات و اخلاق رایج منطقه، کرده خوانساریها به همتای گلپایگانیاش طعنه و زخم زبان میزند و میگوید: «ببینم چکار میکنی» (یعنی از لحاظ ریزش برف و شروع سرما) و وی جواب میگوید: «تو که پشتت به من بود کاری نکردی، من که پشتم به بهار است».
- در مدت کرده به کوه یعنی از ۲۵ دیماه تا ۱۵ بهمن هرگونه عامل آب و هوایی را به نحوی منتسب به کرده به کوه میکنند. اگر برف ببارد، میگویند: «کرده ما بار کولهاش را زمین گذاشت» و اگر باران و بوران همراه با سرما باشد میگویند: «کُرده فوت کرده» برف همراه با باران را به زبان محلی «برفِلی» میگویند و «کفگلیز» (یعنی آب و کف دهان) کرده هم به آن میگویند.
- نخستین برف را «برفغلاغ» گویند چون کلاغها با باریدن نخستین برف با صدا و فریاد، شادمانی میکنند.
- روز پنجم بهمن (سی و پنجم زمستان) که کرده خوانساریها از کوه پایین میآید میگویند «نفس دزده زَده» و وقتی کرده گلپایگانیها در روز پانزدهم بهمن از کوه پایین میآید میگویند «نفس آشکار» یا «فاشکه» زده است و معتقدند که هوا کمکم رو به خوبی میرود.
- از روز ششم تا چهاردهم بهمن را «چارچارِ تُرکها» گویند که مصادف با سی و ششم تا چهل و چهارم زمستان است و از روز بیستم بهمن به بعد (چهل روز پیش از عید) را «چِلّهی گربهها» گویند و از چهارم تا دهم اسفند را «ننه دالو» گویند و معتقدند که پیرزنی به نام «دالو» به خاطر گرمی هوا شترهایش را که آبستن یا به اصطلاح محلی «اُسَن» نمیشدهاند، پیش یکی از پیامبران میبرد و از او میخواهد که از خداوند خواهش کند تا هوا سرد شود و شترها اُسَن شوند، به خاطر دعای پیامبر، هوا سرد میشود. گاهی در اصطلاح «سرمای پیرزن» هم میگویند و همچنین به «ننه سرما» نیز معروف است. ماه اسفند را ماه «اختیارات» هم میگویند و سفر از این ماه به بعد مناسب است یعنی پیش از اسفند به خاطر سردی هوا و عدم امکانات در گذشته، مسافران خطرهای زیادی را باید تحمل میکردند، اما پس از اسفندماه مشکلات کمتری در راه پیش میآمد.
- در روزهای برفی، مراسم شیرین برف بردن مخفیانه به خانه اقوام و همسایگان و گول زدن دوستان و در نتیجه بردن شرط و تهیه آتش و مهمانی و سور دادن و سیاه کردن و پختن آش عمومیت داشته است.
- ریزش باران. ریزش بارانهای بهاری را «قنوش» گویند و میپندارند اگر قنوش سیزدهم یا هیجدهم به بیست و ششم و چهل و ششم و شصتم (شصته بارون) اتفاق افتد برای کشتزار سودمند است. این قنوشها به ترتیب عبارتند از: سیزدهم، بیست و ششم فروردین و پنجم، چهاردهم، بیست و پنجم و نهم اردیبهشت. به رگبار تند بهاری «رَش» گویند. از ۲۹ خرداد تا سوم تیر را «اُفتو مَحَلَق» (=آفتاب مُعلق) گویند و این شش روز را گرمترین روزهای سال میخوانند و کشاورزان کوشش میکنند، در این روزها به گندمزار آب ندهند، زیرا به علت گرمای شدید، تعریق و تعرق زیاد شده و باعث خفگی محصول میشود و نیز اعتقاد دارند که شیر گاوها در این شش روز کمتر شده و در مَشکه زنی، کره کمتری به دست میآید. هوای مرطوب و خفه کننده تابستانی را «شِلّه» (=هوای شرجی) میگویند. از چهارم تیرماه باد خنک زده و از چهاردهم این باد خنک فاشکله میزند و پس از باد خنک هوا رو به خنکی میرود. بادها کمکم میوزند و گلّهداران قوچها را از گلّه جدا میکنند.