لولیتا-۳۴/ ترجمه: اکرم پدرام نیا
بدین ترتیب سینهصافکنان و با دلتپش از پلهها پایین رفتم. لو توی اتاق نشیمن، روی صندلی راحتی محبوباش ولو شده بود و گوشهی ناخناش را میجوید و با نگاهی بیاحساس و وهمآمیز مرا مسخره میکرد. پاهای برهنهاش را دراز کرده بود و در تمام این مدت چارپایهای …
Read More